ماجرای شهادت علّامه برغانی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از منابع معتبر تاریخی بهائی، شرح ماجرای شهادت مظلومانهی علّامه محمدتقی برغانی را به دست بابیهای سنگدل اینگونه روایت میکند: «ملّاتقی تنها وارد مسجد شد و در محراب به ادای نماز مشغول گشت، هیچکس هنوز در آن جا نبود. من آهسته از پشت سرش رفتم تا نزدیک او رسیدم و ایستادم. وقتی که سر به سجده گذاشت، نیزهی کوچکی را که همراه داشتم بیرون کشدم و با نهایت قوّت به پشت سرش فرو کردم. ملّاتقی فریادی هولناک کشید. من هم او را به پشت انداختم خنجرم را بیرون آوردم و با قوّت هرچه تمامتر به اعماق حلق او فرو بردم و به پشت و پهلویش نیز چند زخم زدم و همانطور او را در میان محراب انداختم و با سرعت تمام به پشتبام مسجد رفتم».[1]
آری؛ این داستان غمانگیز و این واقعهی تلخ که بهائیان با افتخار در کتابهای خود ذکر کردهاند، از دو جهت قابل توجه است:
اول: بر خلاف آنچه بهائیان درصدد انکار انتساب این جنایت به بابیان و الگوی زنان خود قرة العین هستند، بر اساس اسناد و شواهد، قرة العین نقشهی قتل مرحوم علّامهی شهید را کشیده است. چرا که به اعتراف سایر منابع تاریخی بهائی، قرة العین قبل از ارتکاب جنایت توسط میرزا صالح، جمعی از افراد که از عراق به همراهی او تا قزوین آمده بودند را به اصرار از شهر خارج نمود. حتی در جواب یکی از آنها که گفت چرا شیخ صالح و ملا ابراهیم و دیگران نمیآیند؟ گفت: آنان برای کار مهمی ماندهاند و به زودی در این شهر غوغائی خواهد شد و من نمیخواهم که شما در این شهر تا آن هنگام مانده باشید.[2]
اما وقتی که قرار باشد زنان بهائی، الگوی خود را فردی جانی قرار دهند، دیگر حساب کارشان روشن است.
دوم: نقل این واقعهی دردناک، به خوبی از پشتپردهی مظلوم نمایی بهائیان برای اسلاف خود برمیدارد. بابیانی که جز جنگ، ترور، خشونت و حذف فیزیکی کارنامهای نداشته و جواب منتقدین را با سلاخی میداند؛ اینک بهائیان سنگ سرکوب شدن آنها را به اسم شهدای آیین بهائی و دو قرن مظلومیت به سینه میزنند. داعشیان بابی و بهائی که هرگاه اندک قدرتی یافتند، به تبعیت از پیشوای خود، جز قتلعام و نابودی را سزاوار مخالفین فکری خود نمیدانستند: «لَن تذر فوقَ الأرض إذا استَطاعَ أحداً غیر البابین [1]؛ (فرمانروای باب) وقتی توانایی یافت، هیچکس از غیربابیها را بر روی زمین باقی نگذارد».[3]
آری؛ ماجرای شهادت این عالم جلیل القدر، تنها یک نمونه خشونتهایی است که یاغیها و اسلاف بهائی انجام دادهاند. حال به راستی اگر اسلاف داعشیصفت بهائی (که همواره سنگ مظلومیت آنان را به سینه میزنند) در ایران قدرت مییافتند، چه بر سر مخالفین خود میآوردند؟!
پینوشت:
[1]. اشراق خاوری، مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، هندوستان: مؤسسهی چاپ و انتشارات مرآت، 1991 م، ص 242-241.
[2]. ر.ک: فاضل مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، نسخهی الکترونیکی، ج 3، ص 324. ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، تاشکند: بینا، 1919 م، ص 106؛ عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، ج 1، ص 120.
[3]. علیمحمد شیرازی، بیان فارسی، بیجا: نسخهی 1330، ص 262.
افزودن نظر جدید