فتاوایی بر خلاف نص صریح قرآن کریم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مواردی از فتاوای خلاف نص صریح قرآن توسط عمر بن خطّاب فراوان است که اشاره به همه آنها، مثنوی را هفتاد من کاغذ میکند، از این رو به بیان چند مورد از باب نمونه بسنده میکنیم:
الف) عدم وجوب نماز در صورت نبود آب؛ خداوند در سوره نساء آیه 43 صراحتاً میفرماید: «فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیداً طَیّباً [نساء/43] هر کس آب نداشت، به جای غسل، تیمم کند.» اما عمر بن خطاب، بر خلاف این آیه قرآن کریم فتوا داده؛ مسلم نیشابوری در کتاب خود روایت کرده: «شخصی نزد عمر آمده و گفت: من جنب شده و آب در دسترس ندارم، در چنین شرایطی حکم من چیست؟ عمر گفت: در چنین شرایطی نماز نخوان! عمّار که در آنجا حاضر بود، گفت: ای عمر! آیا به یاد داری که در یکی از جنگها جنب شدیم و آب در دسترس نداشتیم و همان زمان نیز تو گفتی نماز نخوان و تو نماز نخواندی! اما من خود را در خاک غلطانده و نماز خواندم و چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کار من با خبر شد فرمود: کافی بود که دو دست خود را به زمین زده و با آنها صورت و دو دست خویش را مسح میکشیدی. عمر به عمّار رو کرد و گفت: ای عمّار، تقوا پیشه کن! عمّار گفت: ای عمر اگر بخواهی ساکت شده و هیچ نمیگویم!.»[1] آیا کسی که بر خلاف نص صریح قرآن کریم فتوا میدهد، میتواند همواره با حق باشد؟!
ب) نزدیکی عمر بن خطاب با همسر در حال حیض؛ قرآن کریم میفرماید: «فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّیَ یَطْهُرْنَ [بقره/222] در حالت قاعدگی، از همسران خود کنارهگیری کنید! و با آنها نزدیکی ننماید، تا پاک شوند!» اما بنگرید که عمر بن خطّاب چه بیمحابا بر خلاف نصّ صریح قرآن کریم به زور با یکی از کنیزانش در حال حیض نزدیکی کرده است؛ ابن حجر عسقلانی روایتی را به سه سند درباره عمر بن خطاب نقل میکند: «عمر بن خطّاب همسری داشت که از مردها خوشش نمیآمد، هرگاه عمر میخواست با او نزدیکی کند، بهانه میآورد که حیض است؛ عمر که گمان کرد او دروغ میگوید به زور با او نزدیکی کرد، اما فهمید که همسرش راست گفته؛ سپس عمر نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و ماجرا را تعریف کرد. حضرت دستور داد در ازای این کار پنج دینار صدقه به عنوان کفاره بپردازد. سند این روایت «حسن» است. همین روایت از عیسی بن یونس از زید بن عبد الحمید از پدرش نقل شده... و حارث از حکم بن موسی از عیسی بن یونس با همان سند روایت کرده با این تفاوت که در پایان حدیث آورده؛ ... عمر نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و ماجرا را تعریف کرد. حضرت فرمود: خدا تو را ببخشد ای ابا حفص، نیم دینار صدقه بده.»[2] عجیب این که اعمال خلاف شرع و مخالف با نصّ صریح قرآن کریم مستند فتوای برخی علمای اهلسنت و وهابیت میگردد؛ به عنوان نمونه ابنتیمیه با استناد به همین روایت فتوا به کفّاره برای نزدیکی در حال حیض داده، چه آگاه به موضوع باشد چه ناآگاه: «کفاره بر عالم و جاهل واجب است؛ چه بر اصل حیض جاهل باشد و چه بر حرمت آن... .»[3] همین مطلب در بسیاری از کتابهای دیگر اهلسنت نیز آمده که به همین مقدار بسنده نمودیم. آیا درباره چنین کسی میتوان گفت که حق همواره با اوست؟
ج) نهی عمر بن خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواندن نماز میّت؛ با توجه به آیات متعددی از قرآن کریم که دستور به اطاعت از خدا و رسول او میدهد حال، ببینیم برخورد عمر بن خطّاب در گردنسپاری به این آیه از قرآن کریم چگونه است. بخاری در کتاب خود راویتی را نقل میکند که گویا عمر بن خطّاب به احکام شریعت آگاهتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است: «هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نماز بر جنازه عبدالله بن أبیّ، ایستاد عمر بن خطّاب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت و کنار کشید و گفت: آیا خداوند تو را از نماز بر منافقین نهی نکرده؟.»[4] جسارت بزرگی است! آیا عمر، از دستورات خداوند آگاهتر است؟ آیا رفتار عمر بدین معنا نیست که او خود را نسبت به شریعت آگاهتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانسته؟ این در حالی است که بارها از عدم آگاهی عمر بن خطّاب از ابتداییترین احکام شریعت، همچون حکم تیمّم در صورت جنایت و یافت نشدن آب، سخن گفتهایم. وقیحتر این که عمر گویا مخالفتهای خود با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مدال افتخاری برای خود دانسته و طبق روایتی که بخاری در کتاب خود آورده چنین گفته: «از جرئتی که نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیدا کردم در شگفتم.»[5]
د) شک عمر بن خطاب در نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ در مورد دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای زیارت خانه خدا به مکّه عازم شده؛ اما مشرکان قریش از ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شهر مکّه جلوگیری نمودند. نتیجه گفتوگوهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان، موجب امضاء صلحی به نام صلح حدیبیه گشت. عمر بن خطّاب نخستین کسی بود که در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت و به حضرت، اعتراض نمود: «ابووائل گوید: در صفین بودیم که سهل بن حنیف برخاست و گفت: ای مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم و اگر بنا بود بجنگیم، میجنگیدیم؛ تا این که عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری. عمر گفت: مگر نه این است که کشتههای ما بهشتی و کشتههای آنان جهنمی هستند؟ حضرت فرمود: آری. عمر گفت: پس چرا باید با ذلّت بازگردیم و نباید خدا بین ما و آنان حکم نماید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مردک! این که با تو سخن میگوید پیامبر خداست و خلاف فرمان پروردگار کاری انجام نمیدهد.»[6] طبری، سیوطی و دیگران در تفاسیر خود ذیل نخستین آیه از سوره ممتحنه و ثعلبی، ثعالبی، بغوی و خطیب بغدادی ذیل آیه 25 از سوره فتح روایت کردهاند: «عمر بن خطّاب گفت: به خدا سوگند از روزی که اسلام آوردم تا آن روز (صلح حدیبیه)، این چنین در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شک نکردم!.»[7] کسی که در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تردید دارد و دچار شک میشود، چگونه میتواند همواره با حق باشد؟
پینوشت:
[1]. صحیح مسلم، مسلم حجاج نیشابوری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 1، ص 280.
[2]. المطالب العالیة به زوائد المسانید الثمانیة، ابن حجر عسقلانی، سعودیة، ج 2، ص 536.
[3]. شرح العمدة فی الفقه، ابنتیمیه، مکتبة العبیکان، الریاض، ج 1، ص 468.
[4]. صحیح بخاری، بخاری، بیروت، ج 1، ص 427.
[5]. صحیح بخاری، بخاری، بیروت، ج 1، ص 459.
[6]. صحیح مسلم، مسلم حجاج نیشابوری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 1784.
[7]. الکشف و البیان، ثعلبی نیشابوری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 9، ص 60.
افزودن نظر جدید