آیا پیشرفت های غرب دلیل بر حقانیت مسیحیت است
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از متداول ترین ادعای مسیحیان تبشیری، پیشرفت کشورهای مسیحی نشین است. این افراد مدعی هستند که این پیشرفت ها دلیل بر حقانیت مسیحیت و عقب ماندگی مسلمانان، نشان از ناکارآمدی و ناحق بودن اسلام است.
شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) به نقل از محمد عبده، به این ادعا پاسخ داده اند:
«مسیحیها این حرف را زدهاند و الآن هم در افواه هست که اسلام یک مکتب و مسیحیت هم یک مکتب؛ این دیگر معنا ندارد که برویم دنبال مزایای اسلام و نقایص مسیحیت بگردیم و بگوییم، اسلام دین توحید است و مسیحیت دین تثلیث؛ اسلام دین مساوات است و مسیحیت دین تبعیض، و امثال اینها. این حرفها یعنی چه؟!
اصلًا دنبال این حرفها نروید. میگویند این مطلب در انجیل هم آمده است که هر درختی را از روی میوهاش باید شناخت. ما چه کار داریم که در متن و محتوای مکتب اسلام تحقیق کنیم و ببینیم چیست و در متن و محتوای مکتب مسیحیت تحقیق کنیم و ببینیم چیست؟ دنبال میوههای این دو میرویم. سراغ میوه مسیحیت میرویم؛ کشورهای مسیحی، کشورهای متمدن و پیشرفته هستند، هم در تمدن مادی جلوتر هستند و هم در فرهنگ و امور معنوی. وقتی سراغ مسلمین میرویم، میبینیم مردمی عقبمانده هستند.
از نظر فلسفه عمل - یعنی فلسفهای که معیار حقیقت را نتیجه عملی میداند و روی هیچ مسئلهای غیر از معیار عمل فکر نمیکند- این کافی است برای آنکه اسلام را در مقابل مسیحیت محکوم کند.
ولی این سخن، جواب بسیار واضح و روشنی دارد. شما یک جامعه اسلامی و یک جامعه مسیحی را می بینید. چنین فکر میکنید که در جامعه مسیحی، مسیحیت صد درصد پیاده شده و این مسیحیت «پیاده شده» است که به این نتیجه رسیده و در جامعه اسلامی نیز اسلام پیاده شده و این اسلام «پیاده شده» است که به این نتیجه رسیده است. اتفاقاً قضیه به شکل دیگری است؛ چشمهایت را باز کن، اندکی نگاه کن!
شیخ محمد عبده در جواب یک کشیش مسیحی که به همین شکل استدلال کرده بود، گفته بود: بسیار استدلال صحیحی است که میگویید هر درختی را از روی میوهاش باید شناخت، ما هم این مطلب را قبول داریم، ولی به شرط اینکه بدانیم این میوه، مال همین درخت است.
پس اصل مطلب این است، باید میوهای را ببینیم که صد درصد مال این درخت است، نه اینکه ما خیال میکنیم مال این درخت است و (در واقع) مال جای دیگری است. ما هم در اینجا میگوییم دلیل امتیاز اسلام بر مسیحیت این است که ما تا آن روزی که به اسلام، ولو به طور نسبی عمل میکردیم، پیشرفته ترین ملتهای دنیا بودیم.
به اتفاق تمام اهل تحقیق، از ابتدای ظهور اسلام تا قرن پنجم و بلکه قرن ششم هجری، مشعل دار تمدن و فرهنگ جهان، جهان اسلام بوده است؛ جهان اسلام بود که از قطعهها و تکه پارهها و از موادّ متلاشی شده تمدنهای مختلف، مایهای ساخت و از این مایه، حقیقتی را به نام «تمدن و فرهنگ اسلامی» به وجود آورد و در آن وقت، دنیای مسیحیت در نهایت توحّش و بربریت زندگی میکرد.
در آن زمان، دنیای مسیحیت به دین مسیح چسبیده بود و دنیای اسلام به طور نسبی به دین اسلام؛ از وقتی که ما اسلام را رها کردیم و شما مسیحیت را رها کردید، (ما رو به انحطاط گذاشتیم و شما رو به پیشرفت). بعد از جنگهای صلیبی و رفت و آمدهای میان شرق و غرب و انتشار سفرنامهها و رابطهای که با تمدن اندلس (تمدّن اسپانیا) پیدا کردید و دانشجویانی به آنجا فرستادید و اقتباسهایی کردید و بعد از آنکه معیارهای مسیحیت را شکستید و به معیارهای اسلام روی آوردید، دنیای شما به ثمر نشست...
بسیار سادهاندیشی است که وقتی در دنیا میبینیم مردمی وابسته به یک مکتب، پیروزیهایی کسب میکنند، فوراً آن پیروزیها را صد درصد برای آن مکتب بدانیم؛ بسا هست که علل و عوامل و جریانهای دیگری وجود دارد که آنها بیشتر در موفقیت تأثیر دارند. پس اینکه میگویند «اگر فرضیهای در عمل نتیجه داد، دلیل بر صحت آن است» در جایی درست است که ما بدانیم، فرضیه دیگری در این مورد نمیشود ارائه داد و راه، منحصر به این فرضیه است.»(1)
پینوشت:
1. مسنله شناخت، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص229.
افزودن نظر جدید