ویژگیهای شخصیتی عمر بن خطاب از کتب اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جریان سقیفه بنی ساعده، جانشینی آن حضرت با دسیسههای برخی از اصحاب فرصت طلب از محل اصلی خود خارج گردید و با همکاری بعضی از قبایل و همچنین زور و ارعاب و تهدید به افرادی رسید که به اقرار خودش بهتر از دیگران نبود، و با مرگ او خلافت به دوست دیرینه و همراهش رسید. که او هم از نظر اخلاق و منش اسلامی فاصله زیادی داشت و هیچ صفت پسندیدهای که بشود او را خلیفه مسلمانان نامید نداشت، بر اساس شواهد تاریخی از کتب اهل سنت خلیفه دوم شخصیتی خشن، و تند مزاج و به شدت افراطی داشت. این خشونت و درشتخویی بهگونهای بود که از وقتی ابوبکر او را جانشین خود برگزید، اعتراضهایی را هم بهدنبال داشت، ابن ابیالحدید به نقل از طبری، مورخ بزرگ اهل سنت در کتاب خود مینویسد: «ابوبکر در حال احتضار بود و عثمان را برای نوشتن عهدنامه به نزد خود فرا خواند، و گفت بنویس به نام خدا، این عهدنامه از عبدالله بن عثمان.[1] برای مسلمانان است. اما بعد... آنگاه از هوش رفت، عثمان از پیش خود نوشت: عمر بن خطاب را بر شما امیر و خلیفه قرار دادم. بعد از اینکه ابوبکر، به هوش آمد، پرسید: چه نوشتهای؟ نوشته را برای او خواند، او از این کار عثمان خوشحال شد و تکبیر گفت. گروهی از صحابه پیامبر از جمله طلحه و زبیر و دیگران به ابوبکر گفتند: فردای قیامت جواب پروردگارت را چه میدهی؟ ابوبکر در جواب گفت: اگر خداوند از من پرسید، در جواب خواهم گفت: بهترین بندگانت را بر آنها ولایت دادم.»[2]
و همچنین حضرت علی (علیه السلام) در خطبه شقشقیه درباره این ویژگی اخلاقی عمر و نیز در مورد تبانی کردن ابوبکر و عمر که هر کدام افسار خلافت را به در خانهی دیگری خوابانیدند، میفرماید: «... حتی مضی الاول لسبیله فادلی بها الی فلان بعده فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته لشدّ ما تشطراً ضرعیها فصیّرها فی حوزه خشناء یغلط کلمها و یخشن مسّها و یکثر العثار فیها و الاعتذار منها...[3] ... تا اینکه خلیفه اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد. ... شگفتا ابوبکر که در زندگی خود، از مردم میخواست که عذرش را بپذیرند - چرا که بارها گفته بود که مرا رها کنید و از خلافت معذور دارید که من بهتر از شما نیستم- چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره بردند. سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد و بهدست کسی سپرد که مجموعهای از خشونت، و سختگیری و اشتباه و پوزش طلبی بود.
ابن ابیالحدید باز مینویسد: «عمر مردی خشن، سختگیر بود. او از کسی ابا نداشت و ملاحظه کسی را نمیکرد و بزرگان صحابه از رو بهرو شدن با او حذر میکردند، و این عمر بود که زمینه را برای بیعت با ابوبکر فراهم کرد و مخالفین از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را سر جای خود نشانید، او در امر خلافت ابوبکر، شمشیر زبیر را وقتی که در مخالفت با این بیعت از نیام کشیده بود، از او گرفت و بر سنگ زد و در جواب اعتراض مقداد با مشت بر سینه او کوبید، سعد بن عباده را که کاندیدای انصار برای خلافت بود را لگدمال نمود و صدای خود را به فریاد بلند کرد که بکشید سعد را، خدا او را بکشد، و بینی خباب بن منذر را که در روز سقیفه درباره خلافت گفت: دوای این درد نزد من و چاره آن بهدست من است، را خرد کرد و او را از آنجا بیرون کرد، و اگر او نبود، هرگز زمینه برای خلافت ابوبکر آماده نمیشد و خلافت او پا نمیگرفت.[4]
صاحب کتاب «الاغانی» درباره عمر مینویسد: «همین روحیه خشن او باعث گردیده بود که در میان احکام نیز بهرغم آنکه شجاعت نظامی محسوسی نداشت، به جهاد بیش از همه چیز اهمیت بدهد.»[5] و به همین دلیل که ممکن است مردم به میدان جهاد نروند، جمله «حیّ علی خیر العمل» را از اذان حذف کرد و جمله دیگری را به اذان اضافه کرد، در حالیکه جزء اذان نبود.[6]
و همچنین شخصیت افراطی او در زمان حیات پیامبر اکرم نیز پنهان نبود، چرا که در جریان جنگ بدر او اصرار داشت تا پیامبر اسلام تمام اسیران را بهقتل برساند.[7]
و یعقوبی نیز در کتاب تاریخ خود مینویسد: «عمر چون روحیه سخت و خشن داشت، بهخاطر همین فرمانداران و حاکمان سختگیر و خشن را برای امر حکومتی میپسندید، هر چند که پایبند به تقوا نباشد. - بعد جریان شهر تازه تاسیس شدهی کوفه را نقل میکند که - در این شهر سه حاکم را یکی پس از دیگری گماشته و از کار برکنار کرد که عبارت بودند از: سعد بن وقاص، عمار یاسر، جبیر بن مطعم و نهایتاً مغیره را که مردی سفت و خشن، بهمانند خود بود، برای حکومت کوفه گماشت، که البته خود عمر بن خطاب به فاسق بودن او اقرار داشت.»[8]
پینوشت:
[1]. اسم ابوبکر در جاهلیت، عبد الکعبه بود که پیامبر اکرم نام او را تغییر داد و عبدالله گذاشت و اسم پدرش عثمان بود است. المعارف، ابن قتیبه، ص167
[2]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، ج1 ص165.
[3]. نهج البلاغه، سید رضی، ستاد اقامه نماز، تهران، ترجمه دشتی، خطبه 3.
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، ج1 ص 174.
[5]. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1420ق)، ج6 ص279.
[6]. سنن کبری، بیهقی، دارالفکر، بیروت، لبنان، طبعه الثانیه، (1424ق)، باب ما روی فی حیّ علی خیر العمل، ج2 ص197 حدیث 20 31.
[7]. تاریخ الامم و الملوک، طبری، موسسه الاعلمی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، (1409ق)، ج4 ص209.
[8]. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دار الاعتصام، (1425ق)، طبعه الاولی، ج2 ص 155.
افزودن نظر جدید