داغ بر پیشانی، نشان رحمت خدای بهائی بر پیشانی دزدها !
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از احکام ساختگی دینسازان بهائیت که اغنام البهاء به آن میبالند و آرزوی اجرای آن را در جامعهی بشری دارند، حکم دزد در این فرقه است: «قَد کتب عَلی السارِق النَفی و الحَبس و فی الثالث فاجعَلوُا فی جَبینِهِ عَلامةٌ عُرِفَ بها لِئلا تَقبلَهُ مَدنِ الله و دیارِه إیّاکُم أن تأخذَکُم الرَأفة فی دینِ الله إعمَلُوا ما اُمِرتُم بِهِ مِن لَدُن مُشفقٍ الرَحیم [1]؛ نوشته شده است برای سارق در مرتبهی اول تبعید و نفی بلد، در مرتبهی دوم زندان و در مرحلهی سوم گذاشتن علامتی در پیشانی او تا با آن شناخته شود و شهرهای خدا او را نپذیرند و به حال او رأفت ننمایند و آنچه را که به آن مأموریت دارید، انجام دهید».
اما در نقد و بررسی این حکم پیامبر خودخواندهی بهائی میگوییم:
اولاً: بهائیت چگونه میتواند خود را آیینی رحمانی معرفی کند در حالی که پیامبرخواندهی این فرقه، بدون فرق گذاشتن میان دزدان حرفهای و غیرحرفهای (که برای اِمرار مَعاش ناچار به دزدی شدهاند) و همچنین میزان دزدی، حکم به تبعید و حبس و داغ گذاردن بر پیشانی تمامی آنها دادهاند؟! آیا این بهائیت نبود که در شعار، اساس مسلک خود را رحمت و محبّت و مهربانی با جمیع بشر معرفی کرده بود؟! همچنان که عبدالبهاء گفته است: «در این دور بدیع (بهائیت) و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع شریعت الله رأفت کبری و رحمت عظمی و اُلفت با جمیع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صمیمی قلبی.... با جمیع افراد بشر از هر ملل و نِحل باید به نهایت دوستی و راستی و امانت و دیانت و اُلفت و اتحاد معامله گردد».[2]
ثانیاً: پیشوایان بهائی در تبلیغاتشان، اصل در بهائیت را بر اصلاح و نه خشونت، معرفی کردهاند: «نوع انسان جمیعاً در ظلّ (سایهی) رحمت پروردگار است نهایت بعضی ناقص هستند باید اکمال گردند، جاهل هستند باید تعلیم یابند، مریض هستند باید معالجه شوند، خوابند باید بیدار گردند...».[3] بنابراین، اگر اصل در بهائیت بر اصلاح و تربیت است، پس چگونه پیشوایان بهائیت به صورت کلّی، حکم به آوارگی و حبس و مهر نهادن بر پیشانی تمامی دزدها دادهاند؟!
ثالثاً: نکتهای دیگر که دینساز بهائیت در کتاب اقدس خود بدان توجه نداشته، عدم تناسب الفاظ عبارت با معنای مقصود است. حسینعلی نوری در ابتدای جملهی خود به بیان احکام خشونتآمیز دربارهی دزدها میپردازد اما در پایان، جملهی خود را با صفات مشفق (: دارای عطوفت) و رحیم (: مهربان) برای خدای تعالی ختم میکند. حال آنکه هیچ تناسبی میان اجرای مجازاتهای مذکور با رحمت خدا وجود نداشته و بلکه مجازات و کیفر مجرمین، از عدل، حکمت، اختیار یا صفت انتقام الهی سرچشمه میگیرد و لذا در اینجا صحیح این بود که شبهِ آیهی بهاء، با عباراتی نظیر (حکیم قهار) یا (منتقم مختار) و... ختم میشد نه (مشفق رحیم)!
آری؛ تناقضات فرقهی بهائیت، آدمی را به یاد این آیهی شریفه میاندازد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا [نساء/82]؛ آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن مییافتند».
پینوشت:
[1]. حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 43، بند 45.
[2]. عباس افندی، مکاتیب، مصر: کردستان العلمیه، 1330، ج 2، ص 266.
[3]. احمد یزدانی، نظری اجمالی در دیانت بهائی، تهران: لجنهی ملّی نشریات امری، 1328 ش، ص 32.
افزودن نظر جدید