سیر اندیشه فلسفی در مکتب شیعه تا دوره خواجه نصیر (ره)
مبنای فکری شیعی بر اساس کتاب و سنت پایهریزی شده است که در پرتو آن، اصل امامت به عنوان یکی از مولفههای اصلی این تفکر به حساب میآید. به همین جهت با وجود امام معصوم، عالمان مکتب تشیع همچون هشام بن حکم، مفضل کوفی و زراره بن اعین به دنبال ایجاد مکتب جدیدی نبودند، چرا که کلام امام معصوم به عنوان فصل الخطاب در نظر بود. این روند تا غیبت صغرای امام زمان (علیهالسلام) ادامه داشت و پس از آن کتابهای حدیثی همچون کافی و من لا یحضر و ... به رشته تحریر در آمد که به عنوان منبعی غنی، برای اصول اعتقادات به کار بسته میشد.[1]
در دوران غیبت صغری و بعد از آن، این خاندان نوبختی بودند که با تالیف کتبی همچون التنبیه فی الامامه، فرق الشیعه و الیاقوت، مباحث کلامی را زنده نگه داشتند. در این میان باید به کتاب الیاقوت فی علم الکلام ابراهیم بن نوبخت اشاره کرد که با مباحث فلسفی شروع شده و همین نشان از مثبت بودن دیدگاه بزرگان شیعه به اندیشه فلسفی است.
خواجه نصیر نیز همین رویه را دنبال کرد و مسائل فلسفی را به صورت کامل در کتاب معروف خود یعنی تجرید الاعتقاد مطرح ساخت.[2]
شهید مطهری در اینباره مینویسد: «خواجه نصير الدین طوسی تا حد زیادی حکمت جدلی را به حکمت برهانی نزدیک کرد.»[3]
پینوشت:
[1]. دیباجی، سید محمد علی، ساختار فلسفی کلام، قم، قبسات، سال دهم، زمستان 1384 ش، ص 8.
[2]. ربانی گلپایگانی، علی، جایگاه و گونههای روش عقلی در علم کلام، معارف عقلی، شماره 3، 1385 ش، ص 38.
[3]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1377 ش، ج 2، ص 95.
افزودن نظر جدید