زندگی نامه کیوان قزوینی(قسمت دوم)
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مهم ترین دغدغه های مؤمنین، عاقبت به خیری است، به گونه ای که قرآن کریم از زبان راسخون در علم نقل می کند «وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ ... رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا(آل عمران/8) و استواران در دانش (و چیره دستان در بینش) می گویند:... پروردگارا پس از آنكه ما را هدايت كردى، دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان»
یکی از کسانی که عمر خویش را صرف فهمیدن راه حق نمود ولی در برهه ای از عمر خویش در سراب تصوف گرفتار شد، اما به امداد الهی از این سراب رهایی یافت؛ جناب کیوان قزوینی بوده است.
وی سه مقطع مهم در زندگی خود دارد که عبارت است از دوره اول، دوران طلبگی و تحصیلات علوم دینی، دوره دوم دوران پیوستن به تصوف، دوره سوم دوره جدایی از فرقه دراویش گنابادی، استقلال و انزوای وی است که در مجال اندک به اختصار دوره دوم و سوم از زندگی پر از حادثه او پرداخت شده است.
دوران پیوستن به تصوف؛
کیوان قزوینی در این دوره از زندگی خویش، ابتدا دست ارادت به صفی علیشاه داده و وارد سلسله او شد. کیوان قزوینی می نویسد: « اول به صفی علی شاه ارادت یافته وارد حلقه او شدم به رسمیت و او پس از مدتی خدمت صادقانه من که هر روز حاضر محضرش بودم و خدمات مرجوعه اش را به دل پاک انجام میدادم... به من اجازه شیخیت داد و فرمان را به دست خودش نوشت با دستور و فرمود که غرض ما آنست که نام صوفی و تصوف در دنیا بماند.»(1)
کیوان قزوینی در سال 1312 ه.ق از كربلا به بیدخت رفت و دست ارادت به ملا سلطان گنابادى داد و با وجود آنكه کیوان، اهل قزوین بود به گنابادى مشهورگردید. بر اثر تلاش و خدمات كیوان قزوینی، ملاسلطان مشهور گردید و از جانب وى به اجازه ارشاد نائل گشت و ملقب به منصور على گردید و درسال 1329 ه.ق از جانب ملاعلى گنابادى (نورعلیشاه ثانى) دستور به دادن دیگ جوش شد و هزار نفر به هزینه كیوان مهمان شدند. با دادن دیگ جوش به صلاحیت مقام قطبیت رسید و لقب منصور علیشاه به وى اعطا شد.
کیوان از اغلب سلاسل تصوف اعم از شیعه و سنى اجازه ارشاد داشت و از آثار او در این دوره زندگی می توان همچون : حواشى بر بیان السعاده، حواشى بر كتاب توضیح ملا سلطان و حواشى بر كتاب ایضاح ملا سلطان را نام برد.
دوره جدایی از دراویش گنابادی؛
کیوان قزوینی درباره سرانجام کار و علت جدایی خود از این فرقه و درباره این دوازده سال که خدمت ملا سلطان را نموده بود، می نویسد: «پیمان هایی را که با ملا سلطان بسته بود کاملاً به جا آورد و سالیان دراز ملازم خدمت او شد تا دوازده سال، بی آنکه معاش خود را از او بخواهد ملازم خدمت بود... تا اینکه روزی توسط پسرش ملاعلی به قدر یک ساعت تقاضای انجاز وعده نمود و ملا سلطان هیچ حرف نزد... فردای آن روز باز کیوان در همان ساعت دیروز آمد از ملا علی درخواست نمود او هم آمد باهم رفتند و از ملا سلطان وقت خواستند بیرون آمد و نشست. کیوان با عجز و لابه سر حرف گشود که من سی سال پی کسی می گشتم... تا به شما رسیدم و شما صریحاً دعوی قدرت تامه نمودید و وعده دوازده سال دادید و پیمانهایی از من گرفتید. حالا چهارده سال شده اگر من خدمت نکردم بفرمائید، من که اغلب این مدت را در حضور شما ماندم... اگر از اول قابل نبودم چرا پذیرفته وعده صریح به مدت معین به من دادید و اگر ناقابلی مرا نمیدانستید پس چه ادعا باطن بینی به صراحت لهجه داشتید و حالا هم دارید؟... چیزی به دست ندارم جز نومیدی و حیرت از وعده صریح شما. آیا سزاوار یک نفر قطب جانشین خدا کامل مکمل همین است که مردم را به وعده سرگردان دارند و هنگام درخواست انجاز وعده و اداء دین ساکت نشینند...»(2)
در این دوره، کیوان قزوینی آثاری درنقد تصوف نگاشته است؛ از آن جمله می توان به کتاب راز گشا، استوار راز دار و بهین سخن اشاره کرد.
کیوان قزوینی در ۱۹ شعبان ۱۳۵۷ درگذشت و در سلیمانداراب، نزدیک رشت، به خاک سپرده شد.
با توجه به سرگذشت پر تلاش کیوان قزوینی بخصوص در دوران ارادت او به سلطان محمد گنابادی، این نتیجه گرفته خواهد شد که اگر اقطاب این فرقه های صوفیه توانمندی در تهذیب مریدان خویش داشتن، بایستی تمام توان خویش را در مهذب کردن اشخاصی همچون کیوان قزوینی نشان می دادند اما ناامیدی کیوان قزوینی از این امر، نشان دهنده این مسئله است که اقطاب صوفیه، توانایی در تربیت مریدان خویش ندارند.
پی نوشت:
(1). کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، نشر راه نیکان، اول، 1386، ص 168.
(2). کیوان قزوینی، عباسعلی، اختلافیه، به اهتمام مدرسی چهاردهی، تهران، 1378، ج 2، ص 148.
افزودن نظر جدید