حالات ارباب طریقت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- صوفیه برای اهل طریقت سه حالت ذکر کردهاند و در هر حال، سالک وظایف متفاوتی دارد. از نظر ایشان این حالات از طریق کشف و وجدان است که برای سالک ایجاد میشود و به همین دلیل به مجموع آنها "مواجید" گفته شده است.
"فناء" حالتی است که در آن هستی مجازی سالک و همه کثرات در پرتو نور الهی محو و نابود میگردد و در این حالت هرچه از سالک شنیده شود، گوینده آن حضرت حق است و علت آن این است که چون هستی سالک در میان نیست و در خداوند محو گشته، به همین دلیل هر آنچه که او بگوید، سخن خداست. اینگونه است که صوفیان جمله معروف "لا اله الا انا فاعبدونی" و "سبحانی ما اعظم شانی" بایزید را درست میانگارند.
"سُکر" نازلتر از حال فنا است. در این حال سالک به مشاهده محبوب رسیده و به همین دلیل در باطن او یکباره شادی وصف ناپذیری که از آن به "فرح" و "انبساط" یاد میکنند، پدید میآید. در این حالت است که بر سالک حیرت چیره و غالب میشود و حواس او از محسوسات غافل گردیده و عقلش مغلوب عشق میشود و در نهایتِ از خود بیخود شدن قرار میگیرد. سالک در این مقام نمیداند چه میگوید و علت نامگذاری این حالت به "سُکر" هم مُشعر (خبر دهنده) به این حالت اوست به طوری که وقتی در این مقام قرار گرفت، مانند انسانی مست است که در حالت مستی قرار دارد و به اطراف و اکناف خود توجه ندارد.
"دَلال" حالی پایینتر از سُکر است. سالکی که مقیم در این حال است، از غایت عشق و ذوق به محبوب، در باطن خود اضطراب و قَلق (ناآرامی) احساس میکند. از خود بی خود شدن سالک در این حال، هرچند به مرتبه سُکر نمیرسد، اما اختیار خود را نیز ندارد و از شدت اضطراب، هرچه بر دل او در آن حال آشکار میشود، بیاختیار میگوید.[عارف و صوفی چه میگویند؟، ص 80]
اینها مقاماتی بود که برخی از صوفیه برای سیر و سلوک خود تعریف کردهاند. اما واقعا دین اسلام به ما اجازه داده است که خود را در حالاتی گرفتار کنیم که ندانیم چه میگوییم، چه میشنویم و چه فعلی را انجام میدهیم؟ آیا اسلام به ما این سفارش را کرده است که با سیر و سلوک کاری انجام دهیم که از خود بی خود شویم و اعمالی که شریعت ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) بر مسلمانان واجب کرده است را انجام ندهیم؟
پینوشت:
تهرانی میرزا جوادآقا، عارف و صوفی چه میگویند؟، آفاق، تهران، 1395، ص 80
افزودن نظر جدید