جامعیت دین ریشه ایجاد تمدن نوین اسلامی
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی)، در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام فرمودند: اسلام دین جامعی است، و باید حق این جامعیت را ادا کرد. قدرتهای سیاسی مادی اصرار دارند بر اینکه اسلام را منحصر کنند در عمل فردی و عقیدهی قلبی، این تلاش از قدیم بوده است. در دورهی تشکیل جمهوری اسلامی، این تلاش مضاعف شده است.
«جامعیت دین»، یکى از مباحث مهم کلامى و از ویژگیهاى دین خاتم است. جامعیت دین را باید در راستاى هدف و رسالت آن ملحوظ داشت و از هر گونه افراط و تفریط در این زمینه پرهیز کرد. مراد از جامعیت دین به معنای کنار نهادن علم و تجربه و خرد بشری نیست؛ بلکه عقل بشری، خود یکی از منابع دین است و دین، احیاگر و پرورش دهنده و جهت بخش عقل است.
شهید مطهری دراین زمینه میفرماید: اسلام... مكتبی است جامع و واقع گرا، در اسلام، به همه جوانب نيازهای انسانی، اعمّ از دنيايی يا آخرتی، جسمی يا روحی، عقلی و فكری يا احساسی و عاطفی، فرد يا اجتماعی توجه شده است، و نظریه دین حدّاقلی، امروزه میان روشنفکران و نواندیشان دینی رواج دارد. این افراد با محصور کردن دین در سعادت آخرتی، منکر دخالت و حضور دین در عرصه اجتماع و امور سیاسی هستند و بدین طریق، دین را سکولاریزه کرده، به جدایی دین از سیاست (یا دین و دنیا) قائل هستند.[1] تحلیل و تبیین جامعیت دین و کمال و جاودانگی آن میتواند زمینه را برای تمدن نوین اسلامی آماده کند.
با نگاهى اجمالى به قرآن و روایات درمىیابیم که هدف دین، تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان است و چون امور دنیوى و مناسبات اجتماعى، تأثیر شگرفى در روحیات و کمال انسان و تأمین سعادت واقعى وى دارند، دین خاتم هرگز نمىتواند از دخالت در این امور چشم پوشى کند و باید براى آنها برنامهاى جامع ارائه کند.
در قرآن و روایات، همواره دین اسلام یک دین جامع خوانده شده و آیات و روایاتى وجود دارد که دلالت براین مطلب دارند.
خداوند در قرآن میفرماید: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ.[نحل/98] و روزی که ما در میان هر امتی از (رسولان) خودشان، گواهی بر آنان برانگیزیم و تو را (ای محمد) بر این امت گواه آریم (آن روز سخت را یاد کن و امت را متذکر ساز)، و ما بر تو این کتاب (قرآن عظیم) را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمین، هدایت و رحمت و بشارت باشد.»
امام صادق (علیهالسلام) پیرامون عبارت «تبیانا لکل شیء» میفرماید:
«إنّ اللّه عزّوجلّ أنزل فى القرآن «تبیانا لکلّ شىء» حتى واللّه ما ترک شیئا یحتاج الیه العبد، حتى واللّه ما یستطیع عبد أن یقول«لوکان فى القرآن هذا» الاّ و قد أنزله الله فیه.[2] خداوند آیه «تبیانا لکل شىء» را نازل کرد و به خدا قسم از آنچه انسان به آن نیاز دارد، فروگذار نکرد و به خدا قسم هیچ کس قادر نیست بگوید «اى کاش فلان مطلب در قرآن وجود داشت»؛ زیرا هر آنچه انسان نیاز داشته باشد، خداوند در مورد آن، آیهاى نازل کرده است.»
امام باقر(علیهالسلام) همین مضمون را با اندکى تفاوت بیان فرمودهاند: «إن اللّه تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامّة الى یوم القیامة الاّ أنزله فى کتابه.[3] خداوند آنچه را که امّت تا روز قیامت بدان احتیاج دارند، در قرآن آورده و براى رسولش بیان فرموده است.»
و در روایتی دیگر میفرماید: «إن اللّه ـ تبارک و تعالى ـ لم یدع شیئا یحتاج إلیه الأمّة إلى یوم القیامة إلاّ أنزله فى کتابه و بیّنه لرسوله.[4] خداوند تبارک و تعالى آنچه را که مردم تا روز قیامت به آن محتاج باشند، در کتابش آورده و براى پیامبرش بیان کرده است.»
از دیدگاه اسلام، انسان یک موجود مادى محدود به این دنیا نیست، بلکه موجودى است فراتر از ماده و داراى زندگى جاوید که همهى شئون و اعمال او با سرنوشت نهایی اش ارتباط دارد؛ یعنى هرگونه تلاشى براى این زندگى، در سعادت و یا شقاوت ابدى او تأثیر خواهد داشت. از اینرو نوع رفتار اجتماعى و سیاسىاى که انسان برمىگزیند، به مانند رفتارهاى فردی اش، تأثیر قطعى در سعادت و خوشبختى و یا شقاوت و بدفرجامى اخروى او دارد و لذا دینى که علاوه بر مسائل فردى، به مسائل اجتماعى انسان و سعادت و هدایت جامعه مىاندیشد، نمىتواند نسبت به اجراى احکام و چگونگى ادارهى جامعه، تعیین ساختار حکومت، اصل عدالت و قیام به قسط، ایجاد تعاون و امنیت در جامعه و ...، طرح و نظرى نداشته باشد.[5]
پینوشت:
[1]. فنائی، ابوالقاسم، «انتظار بشر از دين، درنگی در صورت مسأله»، مجلة نقد و نظر، سال دوم، شماره 7 ـ 8، تابستان وپاييز 1375، ص279 ـ 312.
[2]. الکافى، ج1، ص59، ح1؛ المحاسن، برقى، ج1، ص416، و ص956.
[3]. الکافی، ج1، ص95، ح2؛ تفسیر عیاشى، ج1، ص6، ح13.
[4]. الکافى، ج7، ص176، ح11 و ج1، ص59، ح2؛ تفسیر عیاشى، ج1، ص6، ح13.
[5]. محمد تقى مصباح یزدى، نظریهى سیاسى اسلام، قم، مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله علیه)، چاپ اول، 1380ش، ص46 - 50.
افزودن نظر جدید