دونادون ابزاری برای قداست بزرگان فرقه اهل حق
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دونادون به معنای بازآیی روح آدمی به این دنیا در جسم دیگری پس از مرگ است که از عقاید مهم فرقه اهل حق است. بر اساس اعتقاد به دونادون، این فرقه معتقدند كه يك عده از پیشوایان آنها (على الخصوص هفت تنان، هفتوان، هفت سردار، قولطاسیان) در دورههای گذشته در جامه پیامبران و صحابه حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) یاران حضرت حسین و حتی دوازده امام (علیهمالسلام) و عرفا و سلاطين به دنيا آمده و به ارشاد و هدایت مردم جهان پرداختهاند؛ مثلاً به عقيده اهل حق حضرت شيث، نوح، صالح، يعقوب، ایوب، شعیب، یونس و مسیح عبارت از همان «بنیامین» بودهاند و همین بنیامین است که در جامههای گوناگون در میان مردم ظاهر گشته است.[1]
در کتاب شاهنامه حقیقت از کتب مهم فرقه اهل حق، از فردی به نام «شاه خوشين» به عنوان يك تن از هفت تن پاك كه خدا در جامه آنها ظهور کرده است، یاد شده که نمونه بارزی از عقیده اهل حق نسبت به حلول و تناسخ است. در این داستان، شرح آمدن ذات حق به جامه شاه خوشين و تولد او از يك دختر بكر بیان میشود.[2]
تناسخ و دونادون به دلیل عقلی و نقلی، عقیدهای باطل و مخالف با آموزههای وحیانی است؛ اما بزرگان فرقه اهل حق بر این نردبان پوسیده سوار شده و این عقیده باطل را دستآویزی قرار داده تا از این طریق، برای خود کرامت سازی و تقدس تراشی کنند؛ حال سؤال این است که بر چه اساس و معیاری میگویید که فلان شخص، دون فلان پیامبر یا امام است؟ اگر ملاک و معیاری وجود دارد، چرا در منابع این فرقه به آن پرداخته نشده است و اگر ملاک مشخصی وجود ندارد، هر کسی میتواند ادعا کند که روح فلان پیامبر یا امام در من حلول کرده است.
مگر نه این است که در باور شما بر مبنای اعتقاد به دونادون، اصالت و بقا با روح است و جسم فاسد میشود،[3] پس چگونه است که در بدنی خاص مثل بدن سلطان اسحاق، قائل به قداست و کرامت آن جسم هستید و برای ابدان دیگر که روح سلطان در آن منتقل و مستقر شده، تکریم و تقدیس نمیکنید؟ یا این روح از گردونه دونادون خارج شده و یا به چرخه ادامه میدهد تا به تکامل برسد.
اگر تناسخ برای تکامل است، باید روح افرادی مثل سلطان، در دون و جامه بعدی کاملتر شده باشد، چون اعمال او از اعمال صالح بوده، پس چرا دون بعدی کاملتر نشده؟ و اگر کاملتر شده، آن روح الان در کدام بدن وجود دارد؟ و با چه ملاکی میتوان تشخیص داد؟
سخن پایانی اینکه اندیشه تناسخ و دونادون، غالباً از سوی کسانی مطرح شده است که تجزیه و تحلیل درستی از معاد نداشته یا منافع آنان ایجاب میکرده که در رواج آن بکوشند؛ زیرا اعتقاد به تناسخ میتواند دستاویز محکمی در دست جهانخواران و ستم پیشگان باشد تا قدرت، ثروت و رفاه خود را معلول پارسایی خود در زندگیهای پیشین خود و محرومیت و بیچارگی مستضعفان را نتیجه اعمال و رفتار بد آنها را در زندگیهای قبلی آنها قلمداد کنند.
پینوشت:
[1]. خواجه الدین، سید محمدعلی، سرسپردگان (تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم اهل حق)، ص15.
[2]. جیحون آبادی، نعمت الله، شاهنامه حقیقت، ص273-297.
[3]. القاصی، مجید، مجموعه آئین و اندرز یاری، ص45.
افزودن نظر جدید