حقارت و عقدههای روانی، از عوامل گرایش به عرفانهای کاذب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عقدهها، موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمیشوند، بلکه مجموعههای رفتاری پیوسته حاضری هستند همانند استعداد موسیقی؛ به بیان سادهتر عقدهها بخشهای رفتاریای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه میدهند و در «مَن» آدمی ادغام نشدهاند و به صورت گستره پررنگی از «علایق» خود را نشان میدهند. ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتاً خاص به کار میبرد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتاً اشتباه است چرا که در نوشتههای اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوماً رفتار نابهنجار نیست.[1]
اغلب افرادی که گرایش به معنویتهای کاذب و دروغین پیدا کردهاند؛ برای سرپوش گذاشتن بر عقدههای شخصی و روانی، در دوران مختلف زندگی، به سراغ عرفان واره ها و معنویتهای به اصطلاح نوظهور رفتهاند. به طور نمونه پسر و یا دختری که در جامعه امروز برای عقب نیفتادن از رفقای خود، به سمت دوستیهای ناسالم میرود، و با وجود عدم میل باطنی خود و فشار خانواده دست به بعضی از کارهای غیر عقلی و غیر شرعی میزند، در واقع گرفتار نوعی عقده شده است، که برای درمان آن در دین مبین اسلام چاره اندیشی شده است؛ اما از آنجایی که به سمت دین ناب رفتن به خاطر محدود شدن در پایبند بودن به اصول و منطق حاکم در آن، برایش سخت جلوه میکند، وهمچنین به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و لازم در مورد دین و عرفان اصیل، برای خلاصی خود از تبعات عقدههایش، به سراغ برخی از معنویتهای نوظهور که در راستای تأیید اعمال نادرست او میباشد میرود.
یکی از عقدههایی که از جهت واکنشهای رفتاری و علمی دارای دو گونه تأثیر مثبت و منفی میباشد، «عقده حقارت» است که در اثر عوامل و انگیزههای گوناگون در روان انسانها به وجود میآید.
تفاوت بین شخصی که از احساس طبیعی حقارت استفاده مثبت میبرد و از آن برای کسب موفقیت بیشتر بهره میبرد، با کسی که تسلیم آن میشود، فراوان است. اما از نقطه نظر علمی هم آن پیروزی خارقالعاده و هم آن شکست و حالت منفی هر دو، دو درجه مختلف از «عقده حقارت» محسوب میشود. هنگام مواجهه یا پیشآمدهای تازه، کوشش دارد با آنها برخورد نکند یا وضع دفاعی به خود بگیرد و یا به نحوی موقعیت خود را تغییر دهد؛ حتی ممکن است در این راه بزرگ نمایی نموده و دفع تهاجمی به خود بگیرد و این وضع تهاجمی گاه به صورت احساس برتری نسبت به دیگران خود را نشان میدهد.
بنابراین تفاوت بین یک شخص معمولی و کسی که مبتلا به عقده روانی حقارت یا برتری بر دیگران میباشد؛ در کوشش برای کسب قدرت، شهره عام شدن و به نحوی جبران عقدههای روانی و شخصی است.
چنین شخصی در واقع با این نحوه رفتار میخواهد عذاب وجدان خود را کم کرده، و به خود بباوراند که کارهایش ضد خدا و دین نیست و خدا هم از او ناراضی نبوده و بلکه شیطان برای او چنین القاء میکند که تازه مسیر عرفان واقعی را پیدا کرده است. از همین رو به سمت عرفانها و معنویتهای کاذب رفته، و برای رسیدن به آرامشی خیالی و مملو از توهم که همراه با لذت برای او معرفی و توصیف شده است، تن به دستورات و آموزههای این معنویتها میدهد.
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: «شوربختی و حادثهها و نکبت و شکستها، همه به دست انسان و بر اثر گناه آلودگی، پیش میآید... .»[2]
همچنین امیر بیان و امام عارفان علی (علیه السلام) در کلامی میفرمایند: «هَلَکَ مَن أضَلَّهُ الهَوی، و استَقادَهُ الشَّیطانُ إلی سَبیلِ العَمی، نابود شد کسی که هوس گمراهش کرد و شیطان او را به بیراهه کشاند..»[3]
در نتیجه باید گفت: انجام دادن گناه و میل به آن، از مهمترین عامل تخریب شخصیت و تحقیر شدن یک فرد در مقابل خدا و مخلوقات به حساب میآید و مانع جدی در تأثیر آموزههای اسلام به شمار میآید.
آدمی به جز آن چیزهایی که زیر بنای جایگاه، آبرو و منش ظاهری او را میآفریند؛ باید در صدد به دست آوردن عوامل دیگری برآید که بنیانگذار ارزشهای معنوی در وی میشوند. ترک گناه از بزرگترین این عوامل است که نشان دهنده شخصیت انسانها و از طرفی پرورش دهنده آن به حساب میآید.
پی نوشت
[1]. برگرفته از سایت؛ .porseman.org
[2]. محمد بن یعقوب کلینی، كافى، جلد 2، ص 269.
[3]. ابوالفتح آمدی، غرر الحکم، طبع نجف، ص 329.
افزودن نظر جدید