تمجید تئوریسینهای سَلَفی از دشمنان امیرالمؤمنین
.
ابنتیمیه، بزرگنظریهپرداز وهّابیت که نزد آنان ملقّب به «شیخ الإسلام» است و اهانتهای بیشماری نسبت به شیعیان داشته، هنگامی که سخن از قاتل عثمان به میان میآید چنین میگوید: «و السّاعون فی قتله فکلّهم مخطئون بل ظالمون باغون معتدون؛[1] تمام کسانی که در قتل عثمان تلاش نمودند، در اجتهاد خود به خطا رفته، ظالم، سرکش و متجاوز به حدود الهی بودهاند...» حال ببینیم همو هنگامی که نوبت به قاتل امیرمؤمنان (علیه السّلام) میرسد چگونه برخورد میکند: «وَالَّذِي قَتَلَ عَلِيًّا كَانَ يُصَلِّي وَيَصُومُ وَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ، وَقَتَلَهُ مُعْتَقِدًا أَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُحِبُّ قَتْلَ عَلِيٍّ، وَفَعَلَ ذَلِكَ مَحَبَّةً لِلَّهِ وَرَسُولِهِ - فِي زَعْمِهِ - وَإِنْ كَانَ فِي ذَلِكَ ضَالًّا مُبْتَدِعًا؛[2] کسی که علی را کشت، نماز میخواند، روزه میگرفت، قرآن میخواند و گرچه در این کار گمراه و بدعتگذار بود، امّا کشتن علی را با دوستی و محبت به خدا و رسول انجام داد.» و یا همو در همان کتاب مینویسد: «قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم و السّنّة؛ قتله واحد منهم و هو عبد الرّحمن،[3] قاتل علی، یکی از خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادی بود که از عابدترین مردم زمان خویش و آگاه به سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.»
ابن حزم اندلسی یکی دیگر از علمای بزرگ اهلسنت و مورد قبول وهّابیت، درباره قاتلان عثمان، میگوید: «هذا کقتله عثمان... لأنّهم لا مجال للاجتهاد فی قتله... فسیوغ المحاربة تأویلا بل هم فسّاق محاربون سافکون دما حراما عمدا بلا تأویلا علی سبیل الظّلم و العدوان فهم فسّاق ملعون؛[4] برای قاتلان عثمان هیچ جای اجتهاد و توجیه وجود ندارد، بلکه قتل عثمان به منزله محاربه با خداوند، خونریزی، فسق و فساد، به شمار آمده و آنان افرادی فاسق، ملعون و ظالم هستند...» در مقابل، وی که مقاتله و جنگ با عثمان را هم رتبه با جنگ با خداوند میداند درباره قاتل امیرمؤمنان (علیه السّلام) چه میگوید: «ولا خلاف بین أحد من الأمّة فی أنّ عبد الرحمن ابن ملجم، لم یقتل علیّاً إلاّ متأوّلاً مجتهداً مقدراً أنّه على صواب، وفی ذلک یقول عمران بن حطان شاعر الصفریة؛[5] هیچ مسلمانی در این مطلب شک ندارد که ابن ملجم، برای کشتن علی (علیه السّلام) اجتهاد کرده و خود را بر حق میدانست و به همین علّت عمران بن حطّان شاعر صفریّه (گروهی از خوارج) درباره ضربت ابن ملجم میگوید: «چه ضربتی زد آن نیکوکار که از آن ضربت، هدفی جز رسیدن به رضای خداوند نداشت. هرگاه آن ضربت را به یاد میآورم، او را کسی مییابم که ترازوی عملش نزد خداوند از همه سنگینتر است.» اما بالاتر از اینها ابنتیمیه حرّانی، در حالی که سبّ و دشنام به هیچیک از صحابه را جایز نمیداند، امّا گناه دشنام به امیرمؤمنان (علیه السّلام) را قابل توجیه و در مقابل گناه دشنام به ابوبکر، عمر و عثمان را سنگین دانسته و همچنین گناه شیعیان را به خاطر لعن برخی از صحابه، سنگینتر از لشکریان معاویه میداند: «لا ریب أنه لا یجوز سبّ أحد من الصحابة لا علی ولا عثمان ولا غیرهما، ومن سب أبا بکر وعمر وعثمان فهو أعظم اثما ممن سب علیاً . وإن کان متأولا فتأویله أفسد من تأویل من سب علیاً، وإن کان المتأول فی سبهم لیس بمذموم لم یکن اصحاب معاویة مذمومین، وإن کان مذموماً کان ذم الشیعة الذین سبوا الثلاثة أعظم من سب الناصبة الذین سبوا علیاً وحده؛[6] بدون شک، سبّ و دشنام هیچ یک از صحابه جایز نیست؛ نه سبّ و دشنام علی، نه عثمان و نه غیر آندو؛ امّا گناه کسی که به علی دشنام دهد کمتر از گناه کسی است که به ابوبکر، عمر و عثمان دشنام دهد. اگر کسی برای دشنام به علی توجیه داشته باشد برای دشنام به ابوبکر، عمر و عثمان توجیه ندارد. لشکریان معاویه مورد نکوهش نیستند؛ اگر هم نکوهشی برای آنان باشد نکوهش شیعه که به خلفای ثلاثه دشنام میدهند، بیش از آنها و ناصبیهایی است که تنها به علی دشنام میدهند.»
با توجه به آنچه که در بالا گفته شد؛ نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره بدگویی و دشمنی با آن حضرت را در چند روایت بیان نماییم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «و لا تسبّوا علیّا من سبّ علیّا فقد سبّنی، و من سبّنی فقد سبّ الله، و من سبّ الله عذّبه الله؛[7] علی (علیه السّلام) را دشنام ندهید؛ هر که علی (علیه السّلام) را دشنام گوید مرا دشنام گفته و هر که مرا دشنام گوید خداوند را دشنام گفته و کسی که خدا را دشنام گوید خداوند او را عذاب نماید.» و یا حدیث دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که بسیاری از علمای اهلسنت آن را روایت نمودهاند: «وَعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ لِي: أَيُسَبُّ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِيكُمْ؟ قُلْتُ: مَعَاذَ اللَّهِ، أَوْ سُبْحَانَ اللَّهِ، أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا. قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَقُولُ: " «مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي»؛[8] عبدالله جدلی گوید: بر امسلمه وارد شدم، او به من فرمود: آیا کسی در میان شما هست که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سبّ کند؟ گفتم: پناه بر خدا... فرمود: از آن حضرت شنیدم که فرمود: هر که علی (علیه السّلام) را سبّ کند، همانا مرا سبّ کرده است.» مسلم نیشابوری و بسیاری دیگر از بزرگان اهلسنّت روایت کردهاند: «عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ زِرٍّ، قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ: وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيَّ أَنْ لَا يُحِبَّنِي إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يُبْغِضَنِي إِلَّا مُنَافِقٌ؛[9] علی (علیه السّلام) فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و مردمان را آفرید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مرا جز مؤمن دوست نمیدارد و جز منافق، دشمن نمیدارد.» قرطبی و بسیاری دیگر از بزرگان اهلسنّت نوشتهاند: «روی عن جماعة من الصحابة [أبی سعید الخدری ، جابر بن عبد الله ، عبد الله بن مسعود و...] أنهم قالوا : ما کنا نعرف المنافقین على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم إلا ببغضهم لعلی علیه السلام؛[10] جمعی از صحابه؛ [از جمله ابو سعید خدری، جابر بن عبدالله، عبدالله بن مسعود و...] نقل کردهاند: ما در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منافقین را نمیشناختیم مگر به دشمنی با علی (علیه السّلام).»
پینوشت:
[1]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبة، مصر، ج 6، ص 296. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبة، مصر، ج 7، ص 153. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبة، مصر، ج 5، ص 47. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. الفصل فی الملل، ابن حزم اندلسی، مکتبة الخانجی، قاهرة، ج 4، ص 125.
[5]. المحلّی، ابن حزم اندلسی، دار الآفاق، بیروت، ج 10، ص 484.
[6]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 4، ص 46.
[7]. کنز العمال، متقی هندی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 11، ص 262.
[8]. مسند أحمد بن حنبل، شیبانی، مؤسسة القرطبة، مصر، ج 6، 363.
[9]. صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 1، ص 86.
[10]. الجامع الاحکام القرآن، قرطبی، دارالشعب، قاهرة، ج 1، ص 267
افزودن نظر جدید