جانشینی رسول خدا به چه قیمتی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب - برادران اهلسنت برای اثبات مشروعیت خلافت ابوبکر، به دو امر استناد میکنند: یکی اجماع صحابه و دیگری شورا.
در این مختصر به مسئله اجماع میپردازیم و در مقالهای دیگر به بحث شورا نیز اشاره خواهیم کرد. لازم به ذکر است که در این مقاله در صدد اثبات حجیت اجماع و اعتبار آن نیستیم بلکه به دو موضوع اشاره میکنیم:
1) مقصود از اجماعی که اهلسنت برای اثبات خلافت ابوبکر به آن تمسک میکنند چیست؟
2) آیا اصلا اجماعی صورت گرفته است یا خیر؟
در خصوص مسئله اول باید گفت که منظور از اجماع، اتفاق جمیع صحابه بر یک امر است. یعنی هرگاه تمامی صحابه رسولخدا از مهاجر و انصار و از زن و مرد بر امری توافق کرده باشند، اجماع حاصل میگردد و اگر حتی یک نفر هم مخالف وجود داشته باشد، اجماعی واقع نمیشود.
همانگونه که ابنحزم اندلسی در این خصوص گفته است: «الاجماع، هو اجماع جمیع اصحاب رسول الله و ما صح فیه خلاف واحد منهم، فلیس اجماعا[1] اجماع، اتفاق همه اصحاب پیامبر است و اگر مخالفت یک نفر ثابت شد، اجماعی واقع نشده است»
اما در مورد مسئله دوم که آیا در مورد خلافت ابوبکر اجماع جمیع صحابه صورت گرفت یا نه باید گفت: آنچه که از کتب تاریخی به دست میآید این است که بدون تردید اجماعی بر مشروعیت خلافت بعد از رسولخدا وجود نداشت و صحابه طراز اول رسولخدا با این جانشینی مخالفت داشتند که به چند نمونه از این افراد اشاره میکنیم:
1) سعد بن عباده
سعد بن عباده که از اصحاب خاص رسولخدا و رییس قبیله خزرج بود، به اتفاق قبیلهاش با ابوبکر بیعت نکرد.
ابناثیر در کتابش آورده است: «ثم تحول سعد بن عبادة إلى داره فبقى أياماً وأرسل إليه فبايعه فإن الناس قد بايعوا ، فقال : لا والله حتى أرميكم بما في كنانتي وأخضب سنان رمحی....[2] عمر کسی را فرستاد تا از سعد بن عباده برای ابوبکر بیعت بگیرد. او گفت به خدا سوگند بیعت نمیکنم تا اینکه آنچه در ترکش دارم به سوی شما نشانه روم و سر نیزهام را از خون خضاب کنم...»
طبق نقل طبری، سعد بن عباد نه در نماز آنها شرکت میکرد و نه در اجتماعات آنها حاضر میشد و حتی با آنها حج به جا نمیآورد و به همین منوال بود تا از دنیا رفت.[3]
آنچه که در کتب تراجم و تاریخ آمده است سعد بن عباده تا سال 15 هجری که از دنیا رفت با ابوبکر و عمر بیعت نکرد.[4]
2) حضرت زهرا
یکی دیگر از کسانی که با ابوبکر بیعت نکرد و بدون شک نزدیکترین شخص به رسولخدا ست، حضرت زهرا(سلام الله علیها)بود. حضرت زهرا نه تنها با ابوبکر بعت نکرد بلکه تا آخر عمر شریفشان با او سخن نگفت و مخالفت خود را علنا اعلام کرد.
بخاری و مسلم و دیگر کتب معتبر اهلسنت به نقل از عایشه آوردهاند: «... فوجدت فاطمة على أبي بكر فهجرته، فلم تتكلم معه حتى توفيت، وعاشت بعد النبي ستة أشهر، فلما توفيت، دفنها زوجها علي ليلا، و لم يؤذن بها أبابكر، و صلى عليها علي[5] فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او دوری کرد و با سخن نگفت تا از دنیا رفت.....»
3) حضرت علی
یکی از دیگر از مهمترین شخصیتهای آن زمان که با ابوبکر بیعت نکرد و به خلافت او مشروعیت نبخشید، حضرت علی(علیه السلام) بود. او در نامهای که به مردم مصر نوشت به این نکته اشاره کرد. ایشان فرمودند: «...فَلَمَّا مَضَى تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ (صلى الله عليه وآله) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ...[6] آنگاه كه پيامبر به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا نه در فكرم مىگذشت، و نه در خاطرم مىآمد كه عرب، خلافت را پس از رسولخدا، از اهلبيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهدهدار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود كه با او بيعت كردند. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، و مىخواهند دين محمّد را نابود سازند...»
با دقت در این نامه یک نکته کاملا روشن میشود و آن اینکه، جانشینی حضرت علی یک امر قطعی بود و حتی گمان اختلاف هم در آن نمیرفت. به گونهایی که در تاریخ نقل شده است: «مر المغيرة بن شعبة بأبي بكر وعمر ، وهما جالسان على باب النبي حين قبض ، فقال : ما يقعدكما ؟ قالا : ننتظر هذا الرجل يخرج فنبايعه - يعنيان عليا - فقال : أتريدون أن تنظروا حبل الحبلة من أهل هذا البيت! وسعوها في قريش تتسع . قال : فقاما إلى سقيفة بنى ساعدة[7] مغیرة بن شعبه بر ابوبکر و عمر عبور کرد در حالیکه آنها بر درب خانه رسول خدا نشسته بودند. از آنها پرسید که برای چه اینجا نشستهاید؟ آن دو گفتند منتظر هستیم تا علی از خانه خارج شود تا با او بیعت کنیم....»
4) عتبة بن ابی لهب
او نیز از مخالفین سرسخت خلافت ابوبکر بود. بعد از اینکه مردم با ابوبکر بیعت کردند، او مخالفتش را در قالب چند بیت شعر اعلام کرد.
ما كنت أحسب أن الامر منصرف * عن هاشم ثم منها عن أبي حسن
أليس أول من صلى لقبلتكم * وأعلم الناس بالقرآن والسنن
وأقرب الناس عهدا بالنبي ومن * جبريل عون له في الغسل والكفن
من فيه ما فيهم لا يمترون به * وليس في القوم ما فيه من الحسن
ماذا الذي ردهم عنه فنعلمه * ها إن ذا غبننا من أعظم الغبن
فبعث إليه على(علیه السلام) فنهاه و أمره ألا يعود، و قال(علیه السلام) : سلامة الدين أحب إلينا من غيره [8] من هرگز گمان نمیکردم که امر خلافت را از خاندان رسولخدا بگیرند. پس دیدم که آن را از ابوالحسن منصرف کردند. آیا او اول کسی نبود که به قبله شما نماز گزارد؟ آیا او داناترین افراد به قرآن و سنت نیست؟ آیا او نزدیکترین مردم به رسولخدا در آخرین لحظات نبود؟ آیا جبرئیل او را در امر غسل و کفن پیامبر یاری نکرد؟ شخصی که فضایلی همچون حضرت علی داشته باشد در او تردیدی نمیکنند. در میان مردم کسی که مانند او فضایل داشته باشد وجود ندارد. چه باعث شد که ایشان را از خلافت دور کردید بگویید تا ما نیز بدانیم؟ بدانید که این خسارت از بزرگترین خسارتهاست.
حضرت علی شخصی را به سوی او فرستاد و فرمود: دیگر تکرار نکن چرا که حفظ دین برای ما از هرچیزی محبوب تر است.»
تعداد مخالفین با خلافت ابوبکر بیش از این تعداد است. کل بنی هاشم با این بیعت مخالف بودند و به غیر از بنی هاشم مخالفان دیگری نیز وجود داشت. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «دوازده نفر از صحابه برجسته بر خلافت ابوبکر اعتراض کردند: خالد بن سعید بن عاص، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، عمار یاسر، بریده اسلمی، خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصاری و برخی دیگر»[9]
با مطالبی که در بالا ذکر شد و با تعریفی که ابن حزم از اجماع کرده است، میتوان به این نتیجه قطعی دست یافت که هیچ اجماعی بر مشروعیت خلافت ابوبکر اتفاق نیفتاده است.
بنابراین سخن ابنکثیر که گفته است: «و من تأمل ما ذكرناه ظهر له إجماع الصحابة المهاجرين منهم والأنصار على تقديم أبي بكر[10] مهاجرین و انصار بر تقدیم ابوبکر اجماع کردند» سخن باطل و ناصوابی است.
پینوشت:
[1]. المحلی بالآثار، ابنحزم اندلسی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص54
[2]. الكامل في التاريخ، ابنأثير، دارالفکر، بیروت: ج 2، ص331
[3]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص233
[4]. الاستیعاب، ابن عبدالبر، دارالفکر، بیروت: ج2، ص164
تهذیب الکمال، مزی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج10، ص280
تهذیب التهذیب، ابنحجر، دارالفکر، بیروت: ج3، ص412
[5]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص177 - ج5، ص36.
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص202
[6]. نهج البلاغه/ نامه 62
[7]. شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص43
[8]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص21
[9]. (الاحتجاج، طبرسی، منشورات شریف رضی، قم: ج1، ص186
[10]. البدایة و النهایة، ابنکثیر، درالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص270
افزودن نظر جدید