بی احترامی به مراد در عین ادعای ادب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ انقطاعی که بعد از مرگ رحمت علیشاه در سلسله نعمت اللهی اتفاق افتاد، یکی از بزرگترین آنها تا به امروز بوده است. نزاع بر سر جانشینی رحمتعلیشاه، بین سه تن از مریدان وی به وقوع پیوست. از همه جالبتر ادعای قطبیت توسط صفیعلیشاه است. در ابتدا این نزاع بین سعادت علیشاه و منورعلیشاه بود. صفی علیشاه در ابتدا ادعای قطبیت نکرد و دست بیعت به محمدکاظم اصفهانی (سعادت علیشاه) داد و با او بیعت کرد و مدتها مُرید او بود. اما بعد از برآورده نشدن انتظاراتش، دست بیعت به منور علیشاه میدهد و محمدکاظم تنباکوفروش اصفهانی را با بدترین تعابیر و کلمات مورد هجمهی خود قرار میدهد و او را زندیق و جاهل خوانده و منور علیشاه را پیر فاضل قلمداد میکند و دراینباره اشعاری میسراید:
احولانی را که دارند آن گله
سرکشی از امر قطب سلسله
زابلهی دانند حق گوساله را
نی پیمبر نوح هفتصد ساله را
نزد ایشان پیر فاضل مرتد است
وانگهی زندیق جاهل ارشد است
هشته عم ارشد پرمایه را
خوانده بابا همه همسایه را
از منور شاه فاضل سرکشاند
لیک با بوجهل جاهل دلخوشند[1]
اما دیری نمیپاید که صفی علیشاه با مناسب دیدن موقعیت و تعداد مریدان و اطرافیان خود، دست از منورعلیشاه نیز میکشد و خود مدعی قطبیت و جانشینی رحمت علیشاه میشود.
اگرچه هر یک از سلاسل صوفی، یکدیگر را باطل میدانند، ولی آنچه در این مورد غیرطبیعی و بسیار عجیب است، ادبیات سخیف و زشتی است که صفی علیشاه در وصف محمد کاظم اصفهانی (سعادت علیشاه) پیر و مرشد قبلی خود بکار میبرد و او را گوساله و زندیق جاهل میخواند. اگر صفی علیشاه شخص سعادت علیشاه را بهعنوان پیر و مرشد خویش قبول ندارد، حداقل باید رعایت ادب و احترام همکیش خویش را نگه میداشت.
جالب اینکه صفی علیشاه در کتب خود به وظایف پیر و مراد پرداخته و رعایت ادب را از شروط پیر دانسته است و میگوید: «مرشد، سلاک را به ادب تواند راه برد و زنگ غفلت از مرآت قلوب به ادب تواند سترد. با مرید به ادب سخن گوید و عیب او را هر چه پیش باشد کم جوید. بر خدماتش بچشم قبول نگرد و نامش را در غیاب و حضور بخفت نبرد. تکلیفی که از طاقت او زیاد است نکند. نقصش را مستور دارد. اگر حاضر نشود احوالش بپرسد، اگر مریض باشد عیادت کند، اگر گرفتار باشد در نجاتش بکوشد. در حضور یاران با او عتاب نکند، در معاملات با او تنگ نگیرد. اگر از ارادت نکول کند او را واگذارد و مذمتش نکند و عیبی بر او ننهد و خیرات را از او دریغ ندارد.» [2]
صفی علیشاه همچنین یکی از شرایط پیر مرشد را عمل به معتقدات میداند و میگوید: «سومین شرط: به معتقدات خود کردن. آنچه به دیگران میگوید خود نیز بجای آرد که اگر عامل نیست کامل نیست. خداگوی از خدا غافلی است». [3]
صفی علیشاه گویا منازعات خود با دیگر مشایخ، بر سر جانشینی رحمت علیشاه را فراموش کرده و درباره منازعاتی که مشایخ، بر سر قطبیت دارند به سخن پرداخته و میگوید: «اگر در بین مشایخی که مجاز در ارشاد هستند، در انتخاب فرد اکمل اختلاف و نزاع شود جای تأمل است و دلیلش این است که هیچیک را کمالی نیست از آنکه اگر مابین هزار نفر ناقص یک نفر کامل باشد مشاجره نشود و آنیک نفر رفع مغایرت از همه کند. اختلاف هم به تفاوت است؛ اگر فقط اختلاف به مرتبه باشد که ابطال و انکار هم کنند و در این باب مُصِر باشند، همه سعی در بطلان خود کردهاند و بالمَره از رتبه ارشاد خارجاند. خداوند متعال نیز سررشته چنین مطلب مهمی را به دست جهال بیتمییز و اشخاص بیتربیت و بیپرهیز که از دریای کمال مردان طریقت، قطرهای به آنها ترشح نشده، نخواهد داد.» [4]
این دقیقاً همان چهره پشت پرده دراویش است، که در کمال ادعای ادب، بر سر هر مسئلهای زشتترین کلمات را حتی نثار پیر و مرشدی میکنند که مدتها مرید او بودهاند و بعد از آن دم از ادب و رعایت ادب میزنند. این موردی که به آن اشاره شد درباره درویشی است که سالیان سال، در این طریق قدم برداشته و مدعی سلوک الی الله بوده و وقتی به مقام شیخی میرسد، اینچنین بیادبانه عمل میکند. حال چه رسد به درویشی که سر به آستان این افراد گذاشته و بیچونوچرا از آنها تبعیت میکنند.
پینوشت:
[1]. کیوان، سمیعی، دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، نشر پاژنگ، 1370، ص 61-62
[2]. اصفهانی، میرزا حسن (صفی علیشاه)، عرفان الحق، چاپ مروی، 1371، چاپ دوم، ص 60 و 61
[3]. همان، ص 61
[4]. صفی علیشاه، محمدحسن، اسرارالمعارف و میزان المعرفه، نشر اقبال، تهران، 1360، ص 29
افزودن نظر جدید