علل اعتقاد داشتن اهل سنت به تشبیه
در طول تاریخ پرفراز ونشیب بشریت همیشه افراد و اشخاص از همین مردم غالی بوده اند که با عقائد باطل خود مردم را به انحرافات دینی و مذهبی می کشیدند و این مردم ساده دل هم از آنها بدون تعقل و تفکر پیروی می کردند، و این پیروی هم یا از بی اطلاعی ایشان بوده است و یا از تعصب جاهلیت خودشان، که باید به مانند اسلاف خود همین راه را می پیمودند
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در طول تاریخ غالیان زیادی پدید آمدند و چند صباحی را با عقاید خرافی و باطل خود مردم را به انحراف کشاند و بعد از مدتی هم محو و نابود شدند، اما آنچه اهمیت دارد این است که برخی از این غلات تفکراتشان باقی ماند و تا به الان هم در برخی از مناطق، اینگونه عقاید باطل و افکار منحرف وجود دارد، که این هم حاکی از بیاطلاعی مردم سادهدل میباشد و از طرف دیگر تعصب جاهلی آنان و پیروی کردنشان هم بهخاطر اسلاف گذشتهی خودشان میباشد. این غالیان با نام و اسامی خاص و یا دیدگاههای مذهبی پدید آمدهاند که یکی از این غلات را فرقهنویسان ملل و نحل به نام تشبیه معرفی کردهاند.
این فرقه مشبّهه اولین بار به گروه مغیّریه یعنی پیروان مغیره بن سعید نسبت دادهاند که اعتقاداتی مانند این موارد را دارند که خداوند مردی است از نور که بر سرش تاجی است و اعضایی به مانند مردان دارد، او قلبی دارد که از آن حکمت میجوشد، حروف ابجد با اعضای او مطابقت دارد، مثلاً پاهای او مانند الف است و ...؛ وقتی عرق میکند، از عرق او دو دریا درست میشود که یکی شور و تاریک و دیگری شیرین و شفاف، و این زمانی است که عصبانی و یا خوشحال میشود.[1]
گرچه وجود چنین فرقههای در برههای از زمان بوده است، اما در طول تاریخ دیگر اثری از آن نمیبینیم، چرا که مدت کوتاهی ظهور کردند و بعد از اندک زمانی محو و نابود شدند و اثری از آنها در تاریخ یافت نمیشود. لذا وقتی به اصل و ریشه و علل اعتقادی این گروهها مثل فرقه تشبیه در میان فرق اهل سنت و غالیان آنها برخورد میکنیم، میتوانیم به علل آن پیببریم که از قرار زیر است که ملل و نحل نویسان اهل سنت آن را در کتب خود نوشتهاند.
اولین علل اعتقادی آنها استدلال عقلی است، به اینکه چیزی که مورد تعقل واقع میشود باید یا جسم باشد یا عرض. خداوند عرض نیست، چون احتیاج به معروض دارد، پس جسم است.[2] اما در جواب از این استدلال میگوییم، این تقسیم درست نیست و بسیاری از امور، مورد تعقل واقع میشوند که نه جسم هستند و نه عرض، مثل احساسات درونی انسان مانند گرسنگی و تشنگی، ترس و درد و نظایر اینها.
و استدلال دیگر آنها اینکه هر فاعلی باید جسم باشد و خداوند هم که فاعل است، باید جسم باشد.[3] که در جواب از این استدلال میگوییم، این استدلال هم غلط است و فاعل بودن منحصر در جسمیّت نیست؛ مثل روح انسان که فاعل بسیاری از امور است.
دومین دلیل اعتقادی آنها، آیات قرآن است، که آنان به ظاهر آیات قرآن که در آن از دست و صورت و چشم و... سخن به میان آمده است، تمسک کردهاند و معنای حقیقی آیات را درنیافتند، آنان آیاتی مثل: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى.[طه/5] خداوند بر عرش مستقر است.» و آیه شریفه: «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا.[فجر/22] پروردگار تو و فرشتگان در روز قیامت به صورت صف در صف میآیند.» و همچنین آیه شریفه: «یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ.[بقره/210] خداوند سراغ آنها در سایههای ابر میآید». در راه اعتقادات خود استفاده کردند و خود سرانه به تاویل و تفسیر آن دست زدهاند، و این در حالی است که با توجه به براهین عقلی و آیات قرآنی اثبات کننده عدم جسمیّت خداوند در آیه اول، تسلط خداوند بر عرش.[4] و در آیات دوم و سوم، آمدن امر خدا میباشد نه خود خدا.[5]
سومین دلیل اعتقادی آنها استدلال به احادیث است، که نمونههای فراوانی از احادیثی که بهوسیله جاعلین حدیث مانند ابوهریره و ... جعل گردیدند که در آن صفات انسانی را به خداوند نسبت دادهاند، مثلاً این چند حدیث از باب نمونه:
بخاری از ابوهریره و او از پیامبر نقل میکند: «فیضع الرّب، تبارک و تعالی قدمه علیها فتقول، قط قط.[6] جهنمیان در آتش افکنده میشوند. جهنم میگوید آیا بیش از این هست، تا اینکه خدا پاهایش را در جهنم قرار میدهد، پس جهنم میگوید: بس است. بس است.»
و یا روایات دیگری از پیامبر اکرم که فرمودند: «کلتا یدیه یمین.[7] هر دو دست خدا، دست راست است.» و همچنین این روایت که فرمودند: «انّ الله خط التوراه بیده لکلیمه موسی.[8] خدای متعال تورات را به دست خودش، برای همصحبت خود موسی نوشت.» و یا این روایت که فرمودند: «ما من الاّ و هو بین اصبعین من اصابع الله تعالی.[9] هیچ قلبی نیست، مگر اینکه بین دو انگشت از انگشتان خدای متعال است.»
پس نتیجه بحث اینکه، میتوان گفت مهمترین علت تمسّک غلات اهل سنت به تشبیه، همانا کوچک کردن عظمت خالق در میان بندگان است، تا به این وسیله خدایی را به رهبران خود نسبت دهند و وقتی خداوند را مانند انسانها دارای اعضاء و جوارح قلمداد کردند، پس بعید نیست که انسان هم به مرتبه خدایی برسد و این تفکر و اعتقاد صورت نمیگیرد مگر اینکه پیروانشان کوتهفکر و بیخرد باشند و قدرت تحلیل و تعقل در این امورات را نداشته باشند.
پینوشت:
[1]. مقالات الاسلامیین، اشعری، دارالنشر، بیروت، لبنان، ص6 -7.
[2]. الفصل فی الملل...، ابن حزم، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، (1406ق)، ج2 ص117.
[3]. همان، ج2 ص117.
[4]. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج14 ص121.
[5]. همان، ج2 ص103.ج20 ص411.
[6]. صحیح بخاری، بخاری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، باب تقول هل من مزید، ص1054 حدیث 4848.
[7]. العقیده، احمد بن حنبل، دار طیبه، ریاض، مکه، عربستان، (1408ق)، ص104.
[8]. التوحید، ابن خزیمه، مکتبه الرشد، ریاض، عربستان، (1414ق)، تحقیق عبدالعزیز بن ابراهیم الشهوان، ص126-127.
[9]. همان، ص189-190.
دیدگاهها
ناشناس
1395/11/16 - 20:26
لینک ثابت
عدم درك صحيح ازمتشابهات قران
افزودن نظر جدید