یکی از مصادیق شرک در نگاه محمد بن عبدالوهاب
خلاصه مقاله
محمد بن عبدالوهاب در کتاب التوحید میگوید: «ابن حزم میگوید: مسلمانان بر این متفقند که هر اسمی که در آن مفهوم عبادت غیر الله باشد حرام است؛ مانند، عبد عمر، عبدالکعبه و مانند اینها به جز عبدالمطلب، و از ابن عباس روایت است که فرمود: وقتی که حواء حامله شد، ابلیس نزد آنها آمد و آنها را میترسانید که چنین و چنان میکنم، یا اینکه آن فرزند را عبدالحارث نام بگذارید. آدم و حوا از اطاعت او امتناع کردند، فرزند مرده به دنیا آمد. سپس حواء حامله شد، باز هم نزد آنها آمد و همان سخنان قبلیش را تکرار کرد، پس محبت فرزند باعث شد که او را عبدالحارث نام گذاشتند. لذا خداوند میفرماید: برای خدا شریکانی قرار دادند در آنچه به آنها داد. همچنین با سند صحیح از قتاده آمده است که گفت: شریکانی در طاعت خدا و این شریک در عبادت خدا نبود.» در پاسخ به او باید گفت: اولا: علمای اهلتسنن مثل شافعی به حلیت نامهای مذکور فتوا دادهاند. ثانیاً ضعیف بودن این روایت در کتابهای اهلتسنن ذکر شده است.
متن مقاله
یکی از انحرافات بنیانگذار وهابیت محمد بن عبدالوهاب این است که وی در کتاب التوحید، باب قول الله تعالی «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا» میگوید: «ابن حزم میگوید: مسلمانان بر این متفقند که هر اسمی که در آن مفهوم عبادت غیر الله باشد، حرام است؛ مانند عبد عمر، عبدالکعبه و مانند اینها به جز عبدالمطلب، و از ابن عباس در مورد آیه روایت است که فرمود: وقتی که آدم با حواء نزدیکی کرد، حواء حامله شد، ابلیس نزد آن دو آمد و گفت: من همان همراه شمایم که شما را از بهشت بیرون کردم، البته از من پیروی کنید یا اینکه برای آنچه در شکم تو هست، دو شاخ گاو کوهی میسازم. آنگاه در حالی از شکمت بیرون میآید که آن را پاره میکند، و آنها را میترسانید که چنین و چنان میکنم، یا اینکه آن فرزند را عبدالحارث نام بگذارید. آدم و حوا از اینکه او را اطاعت کنند، امتناع کردند، فرزند مرده به دنیا آمد. سپس حواء حامله شد، باز هم نزد آنها آمد و همان سخنان قبلیش را تکرار کرد، پس محبت فرزند باعث شد که او را عبدالحارث نام گذاشتند. لذا خداوند میفرماید: برای خدا شریکانی قرار دادند در آنچه به آنها داد. ابن ابیحاتم این را روایت کرده است. نیز با سند صحیح از قتاده روایت شده است که گفت: شریکانی در طاعت خدا و این شریک در عبادت خدا نبود. نیز با سند صحیح از مجاهد روایت کرده است که درباره آیه «لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً» گفت: ترسیدند که انسانی نباشد و از سعید و حسن و دیگران به همین مضمون روایت شده است.»[1]
در پاسخ به او باید گفت:
اولاً: علمای اهلسنت نیز به حلیت نامهای مذکور فتوا دادهاند. به عنوان نمونه شافعی صغیر میگوید: «در صورتی نامگذاری به عبدالکعبه یا عبدالدار و یا عبدالعلی یا عبدالحسن یا عبدالنبی، حرام است که موجب توهّم شرک باشد؛ اما نظر درست آن است که این چنین نامگذاری جایز است، به ویژه اگر هدف از این نامگذاری، انتساب صاحب نام به افراد یاد شده باشد.»[2]
ثانیاً: ضعیف بودن این روایت در کتابهای اهلسنت ذکر شده است که به مواردی اشاره میشود:
دیدگاه البانی؛
با توجه به اینکه حسن بصری این آیه را اینگونه که در این روایت آمده تفسیر نکرده است، بیانگر ضعیف بودن روایت است. وی میگوید: «این در میان برخی از ملتها بوده است، ولی در مورد حضرت آدم نیست.»[3]
دیدگاه قرطبی؛
قرطبی میگوید: «اینکه حضرت آدم، فرزندش را عبدالحارث و مانند آن نامیده، به عنوان احادیث ضعیف در ترمذی و غیره آورده شده است و در اسرائیلیات بسیاری از این احادیث وجود دارد، که قابل اثبات نیستند. بنابراین کسیکه قلب و درک و فهم داشته باشد، به آن اعتماد نمیکند.»[4]
دیدگاه آلوسی؛
آلوسی در اینباره میگوید: «شکی نیست که آدم و حواء از اینکه این روایت ساختگی متوجه آنها بشود، پاک و بری هستند.»[5]
دیدگاه ابن کثیر؛
ابن کثیر میگوید: «این حدیث مرفوع نیست، بلکه موقوف بر صحابی است و خدا بهتر میداند، لیکن ظاهراً چنین معلوم میگردد که این از آثار اهل کتاب است و در اصل از اهل کتاب گرفته شده است.»[6]
دیدگاه ابن عثیمین؛
این قصه بنابر وجوهی دروغ است و صحیح نیست: «اول اینکه: در این مورد خبر صحیحی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) وجود ندارد، در حالیکه چنین داستانی جز از طریق وحی نباید بیان گردد. دوم اینکه: پیامبران به اتفاق همه علماء معصوم از شرک هستند. سوم اینکه: در حدیث شفاعت ثابت است که مردم به نزد حضرت آدم آمدند و از ایشان طلب شفاعت کردند؛ آن حضرت به خاطر خوردنش از آن درخت و تخلفی که کرده بود، عذر آورد، حالا اگر از او شرک سر زده بود، عذرخواهی او قویتر و مهمتر و شدیدتر بود. بنابراین، این وجوه و وجوه دیگر دلالت میکند که اعتقاد به اینکه از حضرت آدم و حواء شرک به هر نحوی سرزده باشد، جایز نیست.»[7]
پینوشت:
[1]. «قال ابن حزم: اتفقوا علی تحریم کل اسم معبّد لغیرالله کعبد عمر، و عبد الکعبة، و ما أشبه ذلک، حاشا عبدالمطلب... .» التوحید الذی هو حق الله علی العبید، ج 1، ص 49.
[2]. «و کذا عبد الکعبة أو الدار أو علی أو الحسن لإیهام التشریک و مثله عبدالنبی علی ما قاله الأکثرون و الأوجه جوازه لا سیما عند إرادة النسبة له.» نهایة المحتاج للشافعی الصغیر، شافعی صغیر شمس الدین محمد، ج 8، ص 148.
[3]. السلسلة الضعیفة، ج 1، ص 419.
[4]. تفسیر القرطبی، قرطبی، دار الکتب المصریة، قاهره، ج 7، ص 338.
[5]. روح المعانی، سید محمود آلوسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 6، ص 477.
[6]. تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، انتشارات دار طیبه، ج 3، ص 527.
[7]. «الأول: أنّه لیس فی ذلک خیر صحیح عن رسول الله، و هذا القصة من الأخبار التی لا تتلقی إلا عن طریق الوحی... .» شرح ریاض الصالحین، عثیمین، ج 2، ص 479.
افزودن نظر جدید