جنون اختیاری در عرفان سرخ پوستی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بومیان آمریکا علاقه زیادی به کارهای غیر عادی و عجیب دارند. ساحری یکی از کارهائی است که مورد علاقه بومیان آمریکائی می باشد. کارلوس کاستاندا یکی از افراد مطرح در بحث مباحث ساحری است که توانسته است ادبیات عرفانی را با مباحث ساحری تلفیق کند و عرفان ساحری یا سرخپوستی را ترویج کند.
طبق اظهارات کارلوس کاستاندا، وی متولد 1935 در کشور برزیل است. کارلوس کاستادا در سال 1960 میلادی به مکزیک سفر می کند تا رساله دکتری خود را با موضوع گیاهان دارویی سامان بخشد. در آنجا به گفته خود با پیرمردی سرخپوست به نام «دون خوآن» آشنا می شود که خود را استاد ساحری معرفی می کند و تقریباً 10 سال شاگرد دون خوآن میشود.
کاستاندا چندین کتاب مینویسد و به تبیین و توضیح آموزه هایش می پردازد. مثلاً در عرفان ساحری یا سرخپوستی کاستاندا شخص با بلعیدن گیاهان توهم زا مثل: «پیوت»، «تاتوره»، «جنس خاصی از قارچ» توهماتی را حس می کند و این توهمات را یک واقعیت، غیر از واقعیتی که همه ما آن را لمس می کنیم می انگارد.
دون خوآن مدعی بود گیاهان، گردونه هایی هستند که انسان را به نیروها یا قدرت های غیر شخصی ویژه ای رهبری و هدایت می کنند و حالاتی که در انسان به وجود می آورند، دیدارهائی است که هر جادوگر باید آن قدرت ها را داشته باشد تا توان چیرگی بر آنها را به دست آورد.(1) یعنی جهان پیرامون ما دارای یک واقعیت است. درخت، گل، انسان های دیگر، گفت وشنود و موسیقی و ... هر کدام بخشی از واقعیت آشکار ما هستند ولی یک واقعیت دیگر داریم که با مصرف گیاهان روان گردان با آن مرتبط می شویم؛ و این گیاهان معرفت ساز هستند.
این مطلب که ورای این واقعیات روزمره ما واقعیتی دیگر وجود دارد را می پذیریم ولی مسیر معرفت به این واقعیت دوم را سیر و سلوک معنوی صحیح می دانیم همانطور که در دین اسلام به آن جهاد با نفس گفته می شود. روشن است که آگاهی و معرفتی که از طریق مصرف روانگردان به دست بیاید چه نوع ملغمه ای خواهد بود و هیچ عاقلی زندگی معنوی خود را که گوهر بی همتای زندگی شخص است را با چنین عرفان توهمی نابود نمی کند.
یک دیگر از ویزگی های عرفان کارلوس کاستاندا جنون اختیاری است. جنون اختیاری یعنی روشی که همه چیز برای شما بی ارزش باشد. هیچ چیز برای شما اهمیت نداشته باشد.
کارلوس کاستاندا از استادش دون خوآن در مورد جنون اختیاری می پرسد و او جواب می دهد: «خوشحالم که پس از این همه سال، سرانجام از جنون اختیاری من پرسیدی؛ اگر چه برایم کمترین اهمیتی هم نداشت، اگر هرگز نمی پرسیدی. با این همه، من بر آن شدم که احساس شادی کنم. تو گویی برایم اهمیت داشتی که بپرسی، یا مهم است که اهمیت بدهم. همین، جنون اختیاری است. (کاستاندا دوباره می پرسد): این بدان معنی است که هیچ چیز برای تو اهمیت ندارد و تو نسبت به هیچ کس و هیچ چیز پروا نداری؟ برای مثال: خود من؟ تو می خواهی بگوئی برایت مهم نیست که من اهل معرفت بشوم یا نشوم، که بمانم یا بمیرم، و یا هر کار دیگری کنم؟(دون خوان جواب می دهد): درست است! برایم مهم نیست.»(2)
عرفان حقیقی باید باعث غیرت انسانی و معنوی شود ولی در عرفان کاستاندا بی غیرتی و بی تفاوتی نسبت به همه چیز مطرح می شود. اینجا یا منظور این است که واقعاً همه چیز حتی کمال شاگرد یا سقوطش برای دون خوآن یکسان است یا منظور این است که دون خوآن انتخاب می کند چه چیز مهم و چه چیزی غیر مهم است. که هر دو سخن امری باطل است. با برداشت اول جایگاه ظالم و مظلوم یکسان است و با برداشت دوم می شود انتخاب کرد که ظالم از مظلوم بهتر است . ابطال این آموزه بدیهی است چون بدیهیات فطری را انکار می کند. برتری نیکی بر بدی را انکار می کند.
در نتیجه باید گفت که بررسی دو ویژگی مصرف گیاهان توهم زا و جنون اختیاری ثابت کرد که در انحرافی بودن این مکتب شکی نیست؟
پینوشت:
(1). کارلوس کاستاندا، حقیقتی دیگر، مکلا ابراهیم، دیدار، تهران، 1382، ص10
(2). همان، ص90
افزودن نظر جدید