وفاداری اصحاب امام حسین(ع) و حواریون
زمانی که رومیان برای دستگیری حضرت عیسی به باغ جتسیمانی حمله کردند، حواریون حضرت عیسی(ع) پا به فرار گذاشتند در حالی که یاران امام حسین(ع) در نهایت وفاداری جان خود را فدای ایشان کردند و این بزرگی و عظمت مقام شهدای کربلا را می رساند
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ داستان مصلوب شدن مسیح به روایت اناجیل را که ورق میزنیم به روایتی برمی خوریم که جای تامل دارد. به عنوان نمونه در مورد وفاداری پیروان حضرت عیسی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) می توانیم مقایسه ای داشته باشم و به برتری یاران اباعبدالله(علیه السلام) نسبت به حواریون( آنگونه که اناجیل نقل می کنند) پی ببریم. به طور کلی حواریون در مسیحیت تا قبل از به صلیب کشیدن مسیح، مقام بالایی نداشتند و حتی برخی از برجسته ترین آنها نظیر پطرس، از طرف مسیح، شیطان خطاب شده اند! چنانچه آمده است: « و پطرس او را گرفته، شروع کرد به منع نمودن و گفت، حاشا از تو ای خداوند که این بر تو هرگز واقع نخواهد شد! اما او برگشته، پطرس را گفت، دور شو از من ای شیطان، زیرا که باعث لغزش من میباشی، زیرا نه امور الهی را بلکه امور انسانی را تفکر میکنی!»(متی 16 :23)
اما این آخر ماجرا نیست. این حواریون روزی عیسی را تنها گذاشته و از گرد او فرار کردند. زمانی که رومی ها قصد دستگیری حضرت عیسی (علیه السلام) را داشتند، ایشان با حواریون خود در باغ جتسیمانی حاظر بودند. به نقل از انجیل متی وقتی رومیان به باغ وارد شدند، همه اطرافیان عیسی او را تنها گذاشتند و گریختند: «آنگاه همه او را واگذارده بگریختند و یک جوانی با چادری بر بدن برهنه خود پیچیده، از عقب او روانه شد. چون جوانان او را گرفتند، چادر را گذارده، برهنه از دست ایشان گریخت.»(مرقس 14 :51-52)
این درحالی است که سربازان فقط به قصد دستگیری مسیح به آنجا رفته بودند و خطری حواریون را تهدید نمی کرد اما وقتی نظری به موقیت مشابه در روز عاشورا می اندازیم به بزرگی و عظمت یاران اباعبدالله (علیه السلام) بیشتر پی می بریم. اصحابی که نه تنها امامشان را تنها نگذاشتند بلکه بین خودشان عهد بستند تا زمانی که زنده اند فردی از بنی هاشم به میدان نبرد نرود!
شب عاشورا مسلم بن عوسجه اسدی برخاست و گفت: «اگر تو را رها کنیم، نزد خداوند چگونه عذر آوریم؟ به خدا سوگند با آنان چنان می جنگم که نیزه ام در سینه هایشان بشکند و تا قبضه شمشیرم به دستم باشد، آنان را می زنم و اگر سلاح برای جنگیدن نداشته باشم، به دفاع از تو سنگ شان می زنم، ولی هرگز تو را رها نمی کنم تا با تو بمیرم. پس از او، سعید بن عبدالله حنفی برخاست و عرض کرد: «نه، به خدا ای پسر پیغمبر، ما هرگز تو را رها نمی کنیم تا خداوند بداند که ما در غیاب پیامبرش از تو (که فرزندش هستی) محافظت کردیم و اگر بدانم که در راه تو کشته می شوم و سپس زنده می شوم و سوزانده می شوم و سپس ذرات وجودم را به باد می دهند و هفتاد بار با من چنین می شود، از تو جدا نمی شوم تا آنکه در رکاب تو کشته شوم. چرا چنین نکنم با اینکه یک کشته شدن بیش نیست و به دنبال آن عزتی جاودانه خواهد بود«.
زهیر بن قین هم برخاست و گفت: «به خدا قسم دوست داشتم هزار مرتبه کشته شوم، سپس زنده شوم و در عوضی، خدای متعال کشته شدن را از تو و جوانان اهل بیت تو برطرف کند»(1).
البته قرآن کریم از حواریون به نیکی یاد می کند: فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ پس چون عیسی به یقین دریافت که قوم ایمان نخواهند آورد، گفت: کیست که با من دین خدا را یاری کند؟ حواریّون (شاگردان خاص او) گفتند: ما یاری کنندگان دین خداییم، به خدا ایمان آوردهایم، و گواهی ده که ما تسلیم فرمان اوییم.»( آل عمران 52) و این فرار که در اناجیل ذکر شده است، نمی تواند مورد تایید اعتقادات اسلامی باشد.
پی نوشت:
(1). طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۹۹
افزودن نظر جدید