این بار، طاهری در کسوت خوارج
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اصولی که در شبهه عرفان حلقه بر آن پافشاری میکنند اصل عدم قضاوت است. براین اساس طاهری میگوید: «قضاوت فقط مختص خداوند است.»[1]
با توجه به اهميت و حساسيت «داوری در اسلام» اين سؤال مطرح میشود كه آيا قضاوت فقط مختص خداوند است یا در بُعد عام نیز قابل اجرا است؟ در قرآن كريم، واژههایی همچون «حكم»، «قضی»، «فصل» و «فتح» در ارتباط با موضوع داوری به كار رفته است.
مقام قضا و حق حكومت بر جان و مال و عرض و ناموس مردم نزد خدای تعالی از اهميت و حساسيت ویژهای برخوردار است و از جمله حقوق الهی معرفی شده. بنابراين، حق قضاوت و داوری به طور مطلق، در دنيا و آخرت مخصوص خداوند است. اما خدای سبحان برای پايان بخشيدن به نزاعها و حل اختلافاتی كه در زندگی دنيوی مردم رخ میدهند، ابتدا پيامبران و جانشينان ايشان را به خلافت خويش در زمين برگزيده و اين مسئوليت خطير را بر عهده ايشان نهاده است: «ای داوود! ما تو را در زمين خليفه (و جانشين) گردانيديم. پس ميان مردم به حق داوری كن.»[ص/26]
و خطاب به پيامبر عظیمالشأن(صلیاللهعليهوآله) میفرماید: «ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم تا ميان مردم به (موجب) آنچه خدا به تو آموخته است، داوری كنی.»[نساء/105]
و سپس در يك خطاب، نسبت به عموم افراد میفرماید: «... و چون ميان مردم داوری میکنید، به عدالت حكم كنيد...»[نساء/58]
اين آيات و موارد مشابه آن نشان میدهند كه خداوند جواز قضاوت و داوری را به بندگان خود از انبيا، اوصيا و عموم مردم عطا نموده است با این شرط که چون هستى این جهان از او سرچشمه میگيرد و آفرينش ما از سوى او و فرمان در همه جا فرمان اوست بنابراين بايد هميشه بكوشيم كه محاكم قضائى ما به فرمان او برگردد، مشروعیت خود را از ناحيه او كسب كند و رنگ الهى به خود بگيرد.[2]
امام علی (سلاماللهعلیه) در بخشی از خطبه۴۰ نهجالبلاغه اشاره به شعار قرآنی خوارج یعنی «لا حُکْمَ إلاّ للهِ»، کرده میفرماید: «اين سخن حقّى است که معنى باطلى از آن اراده شده است»، (يا به تعبير ديگر: سخن حقّى است که آنها آن را از مفهوم اصلیاش تحريف کردهاند. سپس در توضيح اين سخن، جمله کوتاه و پرمعنايى بيان میکند، و میفرماید: «آرى حکم مخصوص خدا است ولى اين گروه میگویند: امارت و حکمرانى و رياست بر مردم مخصوص خدا است» خطاى بزرگ خوارج در اين بود که آنها شعار «اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ للهِ»، را که برخاسته از قرآن بود چنين تفسير میکردند که هرگونه «حکميت، داورى و حکومت» در ميان مردم مخصوص خداست، و به همين دليل با مسئله حکميت مخالفت کردند و آن را نوعى شرک شمردند، چرا که براى غير خدا حقّ حکومت و داورى قرار داده شده است! بديهى است اگر حکميت و داورى مخصوص خدا باشد، بايد حکمران ميان مردم نيز خدا باشد، بنابراين اصل حکومت بايد از بين برود و به تعبير امروز «آنارشيسم» و بى حکومتى جاى آن را بگيرد و محاکم و دادگاهها نيز از ميان برداشته شود، چرا که در همه آنها انسانها به داورى میپردازند. آنها میخواستند به پندار خود «توحيد حاکميت الله» را زنده کنند و از شرک نجات يابند، ولى بر اثر نادانى و تعصّب و جهل در پرتگاه هرجومرج و نفى داورى و حکمرانى بر جوامع انسانى سقوط کردند و گرفتار توهمات کودکانهای شدند که براى حفظ توحيد بايد هرگونه داورى و حکمرانى را نفى کنند.[3]
حال تاریخ دوباره تکرار شده و طاهری و مسترهایش در کسوت خوارج ظاهر شده و شعار «لا حُکْمَ إلاّ للهِ» را از سر گرفتهاند.
پینوشت
[1]. عرفان کیهانی، محمدعلی طاهری، نشر ماندگار، 1386، ص 150.
[2]. برگرفته از پيام قرآن، آيتالله مكارم شيرازى و ساير همكاران، ج10، دارالکتب اسلامی، 1390.
[3]. شرح نهج البلاغه، علامه خويى، ج4، نشر فرهنگ اسلامی، 1376، ص186.
افزودن نظر جدید