مهدویت در آینه واژگون تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مهمترین فلسفههای ارسال پیامبران الهی، تعلیم و تربیت انسان و رساندن او به کمالات نفسانی و روحانی است. چنانچه خداوند متعال در این آیه از قرآن میفرماید:: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیِهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ اِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَل مُبِین؛[سوره مبارکه جمعه آیه 2] او کسی است که در میان جمعیّت درس نخوانده، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان بخواند و آنها را تزکیه کند و کتاب قرآن و حکمت به آنها بیاموزد، هرچند قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند.
امام مهدی (علیهالسلام) بهعنوان آخرین ذخیره الهی و موعود منتظَر همه مستضعفان عالم، قرار است بساط ظلم و تباهی و موانع تربیت و تزکیه کامل انسان را بر هم زده و تربیت انسان را در آخرالزمان به بلوغ خود برساند. لذا اندیشه مهدویت یک اندیشه انسانساز بوده و همواره موردتوجه نحلهها و فرقههای انحرافی قرارگرفته است.
تصوف به عنوان یک فرقه انحرافی به اندیشهی مهدویت نه به عنوان یک باور دینی، بلکه آموزهای عرفانی؛ نگریسته است. [1] این مسأله بهصورت موضوعی مستقل، در آثار صوفیه مطرح نشده است، بلکه ذیل بحث ولایت و ختم ولایت مطرح شده است. [2] در آثار مکتوب عرفانی قرون نخستین تصوف (قرن دوم تا پنجم هجری)، اصطلاحاتی مانند قائم، موعود، منجی، حجت مصلح و... تحت عنوان ختم ولایت یافت میشود. [3] و ازآنجا که تصوف در ابتدا هیچ سنخیتی با مبانی فکری شیعی نداشته است و اعتقاد به مهدی از ویژگیهای بارز شیعه است، لذا این بحث در تعالیم صوفیه از رنگ و بو و قوت کافی برخوردار نیست.
حکیم ترمذی (م ۲۸۵ ق) در کتاب ختم الولایه، درباره ختم ولایت سخن گفته است. [4] ابنعربی نیز در کتاب فتوحات المکیه بحثی راجع به ختم ولایت و مهدی ناظر بر پرسشهای حکیم ترمذی مطرح کرده است. ترمذی در کتاب خود از «مهدی» سخن میگوید که برای برپاداشتن عدل قیام خواهد کرد؛ امّا از شخص خاص و مصداق خارجی مهدی نامی به زبان نمیآورد، لذا نمیتوان گفت این «مهدی»، همان مهدی موردنظر شیعه است. [5] ضمن اینکه ولایتی که ترمذی در کتاب خود مطرح میکند، [6] ولایتی اکتسابی میباشد و معنایی عام از آن مدنظر دارد که بههیچعنوان با مفهوم ولایت به معنای جانشینی واقعی و تام رسولالله (صلیالله علیه و آله و سلم) تطابق نداشته و ندارد.
شیعه معتقد است که ولایت و جانشینی پیامبر اسلام (علیه السلام) نه اکتسابی و نه انتسابی است، بلکه منصوص از ناحیه خداوند است. حالآنکه ترمذی بهعنوان اولین صوفی، در دوران غیبت صغری به دنبال تبیین مبحث ولایت به این شکل برای اثبات جانشینی رسول خدا برای خود است. [7]
از سوی دیگر ابنعربی (۵۶۰-۶۳۸ ق) که یکی از جدیترین کسانی است که نظریه حکیم ترمذی را دنبال کرده و آن را بسط و گسترش داده است، باب ۳۶۶ فتوحات المکیه را «فی معرفه منزل وزراء المهدی الظاهر فی آخر الزمان الذی بشر به رسول اللّه (ص) و هو من أهل البیت» نامگذاری کرده است. وی ختم اولیاء را نه را طبق روایات شیعه و اهل سنت، نه حکیم ترمزی و نه خود و دیگران بلکه شخصی میداند که بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور، زمین را از عدالت پر میکند و اگر از عمر زمین تنها یک روز باقیمانده باشد، خداوند آن روز طولانی میکند تا عدالت در زمین گستره شود؛ البته او، خاتم اولیاء یعنی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از فرزندان امام حسن مجتبی (علیهالسلام) میداند که خَلقا و خُلقا شبیهترین به پیامبر اکرم (ص) است. [8]
بنابراین میتوان فاصله معنایی میان مفهوم ولایت و خاتم الولایة یعنی مهدی موعود قصد شده توسط شیعه و تصوف را تا حدود زیادی متفاوت دانسته و بگوییم که منظور تصوف از مهدی قطب در هر زمان و منظور شیعه یازدهم امام از نسل امام علی (علیهالسلام) میباشد. تصوف به دنبال همگانی کردن ولایت و جانشینی پیامبر خداست و شیعه معتقد به اختصاصی بودن این ولایت و جانشینی و منصوص بودن و انحصاری بودن آن به دوازده امام معصوم (علیهمالسلام) میباشد. [9]
پینوشت:
[1]. اسفندیاری، محمودرضا؛ فائزه، رحمان؛ فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی - پاییز 1391 - شماره 28 (صفحات 1 تا 18)، تهران، دانشگاه آزاد، 1391، نگاهی گذرا به سیر تاریخی مهدویت در تصوف، ص 2.
[2]. موحدیان عطار، علی، گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، دانشگاه ادیان و مذاهب، نشر ادیان، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸ش،ص 361.
[3]. اسفندیاری، محمودرضا؛ همان، ص 2
[4]. اسفندیاری، محمودرضا؛ همان، ص 3
[5]. اسفندیاری، محمودرضا؛ همان، ص 3
[6]. ر.ک به: بدوّالشأن حکیم ترمذی.
[7], رحیمی جعفر، بررسی تطور تاریخی ولایت تکوینی از حکیم ترمذی تا ابن عربی در متون منثور عرفانی، مجله مطالعات عرفانی، شماره 20، 1393، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجه دانشگاه کاشان، ص 71 -94
[8]. الـفتوحات المکیة، ج 3، ص 327.
[9]. صحیح مسلم، ج 12، ص 18؛ صحیح البخاری، ج 23، ص 490؛ سنن أبی داود، ج 12، ص 399؛ بحارالأنوار، ج 23، ص 145؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 180؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص 69.
افزودن نظر جدید