تبدیل شدن تمر صیحانی به رطب
یکی از کارهایی که حنابله در کتب خود درباره پیشوایان و علمای خود انجام دادهاند، غلو نسبت به آنها میباشد، که با این داستانهای ساختگی و دروغین قصد بزرگ نمودن پیشوایان خود را دارند؛ اما شیعیان که روایات فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و سایر ائمه (علیهم السّلام) که صحیح بوده و بزرگان فرقههای مختلف اسلامی نقل نمودهاند را بیان میکنند، به غلو متهم میشوند.
ابوالحسین محمد بن احمد بن اسماعیل بن عیسی بن اسماعیل معروف به این سمعون، در سال 300 هجری قمری به دنیا آمده و در سال 387 هجری قمری از دنیا رفته است. او شخصیتی بود که گفتار و رفتارش با هم تطبیق نداشته و در حالی که مردم را به زهد در دنیا و ترک دنیا دعوت میکرد، خود بهترین لباسها را پوشیده و از بهترین غذاها استفاده میکرد و آن را توجیه میکرد. او یکی از بزرگان و علمای حنابله است که در مقام تعریف و تمجید از وی، به غلو پرداختهاند و وی را با مطالب نادرست و خرافه به مردم معرفی کردهاند که در این مقاله به دو مورد از آنها اشاره مینماییم:
- ابن سمعون میگوید: از مدینه به قصد بیتالمقدس خارج شدم. مقداری تمر صیحانی نیز همراه خودم برداشتم. هنگامی که به بیتالمقدس رسیدم، دلم هوای رطب کرد. نفسم را سرزنش کرده و گفتم: از کجا برایت رطب تهیه کنم؟ وقت شام به سراغ تمرهایی که با خودم آورده بودم، رفتم. ناگهان مشاهده کردم که تبدیل به رطب شدهاند. به خاطر مبارزه با خواسته نفس، از رطبها نخوردم. فردا شب دوباره به سراغ تمرها رفتم. باز با صحنه جالبی مواجه شدم و دیدم رطبها به تمر صیحانی تبدیل شدهاند.[1]
- ابوالفتح یوسف بن عمر قواس میگوید: مدتی بود به فقر و تنگدستی شدیدی مبتلا شده بودم. در خانه نیز به جز یک کمان و یک جفت کفش، چیز دیگری برای فروش نداشتم. تصمیم گرفتم آنها را بفروشم. آن روز مصادف بود با جلسه وعظ و سخنرانی ابن سمعون. با خودم گفتم ابتدا در جلسه سخنرانی ابن سمعون شرکت میکنم و بعد از سخنرانی، به بازار رفته، کمان و کفشها را میفروشم. در سخنرانی ابن سمعون شرکت کردم. پس از سخنرانی، ابن سمعون مرا صدا زد و گفت: کفشها و کمان را نفروش. خداوند روزی تو را میرساند.[2]
پینوشت:
[1]. «یذکر (ابن سمعون) أنّه خرج من مدینة الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) قاصدا بیت المقدس و حمل فی صحبته تمرا صیحانیا، فلمّا وصل إلی بیت المقدس، ترک التمر مع غیره من الطعام فی الموضع الذی کان یأوی إلیه، ثمّ طالبته نفسه بأکل الرطب، فأقبل علیها بالملازمة و قال: من أین لنا فی هذا الموضع رطب؟ فلمّا کان وقت الإفطار عمد إلی التمر، لیأکل منه، فوجده رطبا صیحانیا... .» طبقات الحنابلة، محمد بن ابی یعلی، دا المعرفة، بیروت، ج 2، ص 157.
[2]. «قال (أبوالفتح القواس): لحقنی إضافة وقتا من الزمان، فنظرت فلم أجد فی البیت غیر قوس و خفّین کنت ألبسهما، فأصبحت و قد عزمت علی بیعهما و کان یوم مجلس ابن سمعون، فقلت فی نفسی أحضر المجلس... .» تاریخ بغداد أو مدینة السلام، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 275.
افزودن نظر جدید