امام هادی در کلام خطیب بغدادی و سبط بن جوزی
امام هادی (علیهالسلام)، امام دهم شیعیان، شخصیتی است که نزد علمای اهل سنت نیز مورد احترام است و عالمان اهل سنت، از ایشان مانند باقی اهل بیت، به بزرگی یاد کردهاند:
- خطیب بغدادی، عالم اهل سنت در قرن پنجم، دربارهی امام هادی (علیهالسلام) میگوید: «علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، ابوالحسن هاشمی که جعفر متوکل او را از مدینه به بغداد و سپس به «سر من رأی» (سامرا) آورد و در آنجا بیست سال و نه ماه اقامت گزید تا اینکه در ایام خلافت «معتز» در همان شهر رحلت فرمود و در همانجا دفن گردید؛ او یکی از کسانی است که شیعه، به امامت ایشان قائلند و به ابوالحسن عسکری معروف است.»[1]
وی از «محمد بن یحیی معاذی» نقل کرده که «یحیی بن اکثم» در مجلس «واثق» که جمعی از فقهاء نیز حضور داشتند، گفت: چه کسی سر آدم را هنگامیکه حج میکرد، تراشید؟ حاضرین جلسه از جواب عاجز ماندند، «واثق» گفت: من کسی را که جواب این سؤال را بگوید، حاضر میکنم، پس کسی را نزد امام هادی (علیهالسلام) فرستاد و او را حاضر کرد و پرسید ای ابوالحسن! خبر بده ما را که چه کسی سر آدم را تراشید وقتی که حج انجام میداد؟ امام فرمود: ای امیرالمؤمنین! از تو میخواهم که من را از پاسخ به این سؤال معاف کنی! گفت: تو را به خدا جواب بگویید؟ فرمود: حالا که قبول نمیکنی، پس بدان، پدرم خبر داد به من از جدم، از پدرش، از جدش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) که فرمود: برای تراشیدن سر آدم، جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم کشید و موهای سرش ریخت و به هر کجا که نور آن یاقوت رسید، آنجا حرم گردید.[2] یعنی محدوده حرم مکه، به این صورت مشخص شد، و اکنون داخل حرم، احکام و آداب خاصی دارد که فردی که مُحرِم نیست هم باید آنها را رعایت کند.
- سبط ابن جوزی حنفی، عالم اهل سنت در قرن هفتم، دربارهی احضار امام هادی (علیهالسلام) به سامرا میگوید: علمای تاریخ نوشتهاند: متوکل از دشمنان بزرگ علی (علیهالسلام) و خاندان او بوده، (ناصبی بود) و چون به خلافت رسید، از بیم آنکه مبادا فرزند امام جواد در مدینه، با حکومت او مخالفتی کند و مردم، اطراف او را بگیرند، یحیی بن هرثمه را خواست و به او دستور داد، به مدینه برو و از اوضاع مدینه و شخصیت علی بن محمد بررسی کن و او را نزد ما بیاور.»
«یحیی» می گوید: پس به مدینه رفتم دیدم مردم مدینه اطراف آن حضرت را گرفته و فدایی او هستند، زیرا امام هادی (علیهالسلام) به آنها زیاد احسان میکرد و آن حضرت ملازم مسجد رسول خداست، و توجه به دنیا ندارد و دائم در حال روزه و نماز و تربیت مسلمانان است. «یحیی» برای اینکه مقام و موقعیت امام را متزلزل کند، خدمت آن حضرت آمد و سوگند یاد کرد که خلیفه نظر بدی به شما ندارد و میل دارد که شما را از نزدیک ببیند، لذا بهتر است در خدمت شما به سامرا برویم. «یحیی» میگوید: سپس منزل او را تفتیش کردم و در آنجا جز قرآن و دعا و کتاب چیزی پیدا نکردم و از این لحاظ در چشمم عظمتش بیشتر شد، به نزدیکانش احسان کردم، و آن حضرت را از مدینه حرکت دادم و خودم شخصاً عهدهدار خدمت او بودم.
«یحیی» میگوید: چون به بغداد وارد شدیم، والی بغداد، «اسحاق بن ابراهیم طاهری» بود؛ ابتدا به دیدن او رفتم و چون او مرا دید، گفت: ای یحیی! این مرد (یعنی امام هادی) فرزند رسول خداست، و متوکل را تو میشناسی، و عداوتش را با این خانواده میدانی؟ پس اگر چیزی بگویی که متوکل به کشتن آن حضرت تحریک شود و او را به قتل برساند، پیغمبر در روز قیامت، دشمن تو خواهد بود. «یحیی» گفت: قسم به خدا! من چیزی از او که مخالف میل متوکل باشد، ندیدهام و هر چه دیدم تمامش خوب بود، و بعد وارد سامرا شدیم و ابتدا به دیدن «وصیف ترکی» رفتم، چون مرا دید، گفت: ای یحیی! به خدا قسم! اگر مویی از بدن این مرد کم شود، پیش من، تو مسئول خواهی بود؟! پس از کلام وصیف ترکی و اسحاق طاهری تعجب کردم که سفارش هر دو درباره امام هادی یکسان بود.[3]
«پس نزد متوکل رفتم و وضع او را از من پرسید، از حسن سیرت و سلامت طریقهاش و از ورع و تقوا و زهدش، به متوکل خبر دادم و گفتم چون خانه او را بازرسی کردم، جز قرآن و کتاب چیزی نیافتم، متوکل خوشحال شد و او را جایزه داد و در سامرا اسکان داد.»
سبط ابن جوزی مینویسد: «یحیی بن هرثمه» گفت در این مدتی که امام در «سامرا» بود، «متوکل» سخت مریض شد و نذر کرد اگر بهبودی یافت، صدقه بسیاری دهد؛ چون شفا یافت، فقهای سامرا را جمع کرد و از آنها پرسید چه مبلغ باید صدقه بدهم که نذرم ادا شده باشد. علمای سامرا نتوانستند مشکل او را حل کنند. ناگزیر شخصی را خدمت امام هادی (علیهالسلام) فرستاد تا مسأله را با وی در میان گذارد. حضرت فرمود: 83 دینار صدقه بده، تا نذر تو انجام شده باشد، «متوکل» پرسید این جواب را از کجا آوردهای؟ امام فرمود: از قرآن، آنگاه آیه 25 سوره توبه (لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ) را تلاوت کرد و فرمود: «موطن کثیره» اینجاست که پیامبر 27 غزوه و 56 سریه جهاد کرد و آخرین غزوه پیامبر، جنگ حنین بوده و مجموع آنها 83 غزوه و سریه میشود؛ «متوکل» دستور داد اموال بسیاری در اختیار حضرت هادی گذاشتند و گفت: به اختیار خود این اموال را صدقه بده.[4]
پینوشت:
[1]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الكتب العلمية، بيروت، ج12، ص56. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. همان.
[3]. تذکره الخواص، سبط بن جوزی، منشورات شریف رضی، ص322. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. همان.
افزودن نظر جدید