گدایان ثروتمند، اما بخیل
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرستادن مریدان برای گدایی و پرسه زنی، توسط اقطاب صوفیه امری رایج و معمول در تصوف بوده است. گدایی و پرسه زنی، مهمترین منبع ارتزاق دراویش در قدیم بوده است. اقطاب صوفیه مریدان نوآموز خود را با توجیهات و علل مختلف، به این کار وادار میکردند، که البته همین گدایی وسیلهای برای ثروتمند شدن برخی از اقطاب صوفیه شد. اقطاب صوفیه گدایی را وسیلهای برای تهذیب نفس مریدان خویش امری واجب میدانستند. لذا مریدان خویش را به گدایی وادار میکردند تا با ذلیل کردن خود، نفس خویش را خوار کرده و آن را مطیع خویش گرداند و از طرفی با گدایی، هوا و هوس از او خارج شده و طمع دنیا و مافیها را از دل، خارج کند.
اما عجیب اینکه همین اقطابی که مریدان خویش را برای قطع طمع دنیایی به گدایی وادار میکردند و برخی از آنها از همین راه، ثروتمند شدند، اگرچه گیرنده خوبی بودند ولی برخی از آنها دست دهندهای خوبی نداشتند و نهایت خساست را نسبت به مریدان خویش به خرج میدانند. تا جایی که در برخی از موارد، موجب رنجش مریدان میشد. چنانچه زمانی مردم کرمان از جناب شاه نعمتالله ولی استدعا نمودند که خانههای حشم و خدم شما بسیار است، اجازه دهید آنها را به دختران و پسران خود بسپاریم. [1] ولی شاه نعمتالله، فقط با دو بیت شعر جواب رد به آنها داد و اینجا بود که این دراویش فهمیدند که مرید چه کسی شدهاند.
ملاسلطان در جواب درخواست کمک دراویش گنابادی کاشان مینویسد: «ندارید نان بخورید، من که شما را به نان خوردن دلالت نکردم، من به ذکر قلبی دلالت کردهام.» [2] درحالیکه کیوان قزوینی نقل میکند که بعد از مرگ ملاسلطان وقتی ورثهاش املاک او را تقسیم کردند، مشخص شد اموال و املاک ملاسلطان، پنجاه هزار تومان بوده است. [3] که این مبلغ در زمان ملاسلطان، مبلغی نجومی به شمار میآمده است، که اگر بین مریدان خویش تقسیم میکرد همگی بینیاز میشدند.
برخی دیگر از اقطاب فرقه دراویش گنابادی نیز حاضر به دل کندن از مال دنیا نشده و در کمک به مریدان خویش خساست ورزیده و دست رد به سینه مریدان خویش زدهاند. چنانچه حضرت آیتالله شیخ محمد گنابادی معروف به ناشر الاسلام گنابادی در کتاب خود مینویسد: «پس از 38 روز اقامت اجباری در مشهد مقدس در شعبه چهارم دادگاه استان به ریاست آقای همدانی محاکمه و از همه اتهامات تبرئه شدم و سپس بهطرف گناباد حرکت کردم. بسیاری از مردم برای دیدار با بنده در حسینیه جمع شدند و حتی تعدادی از صوفیها مستبصر شده و با کوتاه کردن شارب خود به حسینیه آمده بودند. چند روز بعد از آن تاریخ، من بازدید از روستاها را شروع کردم. وقتی به روستای زیبد رفتم به منزل حاج محمد زیبدی وارد شدم که قبلاً از دراویش بود اما مستبصر شده بود. علت صوفی شدن و توبه آنان را سؤال کردم... نفر سوم گفت: خشکسالی زیاد به من فشار آورده بود و تصور میکردم اگر صوفی شوم میتوانم از خانقاه کمک بگیرم. تا آنکه یک روز از آقای صالح علیشاه تقاضای کمک کردم، او گفت فعلاً گندم نداریم و این درحالی بود که شبها کامیونهای گندم را به پاکستان میفرستادند. گفتم: بنابراین حواله مقداری جو را به من بدهید و من در تابستان آن را به شما برمیگردانم. پاسخ داد: اگر جو داشته باشیم به الاغهای خود میدهیم. من دیدم این شخص الاغهای خودش را بر مریدها ترجیح میدهد. به همین جهت ارادت خود را به او قطع کردم. [4]
سلطان حسین تابنده حتی رسم گدایی که روزی دراویش و متصوفه به آن افتخار میکردند را ناپسند شمرده و حتی به مشایخ و مریدان خویش اعلام داشته است که حتی جمعآوری کمک برای نیازمندان در مجالس امری ناپسند است و آنها را از کمک کردن به فقرا و نیازمندان بازداشته است. وی دراینباره به مشایخ تذکر داده و میگوید: «مأذونین بههیچوجه در امور سیاسی دخالت نکنند. کسانی هم که بهقصد کار دنیا به مجلس میآیند نباید منظورشان را در آنجا اظهار کنند و برای موقع تعطیل مجلس و حرکت از آنجا بگذارند. سؤال (گدایی) و درخواست یک نفر در مجلس از فقرا یا جمعآوری وجه هم برای مستحقی به هیچوجه در مجالس فقری شایسته نیست و کسانی هم که سؤال میکنند حتیالامکان در آن مجلس به آنها چیزی داده نشود که رویه و عادت میشود.» عجیب اینکه دراویشی که روزی گدایی را افتخار میدانستند و دستشان همواره پیش دیگران دراز بود و گدایی را وسیلهای برای قطع طمع دنیایی میدانستند بهمرور زمان خود دنیاطلب شدند و دل کندن از مال دنیا و بخشیدن ذره کوچکی از آن مال برایشان مشکل شد.
پینوشت:
[1]. نوربخش، جواد، زندگی و آثار شاه نعمتالله ولی، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، تهران، 1382، ص 37
[2]. کیوان قزوینی، عباس علی، رازگشا، به اهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386، ص 164
[3]. کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، به اهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386، صص 243 و 244
[4]. مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد، راه نیکان، تهران، 1391، ص 70
افزودن نظر جدید