امام محمد باقر (علیهالسلام) احیاگر اسلام ناب محمدی
شکافندهی علوم، کمترین توصیفی است که برای امام باقر (علیهالسلام) بیان شده و شخصیت و شانیت مقام امام (علیهالسلام) به حدی است که بزرگان علمای مذاهب دیگر به فضل و علم ایشان اقرار میکنند تا جایی که درمناظرات و مباحثات علمی بین امام با دانشمندان وعلما، چهرهی درخشان علمی ایشان، همچون خورشید در آسمان عالم هستی میدرخشد و کسی توان مقابله با امام (علیهالسلام) را ندارد؛ یاد امام باقر (علیهالسلام)، یعنی یاد سر برآوردن حیات دوبارهی جریان اصیل اسلامی در مقابله با تحریفها و مسخهایی که انجام گرفته بود.[1]
اما آنچه که زمان حیات امام باقر (علیهالسلام) را از دیگر زمانها متمایز میکند، جریان تحریف اسلام ناب است؛ علمایی که تحت سیطرهی حکومت بنیامیه و بنیمروان به درجاتی رسیده و سبب تغییر دین و تحریف احادیث پیامبر شده بودند، اکنون با برخورد به دریای علم الهی، جهلشان برای مردم مشخص شده بود. در این میان، حتی چندی از اصحاب رسول خدا در قید حیات بودند که با وجود مشاهدهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و آموزش تعالیم اسلام به وسیله رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، در آن زمان دچار سردرگمی شده بودند و گواه بر این مطلب، حضور صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در واقعهی عاشورا، مقابل امام حسین (علیهالسلام) بود که امام باقر(علیهالسلام) به عنوان شاهد زندهی این واقعه، اوج سردرگمی صحابه وتابعین را در زمان طفولیت و کودکی خود نظاره کردند. از آنجایی که وظیفه انبیای الهی و شخص رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) همواره نگهداری امت از حوادث و توطئههای ابلیس و یارانش است، در دورانی که حسب ظاهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در بین مردم زندگی نمیکنند، ولی سبب میشوند تا با معرفی اوصیای خود راه سعادت را مشخص کنند.
جالب آنجاست که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در زمان حیات طیبهیشان با معرفی امام باقر (علیهالسلام) به صحابی جلیل القدر خود، یعنی جناب جابر بن عبدالله انصاری، و اعلام طولانی شدن عمر و حیاتش تا زمان تشرف به محضر امام باقر (علیهالسلام) و اطلاع رسانی آن در انظار عمومی جامعه، شخصیت امام باقر (علیهالسلام) را به عنوان شکافندهی علوم و هدایتگر الهی در زمان بعد از خود معرفی میکنند. لذا جابر وظیفه پیدا میکند تا بعد از گذشت چندین دهه از وفات پیامبرخدا (صلیاللهعلیهوآله) به عنوان صحابی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، امام (علیهالسلام) را هم به اصحاب و تابعینی که زعمای جامعهی اسلامی و مدافعان سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هستند و هم ایشان را به امت اسلامی منحرف شده از قرآن و سنت معرفی کند.
از همین رو پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با بیان شرفیابی جناب جابر بن عبدالله به محضر امام باقر (علیهالسلام) هم ازمعجرهی خود به عنوان خبر غیب پرده بر میدارند وهم جامعهی آشفتهی بدون راهنما را به سمت نور هدایت میکنند، به همین دلیل امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «روزى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به جابر بن عبدالله انصارى فرمودند: اى جابر! تو محققاً زنده میمانى تا فرزندم محمد بن على بن حسين (علیهمالسلام) را درک كنى كه در تورات معروف است به باقر؛ چون به او برخوردى، سلام مرا به او برسان.»
هنگامیکه جابر بعد ازگذشت حدود 5 دهه، به محضر امام باقر (علیهالسلام) رسید و حضرت را زیارت کرد و مطمئن شد که ایشان همان ذخیرهی خدا برای دفع تحریف و منسوخاتاند، با دیدن امام (علیهالسلام) بر پاهاى ایشان افتاد و میبوسيد و میگفت جانم به فدایت يا ابن رسول الله، سلام جدت را پذیرا باش. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بهشما سلام رسانده. از این خبر خوش، دو چشم امام باقر (علیهالسلام) پر ازاشک شد و امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: اى جابر! بر جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) تا آسمانها و زمين بر پا است، سلام باد و بر تو اى جابر! بهخاطر آنكه سلام ایشان را به من رساندی، درود و تهنیت باد.[2]
نکتهی قابل تامل در این روایت، اشاره کردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به صفت شکافندگی علوم برای امام باقر (علیهالسلام) است که چندین هزار سال قبل از خلقت جسمی امام (علیهالسلام) در تورات به آن اشاره شده است. تاریخ گواهی میدهد سنت استکبارستیزی و هدایتگری که یادگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، در دست پادشاهانی قرار داشت که خود نمونهی بارز استکبار و ایجاد کنندهی جهل در جامعهی اسلامی بودند تا جایی که پادشاهان بنیمروان در امپراطوری خود که بر سرزمین مسلمانان داشتند، به راحتی اجازه میدادند تا علمای مسیحی و یهودی در میان مسلمانان به تبلیغ دینشان مشغول باشند و از آن طرف علمای دست نشاندهی اسلامی که در حقیقت پای سفرهای غیر از علوم آل الله بزرگ شده بودند و تمام تغذیهی علمی آنان از احادیث اسرائیلیاتی بود که توسط حکام دنیاپرست بنیامیه به آنان رسیده بود، توان مبارزه علمی با دانشمندان ادیان دیگر را نداشتند. هشام بن عبدالملک مروان نیز از این قافله عقب نمانده بود. او به عنوان خلیفه جور بنیمروان، امام باقر (علیهالسلام) را به شام احضار کرد و قصد داشت تا حیثیت علمی امام (علیهالسلام) را در حضور علمای دیگر ادیان به چالش بکشاند. لذا امام (علیهالسلام)، در مجامع عمومی حاضر میشدند و به سوالات مردم شام از هر گروهی و هر دین و مذهبی که بودند، جواب میدادند.
در اینجا به یک نمونه از مناظرات امام (علیهالسلام) اشاره میشود:
روزی ایشان مشاهده کردند جمعیت کثیری از مسیحیان ساکن شام به جانب کوهی در بیرون شهر میروند که در آن مکان عالمی دانا از علمای نصارا، هر سال یک روز در آنجا حاضر میشود و به سوالات مردم پاسخ میدهد. امام (علیهالسلام) با مسیحیان، راهی آن مکان شدند. چهرهی نورانی امام باقر(علیهالسلام) توجه آن دانشمند را به خود جلب کرد و از امام (علیهالسلام) پرسید: آیا شما از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟ امام (علیهالسلام) در پاسخش فرمودند: از مسلمانان هستم. دانشمند مسیحی میدانست کسی از میان مسلمانان توان مناظره با او را ندارد، لذا امام (علیهالسلام) را به مناظره دعوت کرد. او سؤال اول را از امام باقر (علیهالسلام) پرسید و گفت: چرا شما مسلمانان ادعا میکنید که اهل بهشت غذا میخورند و میآشامند، اما احتیاجی به دفع مدفوع ندارند؟ آیا چنین نمونهای در این دنیا وجود دارد؟ امام (علیهالسلام) فرمودند: بله! نمونهاش در دنیا جنین در رحم مادر است که از هر چه مادرش تغذیه میکند، او نیز میخورد ولی مدفوعی ندارد.
شگفتی او از علم امام (علیهالسلام) هنگامی بیشتر شد که سوال دومش را بیان کرد. او پرسید: چرا بهشتیان با وجود تناول نعمتهای بهشتی، چیزی ازآن نعمات کم نمیشود؟ نمونهی دنیایی آن را نیز از امام (علیهالسلام) درخواست کرد.
(نحوهی سؤالات این دانشمند مسیحی، نکات خاصی را در بردارد: اول آنکه او بهشت موعود و عالم آخرت را با دنیا مقایسه میکند و هر آنچه میپرسد مطابق دنیایی آن را نیز طلب میکند؛ با آنکه مشخص است نعمتهایی که در بهشت موعود موجود است، به هیچ وجه معادل دنیایی نمیتوان برایش تصور کرد و نکتهی دوم آنچه که او میپرسد اشاره به آیاتی دارد که در قرآن بیان شده است. لذا با این نحوه سؤالات قصد دارد هم امام (علیهالسلام) را به عنوان یک دانشمند مسلمان به چالش بکشاند و هم تصورش از ضعف قرآن کریم در مقابل انجیل و تورات را به مسیحیان اثبات کند.)
جواب ساده اما پرمحتوای امام (علیهالسلام)، جمعیت حاضر را متحیر کرد. ایشان فرمودند: نمونهی آن در دنیا، آتشی است که میبینید. اگر کسی از شعلهی آتشی، صدها چراغ روشن کند، شعلهی آتش اول به جای خود باقی است و از آن چیزی کم نمیشود واما نکتهی بعد، از آنجایی که یهود و نصارا قائل به فرزند برای پروردگارعالم هستند، سوال سوم او در مورد جناب عزیر بود که ایشان نزد یهود به عنوان پسر خدا معرفی میشود.
او از امام (علیهالسلام) پرسید: آن دو پسر چه کسانی بودند که یک شب مادرشان به هر دو آبستن شد، یک ساعت به دنیا آمدند، یک ساعت هر دو مردند، امّا یکی از آنان صد و پنجاه سال عمر کرد و دیگری پنجاه سال؟ امام (علیهالسلام) فرمودند: عزیر و عُزره بودند، مادرشان به همان نحو که گفتی آبستن شد و به همانگونه زایید و چند سالی با هم زندگی کردند. سپس خداوند عزیر را برای مدّت صد سال میراند و پس از صد سال زندهاش کرد، باقی پنجاه سال را با برادرش به سر برد و در یک ساعت هر دو مردند. عالم مسیحی که از شدت عصبانیت از پاسخهای امام عاجز شده بود، رو به جمعیت مسیحیان کرد و گفت: من تا به امروز دانشمندی مانند ایشان ندیدم و دیگر جوابگوی سؤالات شما نیستم. از جایش برخاست و به جانب کوهی که در آن ساکن بود، بازگشت. مسیحیان نیز که از درایت وعلم امام شگفتزده شده بودند، همراه با امام (علیهالسلام) به شام بازگشتند.[3]
قطعاً مناظرات امام (علیهالسلام) تأثیر بسزایی میان جامعهی غرق شده در ظلمات و منحرف امت اسلامی گذاشت، تا آنجا که با حضور ایشان پایههای محکم علوم آل الله و دانشگاه علمی ائمه اطهار (علیهمالسلام) بنا گذاشته شد؛ ثمرهی این مناظرات و مباحثات علمی امام باقر (علیهالسلام) در زمان امام صادق (علیهالسلام) به بار نشست و درخت تنومندی گردید. امام باقر (علیهالسلام) با ایجاد این جریان علمی که مبتنی بر وحی الهی و احادیث نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بود، سبب شدند تا علوم الهی به جامعه معرفی شود و علاوه بر شیعیان، کسانی چون بزرگان علمی اهل سنت نیز جزء شاگردان امام صادق (علیهالسلام) قرار گیرند. اگر مذهب جعفری، امروز به امام صادق (علیهالسلام) شناخته میشود، جهاد علمی امام باقر (علیهالسلام) زمینه ساز مذهب جعفری است.
پینوشت:
[1]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمع کثیری از بسیجیان کشور
[2]. الأمالی، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابَوَیْه قمی(381 ه ق)، ج1، ص353.
[3]. الکافی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق (258 ه ق)، ج8، ص122.
افزودن نظر جدید