آنتوان بارا: شهادت امام حسین(ع) دردناک‌تر از شهادت عیسی مسیح

  • 1400/07/06 - 12:56
آنتوان بارا که یکی از نویسندگان مسیحی است در کتاب خویش به نام" حسین در اندیشه‌ی مسیحیت؛ با مقایسه‌ی ماجرای شهید شدن امام حسین(ع) با مصلوب شدن عیسی مسیح(به نقل از انجیل) به دردناک‌تر و غیرانسانی‌تر بودن قتل امام حسین اعتراف می‌کند. یکی از مهمترین دلایل او این است که ایشان توسط نزدیکان و به اصطلاح شیعیان خود که ابتدا ایشان را دعوت کردند ولی بعدا بیعت خود را شکستند، شهید شدند اما عیسی مسیح توسط یهویان که از ابتدا دشمن مسیحیت بودند مصلوب شد.

 

 پایگاه جامع فرق؛ ادیان و مذاهب_ شهادت امام حسین(علیه‌اسلام) آنچنان جانسوز است که خاطر هر خواننده‌ی را مکدر می‌کند. اندیشمندان غیر مسلمانان زیادی در این رابطه قلم فرسایی کرده‌اند که یکی از آنها آنتوان بارا است.
آنتوان بارا یکی از نویسندگان مسیحی لبنانی است که به مطالعات اسلامی علاقمند می‌باشد. مهم‌ترین اثر بارا در این زمینه کتابی است به نام" حسین در اندیشه‌ی مسیحیت". در این کتاب حادثه‌ی عاشورا مورد تحلیل و تحقیق قرار داده است. در بخشی از این کتاب شهادت امام حسین (ع) را دردناک‌تر از شهادت عیسی مسیح به روایت اناجیل می‌داند. در ادامه توضیحات ایشان در این مورد را از نظر می‌گذرانیم:

شهادت حسین(ع) از نظر دستاورد و نتیجه با شهادت عیسی (ع) یکسان است ولی از نظر تحمل درد و رنج بزرگ‌تر از آن است و تأثیر بیشتری بر دل‌ها دارد، چنانچه وقتی آدمیان درباره‌اش می‌اندیشند، یادآوری آن طنینی از اندوه و تأسف در وجودشان برمی‌انگیزد و زخم‌های عمیقی در دل‌ها و سینه‌هایشان ایجاد می‌کند که با گذشت زمان التيام نمی‌پذیرد. خیانت دشمن امری دور از انتظار نیست و تعجبی برنمی انگیزد، ولی خیانت نزدیکان بسیار دردناک است. نزدیک‌ترین کسان حسين به او خیانت کردند، شیعیانش از یاری او باز ایستادند و گروهی از مسلمانان او را محاصره کردند و به نام دینی که بر جدش نازل شده بود، با او جنگیدند و او را کشتند و مثله کردند؛ در صورتی که عیسی را یهودیان که دشمن مسیحیت بودند به قتل رسانیدند، آنها با همه سنگدلی و قساوتی که نسبت به رسول انسانیت اعمال نمودند، از نظر خونریزی و وحشیگری در مقایسه با کسانی که حسین (ع) و خویشان و یاران او را به شهادت رسانیدند، گوسفندان سر سربه‌راهی نظر می‌رسند، زیرا وحشیگری و بربریتی که کربلا شاهد آن بود، حتی در بین درنده‌ترین حیوانات هم مشاهده نمی‌شود.

كلمه وحشیگری هم در این باره حق مطلب را ادا نمی‌کند، زیرا اعمال آنها به‌مراتب از خونریزی و قساوت سخت‌تر و نکوهیده‌تر است، بنابراین باید تعبیری متناسب با آن پیدا کرد ولی عقل بشر که برای هر پدیده کلمه‌ای معین کرده است تا خصوصیات و اندازه آن را نشان دهد و برای هر رویداد واژه‌ای متناسب با چگونگی آن برگزیده است، تعبیری جز وحشیگری و درنده خویی برای حوادث غیرانسانی به کار نبرده است و فجایعی که در کربلا اتفاق افتاد بسیار فراتر و قبیح‌تر از مفهوم این دوکلمه است.

شاید بهترین گواه بر زشتی و ناهنجاری حوادثی که در عاشورا و بعد از آن روی داد، این حادثه به‌ظاهر کوچک وی در معنی بسیار بزرگ باشد که به‌روشنی نشان‌دهنده مرگ وجدان و احساسات انسانی و ظهور انواع فرومایگی و وحشیگری در وجود صاحب آن است. خولی بن یزید اصبحی به فرمان ابن سعد، سر حسین (ع) را با خود برد و در کاخ فرمانداری کوفه در برابر ابن زیاد نهاد. این مسلمان به نام آنچه اسلام از آن نفرت دارد، با همه فرومایگی و رذالتی که یک انسان ممکن است بدان گرفتار شود،  اذعان دارد و مباهات می‌کند که سروری متین و بزرگ را کشته و زندگی کسی را که بهترین پدر و مادر را دارد نابود کرده است و دروازه قلبش را که پیش از آن به شیطان فروخته است برای دریافت  طلا و نقره می‌گشاید.

اما ابن زیاد که در پستی و فرومایگی از او کمتر نبود، از ستوده شدن امام در برابر جمعیت ناراحت شد و از او پرسید: حال که می‌دانستی او دارای چنین صفاتی است، چرا او را کشتی؟ به خدا جایزه‌ای از من  دریافت نخواهی کرد.

خواننده گرامی، مبادا تصور کنی که ابن زیاد برای چند لحظه وجدانش بیدار شد و چنین سخنی بر زبان آورد، خیر. او از اینکه خولی در برابر مردم اعتراف کرد که فرزند بهترین مردم را کشته است به خشم آمد، زیرا او انتظار داشت که خولی با دروغ بافی و آب و تاب در برابر جمعیت، حسین (ع) را نکوهش کند و به او ناسزا بگوید و به همین دلیل او را از جایزه‌ای که انتظارش را داشت محروم کرد.

بعد از شهادت حسين  معجزات فوق‌العاده، یکی پس از دیگری، روی داد که معجزات طبیعی شاید ساده‌ترین آنها بود، معجزه‌های برحقی که بعد از مدتی امت اسلام را سرتاپا دگرگون کرد و ما در بخش دیگری از کتاب آنها را ذکر خواهیم کرد.

معجزاتی که خدای تعالی پس از شهادت عیسی و حسین (ع) فرو فرستاد، در آغاز جنبه مادی داشت، درحالی‌که معجزه‌های بعدی درباره عقیده و راه روشن بود و این نشانه آن است که پیامبران و شهیدان فقط به این دلیل آزار و شکنجه را تحمل کردند و در برابر آن شکیبایی گزیدند که خدای تعالی، حق را برای بشر نمایان سازد و آن را با وجود تفاوت ظاهری ادیان، به مؤمنان اعلام نماید و در معرض بینش و بصیرتشان قرار دهد، زیرا حق همواره یکسان، تفکیک‌ناپذیر و غیرقابل‌تغییر است و سرشت و طبیعت بشر نیز تغییرناپذیر است و نیز وقتی ضعف بر جان و روان انسان تسلط یابد، عقیده استوار نیز به سستی و ناپایداری رو می‌نهد. مصلحان شهید در بین جامعه ازهم‌گسیخته رشد می‌کنند، همان‌طور که درخت سودمند از میان علف‌ها سر برمی‌آورد.

شهیدان بر عوامل شعف هجوم می‌برند و با دمیدن روح فداکاری برخاسته از ایثار و شهادت خود، عقیده امت را به نشاط درمی‌آورند، صفحه‌ای جدید از آموزه‌های اخلاقی ارائه می‌دهند که بلافاصله بعد از شهادت ایشان چشم‌های بسته بر روی آن گشوده می‌شود و اکسیر اخلاقی بر دل‌ها و جان‌ها که جایگاه عقیده‌اند تأثیر می‌گذارد، عقیده‌ها اصلاح می‌گردد، دل‌ها اوج می‌گیرد و شهادتی که این قانون از آن سرچشمه گرفته است با شهادت‌های بعدی که همانند آن نیرومند و جوان‌اند، تقویت می‌شود و ایمانی جدید، چون شراره‌های آتش‌فشانی که قرن‌ها تمام منافذ آن بسته باشد و ناگهان منفجر شود، سر برمی‌آورد و زلزله‌ای تحرک‌آفرین در دل‌های افراد جامعه ایجاد می‌کند.

انقلاب نوه پیامبر همان زلزله‌ای بود که کیان امت اسلام را به حرکت درآورد، بناهای انحراف را ویران ساخت، شکاف‌های دیوار ایمان آنها را پر کرد و بعد از آن، روشن و جذاب و غسل یافته با خون شهادت نمایان شد؛ خون پاکی که آن را همانند سوسن، سفید، پاکیزه چون زنبق و شفاف چون گلی که در بامدادی درخشان بشکفد، قرارداد.[1]

پی‌نوشت:
[1]. حسین در اندیشه‌ی مسیحیت؛ انتوان بارا، غلامحسین انصاری،چ اول1388، ص 138

 

 

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.