چرا اهل کتاب اجازه تبلیغ دین خویش را دارند اما صوفیه اجازه تبلیغ ندارند؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از کسانی که از موضوع صوفی و صوفیه اطلاعی ندارند سوال میکنند که چرا اهلکتاب و ادیان دیگر حق فعالیت مذهبی در اماکن اماکن عبادی خود را دارند، اما صوفیه از این حق محروم هستند و نمیتوانند در اماکن عبادی خود تبلیغ نمایند.
در پاسخ به این افراد باید گفت که بین ادیان الهی و فرقههای بدعت گذار با همدیگر تفاوتهای زیادی وجود دارد. زرتشت و یهودیت و مسیحیت بعنوان دین جدا و مستقل فعالیت میکنند و خود را منسوب به اسلام نمیکنند، اما فرقههایی همچون صوفیه و بهائیت و بابیت، با اینکه در دامان اسلام رشد و نمو کردهاند، اما انحرافاتی دارند که همین امر موجب تمایز ایشان از شیعیان واقعی شده است. بدین دلیل است که حساسیت این چنین فرقههایی که در دامان اسلام رشد کردهاند، بیشتر است. چنین فرقههایی با معرفی خود به عنوان اصل و اساس شیعه و اسلام راستین، پیروان خود را منحرف ساخته و ایشان را جذب فرقه خود میکنند.
از اینرو قطب فرقه صوفیه گنابادی با سخنان دوپهلو سعی میکند صوفیه را بعنوان اصل و ریشه شیعه معرفی کند، لذا در این باره میگوید: «همیشه در طی تاریخ بین دو تفکر شیعی و سنی مخالفتهای فراوانی بوده است و همواره خلفا به طرق مختلف درصدد از بین بردن فکر شیعی بودهاند و طرفداران این فکر را آزار میدادند. بدین طریق عدهای از شیعیان برای آنکه شناخته نشوند و برای آنکه بتوانند به افکار و عقاید خودشان سر و صورتی بدهند و دیگران را نیز ارشاد کنند، مجبور به گوشهگیری و زهد شدند که به زهاد شهرت یافتند و سپس نام دیگری در تاریخ اسلام یافتند که آن نام صوفی بود و کم کم کلمه تصوف رایج شد.»[1]
در حالی که اندیشه غالب مبنی بر شکلگیری تصوف و نام نهادن اولین شخص به اسم صوفی، در قرن دوم صورت گرفته است.
کیوان قزوینی صوفی مستبصر در این زمینه میگوید: «اولین کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت، ابو هاشم کوفی بود که رنج ها به خود داد تا عرّاده صوفی به راه افتاد.»[2]
عبدالرحمن جامی (متوفی 898 هجری) ضمن اطلاق نام اولین صوفی به ابوهاشم معاصر سفیان ثوری (متوفی 161 هجری) مینویسد:«اولین خانقاهی كه برای صوفیان بنا كردند، آن است كه به رمله شام كردند.»[3]
پس از جامی، احمد امین رازی (متوفی 1010هجری) نیز مینویسد: «ابوهاشم اول كسی است كه خانقاه جهت صوفیان ساخته و مولوی الجامی نیز در نفحات اول ذكر او نموده...».[4]
بنابر شواهد گفته شده، معرفی صوفیه از سوی بزرگان صوفیه بعنوان پیروان واقعی امیرالمومنین (علیه السلام)، آیا نقشهای برای جذب افراد کم اطلاع یا بیاطلاع از تاریخ شیعه نیست؟ آیا این نحوه معرفی صوفیه که برخلاف امانت داری در نقل تاریخ است، سندی برای سوءظن به بزرگان این فرق نمیباشد؟
از سوی دیگر روایات زیادی از جانب ائمه اطهار (علیهم السلام) برای مقابله با انحرافات و بدعتهای فرقههای مختلف از جلمه صوفیه صادر شده است. با وجود تعداد زیاد روایات مختلف، جای تعجب است که چرا هنوز عدهای سنگ چنین فرقههای منحرفی را به سینه خود می زنند و از ایشان دفاع می کنند.
ازجمله روایات ذم صوفیه میتوان به روایتی از امام رضا (علیه السلام) اشاره کرد. به سند معتبر از «حسین بن سعید» روایت شده است که گفت: «سألت ابا الحسن علیه السلام عن الصوفیة و قال : لا یقول احد بالتصوف إلی الخدعة أو ضلالة أو حماقة و أما من سمی نفسه صوفیا للتقیة فلا إثم علیه و علامته أن یکتفی بالتسمیة فلا یقول بشیء من عقائدهم الباطلة.»[5]
از حضرت رضا علیه السلام سوال کردم از آل صوفیه؟ و ایشان فرمودند : کسی قائل به تصوف نمی شود مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت یا حماقت؛ اما اگر کسی از روی تقیه خود را صوفی بنامد، تا از شرّ آنها در امان بماند بر او گناهی نیست؛ به شرط آنکه به چیزی از عقائد باطلشان قائل نشود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده اند: «لاتقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار.»[6] روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امّت من به نام (صوفیه) برخیزند. آنها از من نیستند و بهره ای از دین ندارند و آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند؛ در حالی که آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتش اند و صدایی دارند مانند عرعر الاغ.
با توجه به دلایل ذکر شده، آیا هنوز کسانی هستند که قائل باشند صوفیه باید همانند اهل کتاب در اماکن مذهبی خود تبلیغ نماید؟
پینوشت:
[1]. تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، حقیقت، تهران، 1383، صص 7 و 8
[2]. کیوان قزوینی عباسعلی، استوارنامه، به اهتمام محمود عباسی، راه نیکان، 1387، ص22
[3]. جامی نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، سخن، 1394، ص 32 – 31
[4]. هفت اقلیم، رازی، ج 1، چاپ علمی، تهران، به اهتمام جواد فاضل، ص 112
[5]. محمد بن حسن حر عاملی، نقدی جامع بر تصوف ترجمه رساله الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه، مترجم جلالی عباس، انصاریان، قم، 1386، ص 30
[6]. محدث قمی، سفینة البحار، انتشارات فراهانی، تهران و در چاپ جدید اسوه، قم، ج 2، ص 58
افزودن نظر جدید