پیامبراکرم به امامت حضرت علی(ع) تنصیص فرمود
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از آنجایی که امامت مکمّل است، و صاحب این منصب شامخ، در رتبه بعد از نبوت در تمام شئون تبلیغی و صفات مبلّغ، با نبّی مشترک است، و به اعتقاد تمام فریقین، نبوت از مسائل اصولی ادیان الهی است، امامت نیز باید چنین باشد، چراکه هر دو یکسان هستند در تمام شئون، و تنها فرقی که وجود دارد، حدوث و بقاء است. یعنی نبی از طریق وحی، متصدی تاسیس دین است و امام، دین تاسیس شده را حفظ مینماید. و موید این مطلب حدیثی است که مورد اتفاق فرق و مذاهب اسلامی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه.[1] هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، چنان باشد که در زمان جاهلیت مرده است».
پس آنچه که تایید بر مطلب و اثبات حدیث وارده را مینماید، این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در امر امامت سفارش لازم را فرموده، و امت را در وادی سرگردانی رها نکرده است، و این موضوع را فضل بن شاذان در کتاب «الایضاح» بیان داشته است که خلاصه آن این است که: «اگر پیامبر نسبت به موضوع امامت، توصیه لازم نفرموده باشد، بزرگترین فریضه خداوندی را – العیاذ بالله – ترک کرده است، و این بدترین نسبت ناروا و بالاترین جسارت به ساحت مقدس نبوی است.»[2] و از طرف دیگر صریح آیه قرآن است که خداوند میفرماید: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ.[بقره/180] نوشته شد بر شما هرگاه یکی از شما را مرگ ظاهر گشت. اگر مال و دارایی دارد وصیت نمودن برای پدر و مادر و خویشاوندان از روی عدل و انصاف، و نیکویی آن وصیت حق و پا برجاست.»
و بهیقین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حکم این آیه و آیات دیگر، فرمان به لزوم وصیت را در سرلوحه کارهای خود از جمله امامت و جانشینی را داشته و چهطور میشود که خود بدون وصیت از دنیا رفته باشد، چرا که امر خلافت موجب بقاء و دوام مکتب رسالت و رهبری آن حضرت و حفظ و صیانت احکام، و فرامین آسمانی حق است، سپس در دنباله آیه خداوند میفرماید: «فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.[بقره/181] پس هر کس وصیت را تغییر دهد، پس از آن که آن را شنیده، گناه تغییر آن، بر کسانی است که تغییر میدهند، البته خداوند شنوای داناست».
حال سؤال این است که: آیا اهل سنت و جماعت، در امر خلافت، کتاب خدا را پشت سر نیافکندهاند؟ و تمام علمای آنها که نسبت ترک وصیت در امر امامت به آن حضرت دادهاند، جفا نکردهاند؟
اینان شیعیان را از جهت اینکه نسبت خطا به برخی از صحابه دادهاند را سرزنش میکنند، ولی طعنی که خود به رسول خدا زده و او را متهم به ترک وصیت میکنند را هیچگونه شرم نمینمایند، و حال اینکه حضرت رسول اکرم فرمودند که: «من کذب علیّ متعمداً فلیتبوأ معقده من النار.[3] کسیکه نسبتی دروغ به من بدهد، پس جایگاه او در آتش جهنم است». و این حدیث در حالی متواتر است که بسیاری از صحابه آن را نقل کردهاند و تعداد آن را شصت نفر بیان کردهاند.
آنچه که مسلّم است خداوند و پیامبر گرامی اسلام به یقین موضوع امامت و خلافت را بیان داشتهاند، و اینکه اهل سنت و جماعت معتقدند که پیامبر بر خلیفه خود تنصیص نفرموده، این توهین شدید و آشکاری به ساحت مقدس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، مگر میشود صحابه حضرت، مانند ابوبکر جانشین خود را از طریق نص معین کرده باشد، آن هم بهخاطر مصلحت نظام اسلامی و حفظ شئون امت و اسرار قرآن کریم و مصالح مسلمین، اما رسول اکرم دلسوز امتش نباشد و - العیاذ بالله - رغبتی به آن نشان ندهد و ترک وظیفه نموده باشد، آیا پیامبر به اندازه همسر خود، عایشه، نسبت به اسلام دلسوزی نداشته و از دنیا رفته است، ولی عایشه در فکر این امت بوده است، ابن قتیبه دینوری در کتاب «الامامه و السیاسه» مینویسد: عایشه به عبدالله بن عمر این چنین گفت: «ابلغ عمر سلامی و قل له: لاتدع امّه محمد بلا راع استخلف علیهم، ولا تدعهم بعدک هملا، فانّی اخشی علیهم الفتنه.[4] سلام مرا به عمر بن خطاب برسان و بگو امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون سرپرست نگذار، و خلیفه خود را معین کن، که اگر در این امر، کوتاهی و سستی کنی، میترسم فتنهای در میان ایشان برپا گردد».
همچنین آیا معاویه در دوام و بقاء دین آسمانی نسبت به پس از مرگ خود، کوشش بیشتر داشته و علاقهاش زیادتر بوده که یزید، پسر شرابخوارش را، بهعنوان خلیفه معین کرد، ولی بنیانگذار این دین مقدس، امت خود را مهمل گزارده و به آن توجهی نکرده، آیا خلفای اموی و عباسی هر یک به نوبه خود، پس از دوران غصب خلافت، جانشینان خویش را معین نکردهاند؟ و فقط پیامبر در این امر مهم، بیتفاوت بوده است؟
یاللعجب از این بیحرمتی نسبت به رسول خدا. و باز همچنین ابن سعد در کتاب «الطبقات» از عایشه حدیثی را نقل میکند که چون مرگ ابوبکر فرا رسید و عمر بن خطاب را به خلافت نصب کرد، حضرت علی (علیه السلام) و طلحه و جمعی دیگر از اصحاب بر او وارد گردیدهاند و گفتند چه کسی را خلیفه خود گردانیدی؟ گفت، عمر را، گفتند به خدای خود، چه جواب خواهی داد؟ گفت مرا از خدا میترسانید؟ همانا من به خدا و عمر داناتر از شمایم، و جواب خواهم داد که بهترین اهل تو را بر امت، خلیفه گردانیدم.[5]
از این حدیث توهین سخنان اهل سنت و جماعت فهمیده میشود که اینان نسبت به پیامبر توهین کردهاند و گفتند که پیامبر خلیفه معین نکرد و نفهمید؛ اما ابوبکر فهمید و خلیفه معین کرد و دیگر اینکه طبق نصّ وارده در کتب اهل سنت افضلیت و اعلمیت از آن علی (علیه السلام) است، اما عمر را بر علی (علیه السلام) ترجیح دادهاند و این در حالی است که عمر و ابوبکر هیچگاه خود را عالمتر از علی (علیه السلام) نمیدانستند و در بسیاری از موارد از حضرت کمک میخواستند تا رفع مشکل نماید، اف بر این تجاسر و بیادبی و جهالت عصر جاهلیت.
پینوشت:
[1]. ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی، منظمه الاوقاف و الشئون الخیریه، دارالاسوه، قم، ایران، ج3 ص372- ص456.
[2]. الایضاح، فضل بن شاذان، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ص78.
[3]. رساله شافعی، ابوبکر صیرفی، مطبعه الکبری، قاهره، مصر، تحقیق احمد محمد شاکر، (1358ق)، ص117.
[4]. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، مطبعه الکبری، قاهره، مصر، (1388ق)، ج1 ص23.
[5]. الطبقات، ابن سعد، دارالفکر، بیروت، (1414ق)، ج3 ص274.
افزودن نظر جدید