ياران سلطان اسحاق

  • 1394/04/12 - 00:42
به جهت آنکه اهمیت سلطان اسحاق و یاران او در فرقه اهل حق بسیار زیاد است، به‌طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌کنیم و در فرصت‌های آتی به هر دسته از یاران وی به‌صورت تفصیلی اشاره می‌کنیم. سلطان اسحاق یاران خود را در 12 طبقه در طول هم دسته‌بندی کرد. نخست، هفتن؛ مخفف "هفت تن" و در فارسی معنای لغوی‌اش بدن (جسد) است. جسم در مقابل جوهر، خاموشی...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ به جهت آنکه اهمیت سلطان اسحاق و یاران او در فرقه اهل حق بسیار زیاد است، به‌طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌کنیم و در فرصت‌های آتی به هر دسته از یاران وی به‌صورت تفصیلی اشاره می‌کنیم. سلطان اسحاق یاران خود را در 12 طبقه در طول هم دسته‌بندی کرد:
1. هفتن؛ مخفف "هفت تن" و در فارسی معنای لغوی‌اش بدن (جسد) است. جسم در مقابل جوهر، خاموشی در مقابل حوادث، مثلاً تن به قضا دادن. ولی به‌اصطلاح اهل حق شاخصیت معنوی است.
2. هفتوانه؛ مخفف "هفت تن وان" علاوه بر معنی هفت تن، "وان" به فارسی بر وزن جان به این معانی است: شبه و مانند و نظیر و نگهبان و نگه‌دارنده و حافظ و حارث و چشمه و محل آب، که وجه تسمیه ترکیبی آن در اینجا این است که هفت تن دیگر مانند (یا شبیه یا نظیر) هفت تن اول،‌ نگهبان و حافظ و حق جویان و نگه‌دارنده سر هستند.
3. هفت نفر قَوِّل طاس؛ در لغت عربی "قول" (با قاف مفتوحه و واو مفتوحه مشدده و لام ساکن) به معنای "دانا نمودن یا امر کردن" است. طاس از ماده "طاس یطوس طوسا" معانی متعدده دارد، از جمله به معنی "نیکو و زینت" است که وجه ترکیبی و مزجی "قول طاس" دانایی به امری است نیکو و زینت بخش و نیز یک نوع ظرف را طاس گویند.
4. هفت هفتوانه؛ منظور از هفت هفت آن است که مجموعه چهل و نه نفر بوده‌اند و هر نفر از آنان منصب خاصی در موقع انعقاد جمع نیاز داشته‌اند، به هفت هفتوانه معروف شده‌اند.
5. چهل تن
6. چهل چهل تنان؛ یعنی چهل ضرب‌در چهل که مجموعاً یکهزار و ششصد که هر چهل نفرشان به مناسبتی سپرده یکی از چهل تن ردیف پنج می‌باشند.
7. هفتاد و دو پیر (پیر مقام ارشاد است).
8. نود و نه پیر شاهو (شاهو محلی است جنب اورامان جزو استان کرمانشاه).
9. شصت و شش غلام کمربند زرین (غلام در اینجا کسی را گویند که خالصا مخلصا مطیع امر حق باشد. نه قضیه رقیت و بردگی. کمربند زرین هم یعنی کمر همت بستن برای از خود گذشتن و به حق رسیدن است که آن قصد و نیت مانند زر خالص و بی‌غش باشد و الا تجمل و زینت دنیوی به‌هیچ‌وجه در آن دستگاه وجود نداشته است.
10. هزار و یک غلام خواجه صفت؛ علاوه بر معنی غلام که توضیح داده شد، خواجه صفت هم یعنی در مقام اداده حق که خواجه معنوی محسوب است، نیست محض گردد. چنان تسلیم شده باشد که من جمیع الجهات موصوف به صفاتی شود که اداره حق در او است.
11. بى وَر هزار (ده هزار) غلام (به فارسی یعنی ده هزار غلام).
12. بى ون غلام یا بی ون هزار غلام (هزارهای بی‌شمار).
یعنی هزارهای بیشمار. زیرا "بی" در فارسی کلمه نفی است. "ون" مخفف "وان" است که توضیح داده شد. چون سایر قسمت‌های مذکوره فوق هر یک شمارش معینی دارند و این قسمت شمارش معین ندارد، "بی ون" خواند شد که یعنی چون شماره ندارد، شباهت به دیگران ندارد. به عبارت دیگر "بی ون" یعنی "بیشمار" البته بی‌شمار بودن این طبقه از آن جهت است که شامل عموم اهل حق واقعی در هر عصری می‌گردد.[1]
در روایت دیگری این تقسیم، هشت‌گانه است (با حذف موارد 6 و 8 و 10). هفتن و هفتوانه از سایرین مقرب و مقدم‌اند و آسمان‌ها به هفتن و زمین‌ها به هفتوانه سپرده‌شده و به تعداد آنها خلق گردیده‌اند. این دو دسته و هفت سردار و قوّلطاسيان (جمعاً 28 تن) اشرف مخلوقات هستند.[2]

پی نوشت:

[1]. نورعلی الهی، برهان الحق، جیحون، 1373 شمسی، چاپ هفتم، ص 45-47.
[2]. سيد محمد علی خواجه دین، سرسپردگان، کتابفروشی منوچهری، تهران، 1362 شمسی، ص 26-27

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.