انتظار به معنای عام
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امید از نظر دینى، هدیهای الهى به انسان است که زندگى بشر را به حرکت وامىدارد تا انگیزه او را بیشتر و تلاش او را پر شتاب کند. انسان به امید زنده است و با آن زندگی میکند. در معارف دینی به جهت امید آفرینی در بین مسلمانان، از یک سو با فضیلت بخشیدن به انتظار گشایش (انتظار فرج) و امید به آینده و از سوى دیگر با نکوهش یأس، ناامیدى، دلسردى و دلمردگى، روحیه تلاش و تکاپوى سازنده را در افراد جامعه اسلامى زنده نگه میدارد و از ایجاد حالت افسردگی و بیانگیزه بودن در فعالیتهای زندگى شخصى مسلمانان، جلوگیرى میکند. اهتمام اسلام به این معناى عام از انتظار و امید به آینده تا حدی است که امید به رسیدن به گشایش از سوى خداوند را در زمره برترین اعمال برشمرده و یأس و ناامیدى از رحمت خداوند را از جمله گناهان کبیره به شمار آورده است.
بسیارى از روایات که در آنها به فضیلت «انتظار فرج» به طور کلى اشاره شده و انتظار حضرت مهدی (علیهالسلام) را اشاره نکرده، به امید آفرینی و امید به آینده و مقابله با حالت ناامیدى و بدبینى نسبت به آینده نظر داشتهاند، که از آن جمله مىتوان به این روایات اشاره کرد:
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است که فرمود: «هر کس نسبت به رزق کمى که خداوند به او داده، خشنود باشد، خداوند نیز نسبت به عمل کمى که او انجام مىدهد، خشنود مىگردد و انتظار گشایش، عبادت است.»[1]
همچنین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در بخشى از روایت مفصلى که در آن به چهارصد مورد از امورى که براى صلاح دین و دنیاى مؤمن شایسته است، اشاره مىکنند، پس از توصیه به طلب رزق در بین الطلوعین مىفرمایند: «در انتظار گشایش باشید و از رحمت خداوند ناامید نشوید؛ زیرا دوست داشتنى ترین کارها نزد خداوند انتظار گشایش است.»[2] آن حضرت در بخش دیگرى از این روایت، پس از اشاره به این مطلب که صبر نکردن هنگام بروز مصیبت، موجب از بین رفتن اجر انسان مىشود، مىفرماید: «برترین کارهاى انسان، انتظار گشایش از سوى خداست.»[3] امام صادق (علیهالسلام) نیز در ضمن سفارشهاى خود به ابوحنیفه مىفرمایند: «... برترین کارها، انتظار گشایش از خداست.»[4] چنانچه ملاحظه میگردد، در روایات و متون دینی، به انتظار مطلق و امید گشایش، سفارش شده است.
پینوشت:
1. الأمالی، شيخ طوسی، ص405.
2. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج10، ص94.
3. همان، ص99.
4. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، إربلى، ج2، ص207.
افزودن نظر جدید