عرفان اسلامی و تصوف چه رابطه و یا نسبتی با هم دارند؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عرفان اسلامی و تصوف چه رابطه و یا نسبتی با هم دارند؟ در این باره نظرات متفاوتی ارائه گردیده است. پیش از پرداختن به این موضوع بهتر است گفتاری کوتاه درباره تصوف ارائه نماییم.
آن چه که در بادی امر محقق را به تفکر وا میدارد وجه اشتقاق کلمه صوفی و تصوف است و این که این واژه از چه زمانی و به چه دلایلی در جامعه اسلامی آن روزگار مطرح گردید. آیا در میان پیامبر و صحابه وی، این کلمه رایج بوده است؟ آن چه که مسلم است آنان که به درک پیامبر نائل گردیده بودند صحابه خوانده میشدند. تابعین نیز کسانی بودند که صحبت صحابه پیامبر را درک کرده بودند. تا این زمان صحبتی از صوفیان به میان نمیآید. حتی بعد از تابعین، بزرگان را با نام زهاد و عباد میشناختند. اما زمانی پیش آمد که در جامعه مسلمانان هر کس ادعای طریقی جدید کرد و بدعتهای فراوانی ظاهر گشت. در این زمان بود که عده ای طریق تصوف در پیش گرفتند و ملقب به صوفی گشتند. ابوالقاسم قشیری رواج این نام را اواخر قرن دوم میداند.[۱] در مورد اولین کسی که با نام صوفی شناخته شده است دو قول موجود است. عده ای از ابوهاشم کوفی[۲] و عده ای دیگر از عبدک صوفی به عنوان اولین صوفی نام بردهاند. البته ابونصر سراج بر آن است که این واژه سابقه ای طولانی دارد و حتی کاربرد آن پیش از اسلام نیز رواج داشته است.[۳]
درباره اشتقاق صوفی نیز نظرات متفاوتی ارائه گردیده است. ما در اینجا به تعدادی از آنها اشاره خواهیم کرد:
۱ـ صوفی منسوب به اهل صفه است. یعنی مسلمانان فقیر و تهیدستی که زیر سقفی در بیرون مسجد پیامبر پناه میگرفتند.
۲ـ صوفی مشتق از صفاست. چرا که صوفی درصدد است خود را از شهوات و پلیدیها دور نماید.
۳ـ صوفی مشتق از «صف» است. یعنی منسوب به صف اول مؤمنان در نماز است.
۴ـ صوفی منسوب به «بنی صوفه» است. قبیله ای بیابانگرد که در دوران جاهلیت خادم کعبه بودند.
۵ـ صوفی منسوب به «صفوانه» است که نوعی سبزی است.
۶ـ صوفی منسوب به «صوفه» است و آن تار مویی است که بر پشت گردن میروید.
۷ـ صوفی منسوب به «صوف» به معنای پشمینه است.
۸ـ صوفی اشتقاق عربی ندارد و از کلمه (soph) سوف یونانی به معنای حکمت و دانش گرفته شده است. این قول از آن ابوریحان بیرونی است.
به اعتقاد ابوالقاسم قشیری، واژه صوفی اشتقاق عربی ندارد و درواقع واژهای جامد است.
در میان این اقوال گوناگون، نظر مشهور و ارجح همان اشتقاق صوفی از صوف به معنای پشم است و تصوف عبارت است از پشمینه پوشیدن. درباره معنای تصوف، هر یک از مشایخ صوفیه به مقتضای احوال خویش تعریفی ارائه داده است و میتوان گفت که تعریفی مشترک در این میان یافت نمیگردد.[۴] آنچه که مسلم است اینکه تصوف با زهد و ریاضت آغاز گردید و به عشق و فنا و اتحاد رسید.
رابطه عرفان اسلامی و تصوف
درباره نسبت میان عرفان اسلامی و تصوف نظرات متفاوتی ابراز گردیده است. عده ای آن دو را یکی دانسته و عده ای دیگر قائل به تفاوت آن دو هستند. در ادامه سعی میکنیم ضمن بررسی و ذکر این اقوال، صحت و سقم آنها را بیان نماییم.
عرفان برتر از تصوف
تصوف و عرفان غالباً مترادف و هم معنی به کار میروند. اما باید توجه داشت که آنها با هم تفاوتهایی دارند. تصوف در اصل روش و طریقه ای زاهدانه است که بر مبنای شرع و تزکیه استوار بوده و هدف آن سیر به کمال و وصول به حق است. در حالی که عرفان یک مکتب فکری فلسفی ژرف برای شناختن حق و رموز عالم میباشد که از طریق اشراق و کشف و شهود به دست میآید. پس مقام عارف بالاتر از صوفی است. در ضمن باید توجه داشت که هر عارفی صوفی است اما هر صوفی عارف نمیباشد.[۵]
نکاتی درباره سخن فوق میتوان بیان داشت:
- در تعریف فوق، مشخص نیست که مراد از عرفان همان معنای عام عرفان[۶]، که در همه ملل رواج دارد، مد نظر بوده و یا این که مراد عرفان اسلامی است. اگر معنای عام عرفان مد نظر بوده گزاره «هر عارف صوفی است» نادرست است. چرا که میدانیم صوفی و تصوف تعلق به عالم اسلام دارد و نه سایر ممالک. صوفیان کسانی بودند که به زعم بعضی از محققین در قرن دوم هجری در میان مسلمانان ظهور پیدا کردند. پس با توجه به این نکته به کاربردن اصطلاحاتی نظیر تصوف مسیحی، تصوف یهودی و… نادرست است. اما اگر مراد عرفان اسلامی است نگارنده نیز معتقد است که نباید تصوف و عرفان اسلامی را معادل هم به کار گرفت. درواقع عرفان اسلامی، مقسم تصوف است. یعنی هنگامی که سخن از عرفان اسلامی به میان میآوریم، میتوانیم بگوییم که یکی از جریانهای عرفان اسلامی، تصوف بوده است. درباره این نکته در ادامه بیشتر سخن خواهیم گفت.
- به نظر میرسد در تعریفی که از عرفان به دست دادهاند میان دو معنا از عرفان خلط کردهاند. یکی عرفان به معنای تجربه عرفانی و کشف و شهود و دیگری عرفان به معنای یک علم.
- تصوف در معنای اول عرفان که همانا سیر و سلوک و روش عملی به کار رفته است.
تصوف جلوه ای از عرفان
یکی پنداشتن عرفان و تصوف از این دیدگاه نادرست است. چرا که تصوف یکی از شعب و جلوههای عرفان میباشد. درواقع تصوف طریقه سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سرچشمه گرفته است. اما عرفان مفهوم کلی تری است که شامل تصوف و سایر نحلهها نیز میشود. پس میتوان گفت که نسبت میان تصوف و عرفان عموم و خصوص من وجه است.[۷] به نظر میرسد که در دیدگاه فوق عرفان در معنای عام خود به کار رفته است.
عرفان در معنای اخص مترادف با تصوف
این دیدگاه معتقد است که عارف در سه مفهوم عام، خاص و اخص به کار میرود. عرفان در معنای عام به معنی وقوف به دقایق و رموز چیزی است و در مقابل عالم سطحی، قشری، جامد و مقلد به کار گرفته میشود. عرفان در معنای خاص به معنی دستیابی به حقایق اشیاء و به طریق کشف و شهود است. در این معنا عارف کسی است که هم اهل ریاضت و هم اهل کشف و شهود باشد. عرفان در معنای اخص اما اصطلاحی مستحدث است که در معنای تصوف به کار میرود. عارف و صوفی در این معنا یکی هستند.[۸]
عرفان مفهومی وسیعتر از تصوف
این دیدگاه معتقد است که با تعمق بیشتر میتوان رأی به تفاوت میان عرفان و تصوف داد، تصوف و صوفی غالباً حاکی از مکتب خاص، پیرو فرقه معین و اهل خانقاه است در حالی که عرفان و عارف اعم از تصوف و صوفی بوده و دارای مصداقی عامتر و مفهومی وسیعتر است. عارف در عرف ادبیات و از نظر شاعران معنی و مفهومی لطیفتر از صوفی دارد و بیشتر در مورد پیران روشن دل و کامل و اهل معرفت و رهروان طریق عشق و حقیقت استعمال میگردد.[۹]
پینوشت:
[۱]. ابوالقاسم قشیری، ترجمه رساله قشیریه. با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۴، ص ۲۵.
[۲]. جامی، نفحات الانس من حضرات القدس. مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمود عابدی، اطلاعات، چاپ چهارم، ۱۳۸۲، صص ۲۸-۲۷.
[۳]. ابونصر سراج، اللمع فی تاریخ التصوف. ص ۲۵.
[۴]. برای آگاهی از این تعاریف نگاه کنید به: عبدالرحمن بدوی، تاریخ تصوف اسلامی، ترجمه دکتر محمد رضا افتخارزاده، دفتر نشر معارف اسلامی، قم، چاپ اول، بهار ۱۳۷۵.
[۵]. سیدضیاء الدین سجادی، مقدمهای بر مبانی عرفان و تصوف، سمت، چاپ سوم، زمستان ۱۳۷۳، ص ۸.
[۶]. mysticism
[۷]. جلال الدین همائی، به نقل از لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، جلد دهم، دانشگاه تهران، بهار ۱۳۷۳، ص ۱۳۹۵۲.
[۸]. احمد علی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، علمی، چاپ هشتم، زمستان ۱۳۷۵، ص ۴۹۸ و ۴۹۷.
[۹]. منوچهر مرتضوی، مکتب حافظ، ستوده، چاپ سوم، تبریز ۱۳۷۰، ص ۱۶۵.
دیدگاهها
مصطفی
1395/04/05 - 07:03
لینک ثابت
واقعا متاسفم
m.tavab
1395/04/12 - 10:04
لینک ثابت
سلام بر دوست عزیز
افزودن نظر جدید