من امام سیزدهمم!
امامت جایگاهی است که خداوند آن را تعیین میکند. ابو بصير مىگويد: «خدمت امام صادق (عليهالسلام) بودم كه نام اوصياء را بردند و من هم اسماعيل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، اى ابا محمد، تعيين امام به اختيار ما نيست، اين كار تنها به دست خداست كه در باره هر يك پس از ديگرى فرو مىفرستد.»[1]
همچنین تعداد امامان در روایات متواتر از منابع شیعه و همچنین در روایات بسیاری از اهل تسنن امامان و اوصیاء پس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را دوازده نفر شمردهاند. در صحیح مسلم چنین آمده: «عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبى وَقَّاص گفت: به جابر بن سَمُرَةَ نامه نوشتم و از او خواستم كه مرا از برخى از احاديثى كه از رسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيده، آگاه سازد (و حديثى از آن حضرت برايم روايت كند) او برايم چنين نوشت: روز جمعه كه شام سنگسار اسلمى بود، از رسول خدا (صلىاللهعليهآلهوسلم) شنيدم كه مىفرمود: دين، هميشه برپاست تا اين كه قيامت فرارسد و بر شما دوازده خليفه باشد كه همگى از قريشاند».[2] امام باقر (عليهالسلام) فرمود: «دوازده امام از آل محمد همگى محدث و اولاد پيغمبر (صلّىاللَّهعليهوآله) و علىبنابىطالب (عليهالسلام) هستند، پس رسول خدا (صلّىاللَّهعليهوآله) و على (عليهالسلام) دو پدراند.»[3]
اما احمدالحسن (مدعی یمانی) معتقد به امامت بیستوچهارگانه است و خود را امام سیزدهم میداند! این روایاتی که در آن نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تعداد اوصیاء خود را تا روز قیامت فقط دوازده تن معرفی میکند را چگونه توجیه میکند؟ چرا امامت احمد همبوشی بصری در بین این تعداد از ائمه که خداوند آنها را به عدد دوازده امام اتمام کرده است مذکور و منظور نیست؟ چرا تا به حال اصلا سخنی از دوازده مهدی واجب الطاعه بعد از این دوازده امام بهچشم نمی خورد؟
اساسا در روایاتی قائلین به امامت سیزدهم مذموم شدهاند؛ امام صادق (عليهالسلام): «گوينده اين قول جزو مارقين و خوارج است: امر امامت به امام سيزدهم افزايش يافته و بالا میرود.»[4] در روایتی دیگر است که میفرماید: «هر فردی بغیر از 12 امام، ادعای امامت بکند، خداوند او را با ابلیس و سربازانش محشور میکند.»[5] حال باید از پیروان احمد بصری پرسید آیا از خوارج و ابلیس پیروی میکنند؟
پینوشت:
[1]. الأصول من الكافي، کلینی، اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية، 1362 هـ.ش. ج1، ص: 276، ح1.
[2]. صحيح مسلم، مسلمبنحجاج،تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي - بيروت، ج3، ص1453، ح1822.
[3]. الأصول من الكافي، کلینی، اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش، ج1، ص533، ح14.
[4]. الغیبة، شیخ طوسی، مؤسسه المعارف الاسلامیة، قم، ص 170.
[5]. کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، الخزّاز القمي، ج 1، ص 247.
افزودن نظر جدید