يك بام و دوهوای بن عثیمین در مسئله تاویل

  • 1400/03/08 - 15:34
بن‌عثیمین از بزرگان مطرح وهابیت که در مواضع متعددی با مقوله تاویل، به‌شدت مخالفت کرده است، در مقام عمل، دست به تاویل ادله برده است؛ به‌عنوان نمونه، برای این‌که دلالت روایت عثمان بن حنیف بر مشروعیت توسل به ذات را نپذیرد، دست به تاویل این روایت می‌بَرد.

خلاصه مقاله
یکی از اشکالات عمده‌ای که می‌توان به آیین وهابیت وارد کرد این است که در موارد متعددی مشاهده می‌کنیم، بزرگان وهابی مسلک، در میدان عمل، خلاف آراء و نظریات خود، ملتزم بوده‌اند، به نحوی که دیده می‌شود در مسئله‌ای هم‌چون تأویل، حکم به ممنوعیت آن کرده‌اند و برچسب‌های فراوانی به تأویل کنندگان می‌زنند، ولیکن در مقام عمل، هنگامی‌که دلیلی بر خلاف خواسته خود ملاحظه می‌کنند، در کمال ناباوری، در صف تأویل کنندگان قرار می‌گیرند و به تأویل آن دلیل، مشغول می‌شوند. در این نوشتار، به یک نمونه از تناقضات جناب بن عثمین از علمای مطرح وهابیت اشاره خواهد شد.

متن مقاله
یکی از تناقضات قابل مشاهده در آثار بزرگان وهابی مسلک این است که در مقام نظریه پردازی، به‌شدت بر مسئله ظاهرگرایی تأکید کرده و با تأویل آیات و روایات، به مخالفت برخاسته‌اند، اما درمقام عمل، خود نیز دچار تأویل ادله شده‌اند؛ به‌عنوان نمونه، بن عثیمین از مفتیان مطرح وهابیت، در مقام نظریه پردازی، تأویل ادله را نوعی تحریف معرفی کرده[1] و بر حرام بودن آن تأکید می‌کند،[2] حال آن‌که در مقام عمل، شاهد برخورد دیگری از بن عثمین هستیم و در مواردی که دلیلی بر خلاف اعتقادات باطلش اقامه شود، دست به تأویل آن دلیل برده است؛ به‌عنوان نمونه در مسئله توسل به ذات اولیاء الهی، بسیاری از پیشوایان مذاهب اسلامی، با استناد به ادله متعددی بر جواز چنین توسلی، حکم کرده‌اند. چنان‌که روایت عثمان بن حنیف که طبق آن، پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به شخصی نابینا توصیه فرمودند، این‌گونه دعا کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، إِنِّي تَوَجَّهْتُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ لِتُقْضَى لِيَ، اللهم فشفعه فِيّ.»[3] دلیل مناسبی بر مشروعیت توسل به ذات اولیاء الهی، محسوب می‌شود. نکته قابل ذکر آن‌که، بسیاری از محدثین سنی مذهب، به صحت این روایت، اذعان کرده‌اند، مثلاً حاکم نیشابوری در مورد روایت مذکور می‌نویسد: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.[4] این حدیث، حدیثی صحیح است.»
با این همه، بن عثیمین که از مخالفین جدی توسل به ذات اولیاء الهی است، ابتدا به سند این روایت، خدشه وارد می‌کند و سپس، در صدد تاویل عبارت «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ» برآمده و چنین می‌نویسد: مراد از عبارت، مذکور یکی از این 3 احتمال است:
1: بإرسالك نبيك: یعنی کلمه «ارسال»، قبل از «بنبیک» در تقدیراست.
2: بایمانی بنبیک: یعنی کلمه «بایمانی» قبل از «بنبیک» در تقدیراست.
3: بدعاء نبیک: کلمه «بدعاء» قبل از «بنبیک» در تقدیراست.[5]

مشاهده می‌شود که بن عثیمین، برای این‌که دلالت روایت عثمان بن حنیف بر مشروعیت توسل به ذات صالحین را انکار کند، چگونه دست به تأویل این روایت برده و مدعی شده است که قبل از کلمه «بنبیک»، کلمه دیگری در تقدیر است!
بر همین اساس، به بن‌عثیمین و طرفداران او باید گفت: اگر تأویل بردن ادله و در تقدیر گرفتن کلمات در خلال آیات و روایات، ممنوع است، چرا شما به چنین کاری، تن داده‌اید؟ و اگر ممنوع نیست، چرا کلام تأویل کنندگان، در مورد آیاتی نظیر آیه «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا.[فجر/22] و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.» که معتقدند کلمه «امر» قبل از کلمه «ربک» در تقدیر است[6] را ممنوع دانسته و آن را نوعی تحریف قرآن تلقی کرده‌اید؟!
از همین‌رو مشخص می‌شود که بزرگان وهابی، ملاک به کار بردن قواعدی هم‌چون تأویل را اعتقادات خود می‌دانند، به این معنا که حکم به ممنوعیت تأویل می‌دهند، ولی در مقام عمل، وقتی دلیلی بر خلاف آراء خود مشاهده کنند، آن دلیل را تأویل می‌بَرند، به نحوی که گویا فراموش می‌کنند روزی تأویل را ممنوع قلمداد کرده بودند!

پی‌نوشت:

[1]. «واخترنا كلمة "تحريف" على كلمه "تأويل".» بن عثیمین، محمدبن‌صالح، مجموع فتاوی و رسائل ابن عثیمین، ج5، ص159، بی‌جا، دارالوطن- دارالثریا، چاپ آخر، 1413ه‌ق.
[2]. «ولا ريب أن تأويل نصوص الصفات عن ظاهرها تحريف محرم.» بن عثیمین، محمدبن‌صالح، مجموع فتاوی و رسائل ابن عثیمین، ج1، ص232، بی‌جا، دارالوطن- دارالثریا، چاپ آخر، 1413ه‌ق.
[3]. نسائی، سنن الکبری نسائی، ج9، ص244، بیروت، موسسه الرساله، چاپ اول، 1421ه‌ق.
[4]. حاکم نیشابوری، المستدرك على الصحيحين، ج1، ص707، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ه‌ق.
[5]. بن عثیمین، فتح ذی الجلال والاکرام، ج2، ص455، مكتبة الإسلامية للنشر والتوزيع،چاپ اول، 1427ه‌ق.
[6]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص284، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374ه‌ش.

نویسنده: محمد باغچیقی(باغچقی)

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.