استناد وهابیان به حدیث «لا تشدّ الرحال إلّا إلی ثلاثة»
یکی از مسائل و موضوعات اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، مسأله «زیارت قبر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و قبور انبیا، صالحان و عموم مسلمانان» است. ابنتیمیه با سخنان مبهم و دو پهلو خود درباره مسأله زیارت قبر نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) و تشکیک در مشروعیت و مأجور بودن کسانیکه به زیارت قبر شریف آن حضرت میروند، به تشویش اذهان عمومی مسلمانان پرداخت و جرقه فتنهای را زد که شعلههای آن تابه امروز دامنگیر مسلمانان میباشد و کشورهای اسلامی در آتش همان فتنه میسوزند.
ابنتیمیه و وهابیان با استناد به حدیث «لا تشدّ الرحال إلّا إلی ثلاثة: المسجد الحرام و مسجدی و مسجد الأقصی»، معتقدند سفر کردن به مدینه منوره به قصد زیارت قبر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) حرام است و کسانیکه به مدینه منوره مسافرت میکنند، باید به قصد زیارت مسجد پیامبر و نماز خواندن در آن، مسافرت کنند و به تبع زیارت مسجد پیامبر، قبر شریف آن حضرت را نیز زیارت کنند. تنها کسانی حق زیارت قبر شریف نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) را دارند که نزدیک مدینه هستند و «شدّ الرحال» در حق آنان صادق نیست و یا بهطور اتفاقی به مدینه منوره مسافرت کرده و گذرشان به قبر شریف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) افتاده است و از کنار قبر آن حضرت عبور میکنند.[1]
این در حالی است که تحریم زیارت قبور با استدلال به حدیث مذکور، با عمل عمر بن خطاب که به کعب الاحبار پیشنهاد مسافرت به مدینه منوره و زیارت قبر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را میدهد[2] و با عمل بلال بن رباح مؤذن رسول گرامی اسلام که به قصد زیارت قبر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از شام به مدینه منوره مسافرت نمود[3] و با عمل عمر بن عبدالعزیز که شخصی را از شام به قصد رساندن سلام وی به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به مدینه میفرستاد،[4] منافات دارد.
پینوشت:
[1]. «ولکن تزار القبور الزیارة الشرعیة من کان قریبا و من اجتازبها، کما أنّ مسجد قباء یزار من المدینة و لیس لأحد أن یسافر إلیه، لنهیه (صلی الله علیه و آله) أن تشد الرحال إلّا إلی المساجد الثلاثة.» مجموع الفتاوی، ابن تیمیه حرّانی، موسسهدارالوفا، ج 26، ص 83.
[2]. «إنّ عمر لمّا صالح أهل بیت المقدس و قدم علیه کعب الأحبار و أسلم و فرح بإسلامه، قال له: هل لک أن تسیر معی إلی المدینة و تزور (نزور) قبر النّبیّ (صلی الله علیه و آله) و تتمتعّ بزیارته؟ فقال: نعم أنا أفعل ذلک و لمّا قدم عمر المدینة کان أوّل ما بدأ بالمسجد و سلّم علی رسول الله (صلی الله علیه و آله).» فتوح الشام، واقدی، دارالجیل، بیروت، ج 1، ص 244.
[3]. ثمّ إنّ بلالا رأی فی منامه النّبیّ (صلیاللهعلیهوآله) و هو یقول له: ما هذه الجفوة یا بلال؟ أما آن لک أن تزورنی یا بلال؟ فانتبه حزینا وجلا خائفا، فرکب راحلته و قصد المدینة، فأتی قبر النّبیّ (صلیاللهعلیهوآله)، فجعل یبکی عنده و یمرّغ وجهه علیه و أقبل الحسن و الحسین (علیهما السّلام)، فجعل یضمّهما و یقبّلهما، فقالا له: یا بلال! نشتهی (أن) نسمع أذانک الذی کنت تؤذنه لرسول الله (صلیاللهعلیهوآله) فی السحر، ففعل، فعلا سطح المسجد، فوقف موقفه الذی کان یقف فیه، فلمّا أن قال: «الله أکبر الله أکبر» ارتجت المدینة، فلمّا أن قال: «أشهد أن لا إله إلّا الله» زاد تعاجیجها، فلّما أن قال: «أشهد أنّ محمدا رسول الله» خرج العواتق من خدورهنّ فقالوا: أبعث رسول الله؟ فما رئی یوم أکثر باکیا و لا باکیة بعد رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) من ذلک الیوم.» أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر جزری شافعی، مکتبة الاسماعیلیة، تهران، ج 1، ص 208.
[4]. «لم یحج عمر بن عبدالعزیز فی أیام خلافته لشغله بالأمور و لکنّه کان یبرد البرید إلی المدینة فیقول له: سلّم علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) عنّی.» البدایة و نهایة، ابن کثیر دمشقی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 69، ص 41.
افزودن نظر جدید