داستان شنیدنی از امام هادی درباره نحوست ایام
فردی می گوید خدمت امام هادی (علیه السلام) رسیدم در حالى که در مسیر راه، انگشتم مجروح شده بود و سوارى از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد و در وسط جمعیت گرفتار شده و لباسم را پاره کردند. گفتم: خدایا مرا از شر این روز حفظ کن، عجب روز شومى است!
امام (علیه السلام) فرمودند: با ما ارتباط دارى و چنین مىگویى؟! و روز را که گناهى ندارد گناهکار مىشمارى؟ آن مرد عرض مىکند از شنیدن این سخن به هوش آمده و به خطاى خود پى بردم، استغفار کرده و از خدا طلب آمرزش کردم.
امام (علیه السلام) فرمودند: روزها چه گناهى دارند که شما آن ها را شوم مىشمرید، هنگامى که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را مىگیرد؟ [1]
پینوشت:
[1]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 56، ص 2
افزودن نظر جدید