اهمیت به سند حدیث، نزد شیعه
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه که قصد داشته کتاب علامه حلی را رد کند، مطالبی را بدون دلیل بیان کرده و مانند اینکه در موضع خطابه است، بدون دلیل ادعای خود را مطرح میکند؛ قسمتی از کلام بدون دلیل و مدرک ابن تیمیه از این قبیل است:
وی وقتی درباره شیعه سخن میگوید، آنها را از بدترین گروهها میپندارد و میگوید آنچه از شر، در سلفیها وجود دارد، شیعهها بدتر از آنند و آنچه خوبی در شیعههاست، در سلفیها بیشتر وجود دارد. وی میگوید: شیعهها به قرآن و علوم قرآنی علم ندارند، و اگر چیزی دارند از اهل سنت (کسانیکه به خلافت سه خلیفه اقرار دارند و همچنین معتزله) گرفتهاند. آنها شناختی به تفسیر ندارند، و نه متن و نه سند حدیث را نمیشناسند؛ از هر کتابی، آنچه مورد پذیرششان است میپذیرند، همانطور که علامه حلی نقل کرده است. شیعیان از فقه هم دور هستند، و درست است که اصل شریعتشان، مسائلی است که از علمای اهل بیت مانند امام سجاد، امام باقر، و امام صادق (علیهمالسلام) نقل میکنند که از امامان دین و بزرگان مسلمین هستند، ولی آنها به سند نگاهی نمیکنند که آیا این روایت از آنان هست یانه؟ آنها شناختی به حدیث ندارند. حتی اگر چیزی از ائمه میشنوند، دلیلش را از کتاب و سنت نمیپرسند و در تعارضات به قرآن مراجعه نمیکنند.[1]
در پاسخ به این مطالب باید بیان کرد:
این کلام او، صرف ادعاست و دقیقاً برعکس آن را یک شیعه میتواند بیان کند.
در مورد اینکه گفته چیزی از علوم نزد آنها نیست و هر چه دارند از اهل سنت گرفتهاند، میتوان وی را به کتابهای الذریعه و تأسیس الشیعه رهنمون کرد، تا متوجه شود، علمای شیعه، چه کتابهایی دارند، و نیز به او فهماند که شیعیان در کدام علوم پرچمدار آن علم و مؤسس آن بودهاند.
وی اهل سنت را کسانی معرفی کرده که به خلافت سه خلیفه اقرار دارند و همچنین معتزله، که اقرار به دخول معتزله در اهل سنت دارد و این کلام از آنان مسموع نیست که معتزله از اهل سنت نیستند، و تلویحاً اعتقاد به چهار خلیفه را از عقاید اهل سنت ندانست، در حالیکه مرادش، احمد بن حنبل گفته است که کسیکه خلافت امیرالمؤمنین را به عنوان خلیفه چهارم نپذیرد، از الاغ خانهاش پستتر است.[2]
وی میگوید: شیعیان از هر کتابی، آنچه مورد پذیرششان است میپذیرند، همانطور که علامه حلی نقل کرده است؛ وی نمیداند در مقام احتجاج با مخالف از کتاب او به عنوان اقرار طرف مقابل احتجاج میشود و دلیلی بر پذیرش آن کتاب توسط شیعه نیست، بنابراین لازم نیست که تمام مطالب نویسنده اهل سنت مورد پذیرش شیعه باشد، تا بتواند به قسمتی از آن کتاب احتجاج کند.
وی شیعیان را دور از فقه دانسته، و گرچه نتوانسته به منبع مورد استناد شیعه که اهل بیت هستند، ایرادی وارد کند، ولی شیعیان را دور از علم حدیث، شناخت روایات و سند آن معرفی کرده است که درباره این سخن باید او را به مطالعه بیشتر دعوت کرد؛ شیعیان به سند آگاهی داشته و خیلی آن را مورد اهمیت قرار میدادند، به حدی که احمد بن محمد بن عیسى اشعرى، رئیس شهر قم و از راویان بزرگ شیعه، احمد بن محمد بن خالد برقی، از راویان حدیث و از علمای بزرگ شیعه در قرن سوم و یکی از اصحاب امام جواد و امام هادی (علیهماالسلام) را از شهر قم بیرون کرد، زیرا او در بین روایات خود روایات مرسله و روایاتى که راویان آن ضعیف بودهاند را نقل مىکرده است،[3] در حالیکه این روایات به معنی نقل روایات جعلی و دروغین نیست و بزرگان اهل سنت نیز از این روایات بسیار نقل کردهاند ولی چنین برخوردی از آنان دیده نمیشود که نشان از اهمیت شیعیان به رسیدن به احادیث صحیح و واقعی است.
پینوشت:
[1]. «الْمُقَابَلَةَ بَيْنَ الْجُمْهُورِ وَالرَّافِضَةِ، فَمَا بَيْنَ خَيْرِ الطَّائِفَتَيْنِ وَشَرِّهِمَا نِسْبَةٌ، فَإِنَّا لَا نُنْكِرُ أَنَّ فِي الْجُمْهُورِ شَرًّا كَثِيرًا، لَكِنْ إِذَا جَاءَتِ الْمُقَابَلَةُ، فَلَا بُدَّ مِنَ الْمُعَادَلَةِ كَمَا أَنَّا إِذَا قَابَلْنَا بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَالنَّصَارَى وَالْيَهُودِ، لَمْ نَسْتَكْثِرْ مَا فِي الْمُسْلِمِينَ مِنَ الشَّرِّ، لَكِنْ يَجِبُ الْعَدْلُ، فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِالْقِسْطِ وَالْعَدْلِ، [وَهُوَ] مِمَّا اتَّفَقَتِ الْعُقُولُ وَالشَّرَائِعُ عَلَى وُجُوبِهِ وَحُسْنِهِ.
فَتَقُولُ: مَا مِنْ شَرٍّ يُوجَدُ فِي الْجُمْهُورِ إِلَّا وَفِي الرَّافِضَةِ مِنْ جِنْسِهِ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ، كَمَا أَنَّهُ مَا مِنْ شَرٍّ يَكُونُ فِي الْمُسْلِمِينَ إِلَّا وَفِي الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى مِنْ جِنْسِهِ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ، وَمَا مِنْ خَيْرٍ يَكُونُ فِي الشِّيعَةِ إِلَّا وَفِي الْجُمْهُورِ مِنْ جِنْسِهِ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ، كَمَا أَنَّهُ مَا مِنْ خَيْرٍ يَكُونُ فِي بَعْضِ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا وَفِي الْمُسْلِمِينَ مِنْ جِنْسِهِ مَا هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ.
وَأُمَّهَاتُ الْفَضَائِلِ: الْعِلْمُ، وَالدِّينُ، وَالشَّجَاعَةُ، وَالْكَرَمُ. فَاعْتَبِرْ هَذَا فِي هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ. فَالْجُمْهُورُ فِيهِمْ مِنَ الْعِلْمِ بِالْقُرْآنِ وَمَعَانِيهِ وَعُلُومِهِ مَا لَا يُوجَدُ مِنْهُ شَيْءٌ عِنْدَ الشِّيعَةِ، بَعْضُهُمْ تَعَلَّمَهُ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ، وَهُمْ مَعَ هَذَا مُقَصِّرُونَ، فَمَنْ صَنَّفَ مِنْهُمْ تَفْسِيرَ الْقُرْآنِ فَمِنْ تَفَاسِيرِ أَهْلِ السُّنَّةِ يَأْخُذُ كَمَا فَعَلَ الطُّوسِيُّ وَالْمُوسَوِيُّ فَمَا فِي تَفْسِيرِهِ مِنْ عِلْمٍ يُسْتَفَادُ هُوَ مَأْخُوذٌ مِنْ تَفَاسِيرِ أَهْلِ السُّنَّةِ، وَأَهْلُ السُّنَّةِ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ مَنْ يُقِرُّ بِخِلَافَةِ الثَّلَاثَةِ، فَالْمُعْتَزِلَةُ دَاخِلُونَ فِي أَهْلِ السُّنَّةِ وَهُمْ إِنَّمَا يَسْتَعِينُونَ فِي التَّفْسِيرِ وَالْمَنْقُولَاتِ بِكَلَامِ الْمُعْتَزِلَةِ، وَكَذَلِكَ بُحُوثُهُمُ الْعَقْلِيَّةُ، فَمَا كَانَ فِيهَا صَوَابًا فَإِنَّمَا أَخَذُوهُ عَنْ أَهْلِ السُّنَّةِ، وَالَّذِينَ يَمْتَازُونَ بِهِ هُوَ كَلَامُهُمْ فِي ثَلْبِ الصَّحَابَةِ وَالْجُمْهُورِ، وَدَعْوَى النَّصِّ وَنَحْوِ ذَلِكَ مِمَّا هُمْ بِهِ أَخْلَقُ، وَهُوَ بِهِمْ أَشْبَهُ.
وَأَمَّا الْحَدِيثُ فَهُمْ مِنْ أَبْعَدِ النَّاسِ عَنْ مَعْرِفَتِهِ: لَا إِسْنَادَهُ وَلَا مَتْنَهُ، وَلَا يَعْرِفُونَ الرَّسُولَ وَأَحْوَالَهُ، وَلِهَذَا إِذَا نَقَلُوا شَيْئًا مِنَ الْحَدِيثِ كَانُوا مِنْ أَجْهَلِ النَّاسِ بِهِ، وَأَيُّ كِتَابٍ وَجَدُوا فِيهِ مَا يُوَافِقُ هَوَاهُمْ نَقَلُوهُ، مِنْ غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِالْحَدِيثِ، كَمَا نَجِدُ هَذَا الْمُصَنِّفَ وَأَمْثَالَهُ يَنْقُلُونَ مَا يَجِدُونَهُ مُوَافِقًا لِأَهْوَائِهِمْ.
وَلَوْ أَنَّهُمْ يَنْقُلُونَ مَا لَهُمْ وَعَلَيْهِمْ مِنَ الْكُتُبِ الَّتِي يَنْقُلُونَ مِنْهَا، مِثْلِ تَفْسِيرِ الثَّعْلَبِيِّ، وَفَضَائِلِ الصَّحَابَةِ لِأَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، وَفَضَائِلِ الصَّحَابَةِ لِأَبِي نُعَيْمٍ، وَمَا فِي كِتَابِ أَحْمَدَ مِنْ زِيَادَاتِ الْقَطِيعِيِّ، وَزِيَادَاتِ ابْنِ أَحْمَدَ - لَانْتَصَفَ النَّاسُ مِنْهُمْ، لَكِنَّهُمْ لَا يُصَدِّقُونَ إِلَّا بِمَا يُوَافِقُ قُلُوبَهُمْ.
وَأَمَّا الْفِقْهُ فَهُمْ مِنْ أَبْعَدِ النَّاسِ عَنِ الْفِقْهِ. وَأَصْلُ دِينِهِمْ فِي الشَّرِيعَةِ هِيَ مَسَائِلُ يَنْقُلُونَهَا عَنْ بَعْضِ عُلَمَاءِ أَهْلِ الْبَيْتِ، كَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدٍ وَابْنَهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ.
وَهَؤُلَاءِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - مِنْ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَسَادَاتِ الْمُسْلِمِينَ، لَكِنْ لَا يَنْظُرُونَ فِي الْإِسْنَادِ إِلَيْهِمْ، هَلْ ثَبَتَ النَّقْلُ إِلَيْهِمْ أَمْ لَا؟ فَإِنَّهُ لَا مَعْرِفَةَ لَهُمْ بِصِنَاعَةِ الْحَدِيثِ وَالْإِسْنَادِ. ثُمَّ إِنَّ الْوَاحِدَ مِنْ هَؤُلَاءِ إِذَا قَالَ قَوْلًا لَا يَطْلُبُ دَلِيلَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، وَلَا مَا يُعَارِضُهُ، وَلَا يَرُدُّونَ مَا تَنَازَعَ فِيهِ الْمُسْلِمُونَ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ، كَمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ..» منهاج السنه، ابن تیمیه، ج6، ص378 - 380.
[2]. «... وَقَالَ: مَنْ لَمْ يُرَبِّعْ بِعَلِيِّ فِي الْخِلَافَةِ، فَلَا تُنَاكِحُوهُ، وَلَا تُكَلِّمُوهُ.» المغنی، ابن قدامه، ج7، ص39.
«مَنْ لَمْ يُرَبِّعْ بِعَلِيٍّ فِي الْخِلَافَةِ فَهُوَ أَضَلُّ مِنْ حِمَارِ أَهْلِهِ.» منهاج السنه، ابن تیمیه، ج1، ص537؛ ج4، ص402؛ ج8، ص243.
[3]. دانشنامه اسلامی، احمد بن محمد بن خالد برقى.
افزودن نظر جدید