روایت مالک الدار، دلیلی مناسب بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات
خلاصه مقاله
در قاموس ذهنی بزرگان وهابی، بسیاری از امور رایج و مرسوم میان مسلمانان، ممنوع و از اسباب شرک قلمداد شدهاند؛ در همین راستا، هنگام مراجعه به آثار وهابیون، مشاهده میشود، آنان مسئله طلب شفاعت از اموات را نیز ممنوع و حتی در برخی از مواضع، از موجبات شرک معرفی کردهاند؛ حال آنکه ادله متعددی بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات دلالت دارد. یکی از این ادله که به صراحت بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات دلالت دارد، روایت مالک الدار است؛ از همینرو روایت مذکور، دلیلی مناسب در جهت احتجاج با وهابیت محسوب میشود.
متن مقاله
قبل از ورود به بحث، لازم است این نکته اشاره شود که برای احتجاج با وهابیون، در مسئله طلب شفاعت، لازم است بدانیم آنان، شفاعت را چگونه معنا کردهاند. بزرگان وهابی بر این باورند که شفاعت به معنی دعاست؛ لذا طلب شفاعت به این معناست که خدمت شخص صالحی برسیم و از ایشان بخواهیم تا در درگاه الهی، برای ما دعا کند.[1] بیان این نکته نیز ضروری است که وهابیون، اصلِ شفاعت را منکر نمیشوند؛ همچنین معتقدند طلب شفاعت در دنیا، از اولیاء الهی که زنده هستند و طلب شفاعت در روز قیامت، از افرادی که اذن الهی دارند، از انواع مشروع طلب شفاعت بهحساب میآیند؛ از همینرو مشخص میشود، محل نزاع مذاهب اسلامی با وهابیون، مسئله طلب شفاعت از اموات است. بدینسان که بزرگان وهابی، مدعی میشوند اگر از شخصی که از دنیا رفته است، طلب شفاعت کنیم، مرتکب شرک شدهایم.[2]
این ادعا در حالی از وهابیت صادر شده است که در مصادر حدیثی فریقین، دلایل مناسبی بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات موجود است؛ بهعنوان نمونه میتوان به روایتی که معروف به «مالک الدار» است، اشاره کرد.
در روایت مالک الدار چنین میخوانیم: «أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِي زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (صَلَّىاللهُعَلَيْهِوَآله) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا، فَأَتَى الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ فَقِيلَ لَهُ: " ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مُسْتَقِيمُونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَيْكَ الْكَيْسُ، عَلَيْكَ الْكَيْسُ "، فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ فَبَكَى عُمَرُ ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ لَا آلُو إِلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.[3] در ایام خلافت عمر بن خطاب، قحطی شدیدی فرا رسید؛ به همین دلیل، یکی از مسلمانان، نزد قبر مطهر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شرفیاب شد و از آن حضرت خواست تا برای پایان یافتن قحطی، دعا کند. آن مسلمان، به خواب فرو رفت، و شخصی (که ظاهراً نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بود) به خوابش رفت و پیامی را به آن شخص داد تا به عمر برساند؛ آن شخص از خواب برخاست، نزد عمر بن خطاب آمد و ماجرا را برایش تعریف کرد؛ عمر پس از شنیدن ماجرا گریه کرد.»
ناگفته نماند، شخصی که برای طلب دعا به حرم مطهر نبوی (صلیاللهعلیهوآله) وارد شده بود، قطعاً یا از صحابه بوده است و یا ازجمله تابعین؛ برهمین اساس، مشخص میشود که طلب شفاعت از اولیاء الهی، مخصوصاً نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در بین سلف امت (صحابه و تابعین) مرسوم بوده است؛ فارغ از اینکه، عمر بن خطاب نیز با شنیدن ماجرا، آن شخص را مورد نکوهش و ملامت قرار نداد، که اگر طلب شفاعت از اموات، از موجبات شرک میبود، هر آینه، عمر باید آن شخص را مذمت میکرد.
روایت مالک الدار به دلیل اینکه بسیار روشن و واضح بر مشروعیت طلب شفاعت از اموات دلالت میکند، مورد استناد پیشوایان مذاهب اسلامی بوده است.
در مقابل، بزرگان وهابی مسلک درصدد انکار این روایت برآمدهاند؛ لذا سند روایت را مورد خدشه قرار دادهاند. عمده اشکالی که از سوی وهابیت، بر سند روایت مذکور وارد میشود، مجهول بودن مالک الدار است؛ بدین معنا که بزرگان وهابی، همچون عبدالرحمن دمشقیه، مدعی شدهاند که مالک الدار (راوی اصلی روایت) شخصی مجهول است و لذا به روایتش اعتنایی نمیشود.[4]
این ادعا در حالی از عبدالرحمن دمشقیه و دیگران بیان شده است که بسیاری از رجالیون اهل سنت در آثار خود، به ابعاد شخصیتی مالک الدار اشاره کردهاند و مایه تأسف است که یا این دسته از وهابیون، مراجعهای به کتب رجالی نداشته و صرفاً ادعایی را مطرح کرده اند و یا چشم خود را بر حقایق بستهاند.
بهعنوان مثال، در کتاب «الاصابه» ابن حجر عسقلانی، در مورد مالک الدار چنین میخوانیم: «مالک بن عیاض: مولى عمر، هو الّذي يقال له مالك الدّار. له إدراك، و سمع من أبي بكر الصّديق، و روى عن الشّيخين، و معاذ، و أبي عبيدة. روى عنه أبو صالح السمان،...[5] مالک بن عیاض، معروف به مالک الدار، کسی است که پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) را درک کرده، (یعنی از جمله صحابی محسوب میشود). از ابوبکر، عمر، معاذ و ابوعبیده روایت نقل کرده و افرادی همچون ابوصالح سمان از وی روایت نقل کردهاند.»
طبق عبارت ابن حجر عسقلانی، مشخص شد مالک الدار، نه تنها مجهول نیست، بلکه در زمره صحابه قراردارد؛ بر همین اساس معلوم میشود، ادعای عبدالرحمن دمشقیه، مبنی بر مجهول الحال بودن مالک، ادعایی ناصواب بوده است.
این نکته را نیز باید اشاره کرد که روایت مالک الدار، توسط بسیاری از محدثین اهل سنت نقل شده و حکم به صحیح بودن آن کردهاند؛ بهعنوان مثال ابن كثير در «البدایه و النهایه»، پس از بیان این روایت، تصریح به صحت سند آن میکند.[6] همچنین احمد بن صدیق غُماری از حدیث شناسان معاصر اهل سنت نیز به صحت سند این روایت، اذعان کرده است.[7]
از مجموع مباحث این نوشتار، بهخوبی مشخص میشود، روایت مالک الدار، دلیلی مناسب و صحیح در جهت اثبات مشروعیتِ طلب شفاعت از اموات بهحساب میآید.
پینوشت:
[1]. آل الشیخ، صالح بن عبدالعزیز، العقیده، ج17، ص124، بیجا، بیتا.
[2]. بن باز درکتاب فتاوی «نور علی الدرب» چنین نوشته است: «طلب الشفاعة من النبی و من غيره، من الأموات لا يجوز، وهو شرك أكبر عند أهل العلم». فتاوى نور على الدرب، ج2، ص105، بیجا، بیتا.
[3]. ابن ابی شیبه، مصنف ابن ابی شیبه، ج6، ص356، ریاض، مکتبه الرشد، چاپ اول، 1409هق. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. عبدالرحمن دمشقیه در مورد روایت مالک الدار اینچنین مدعی شده است: « فيه اضطراب: مالك الدار مجهول الحال.» موسوعة أهل السنة في نقد أصول فرقة الأحباش ومن وافقهم في أصولهم، ص140، بيجا، بیتا.
[5]. عسقلانی، ابن حجر، الإصابه في تمييز الصحابه، ج6، ص216، بیروت، دار الكتب العلميه، چاپ اوّل، 1415 ه ق.
[6]. ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج7، ص105، بیروت، دارإحياء التراث العربي، چاپ اوّل، 1408هق.
[7]. غماری، احمد، قطع العروق الوردیه، ص74، قاهره، دارالمصطفی، 2007 م.
نویسنده: محمد باغچیقی(باغچقی)
افزودن نظر جدید