ابوحنیفه و انکار فضائل اهل بیت (علیهم السلام)

  • 1394/01/19 - 15:52
در رابطه با ابوحنیفه و پیروی او از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) چند نظریه وجود دارد، عده‌ای قائلند او نسبت به اهل بیت محبت داشته و به مقام و منزلت علمی آن‌ها اعتراف کرده و برای آن‌ها احترام خاصی قائل بوده است، در مقابل عده‌ای قائلند ابوحنیفه نه تنها محب نبوده بلکه در مواردی دست به انکار فضائل آن‌ها نیز زده است، ما در این مقاله، در صدد ذکر یک شاهد برای تقویت قول دوم هستیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوحنیفه در روزگاری می‌زیست که نگاه‌ها به اهل بیت (علیهم السلام) بسیار متفاوت بود، عده‌ای در مقابل اهل بیت (علیهم السلام) موضع گرفته بودند و به سبّ و لعن این ذوات مقدسه شهرت داشتند، عده‌ای مذهبی غیر شیعی داشتند و در برخورد با اهل بیت (علیهم السلام)، پیرو مذهب اهل حدیث و عثمانیه بودند، و در این میان عده‌ای نیز وجود داشتند که با وجه اشتراک محبت اهل بیت (علیهم السلام)، و با تفاوت در افکار و عقائد و رویکردهای گوناگون نسبت به جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) با نام شیعه شناخته می‌شدند. برخی صرفا به دلیل دوستی اهل بیت (علیهم السلام)، و نقل فضایل ایشان شیعه نام گرفته بودند که از آنان با عنوان شیعه محبّ یاد می شود برخی نیز با قبول خلافت خلفای ثلاثه علی (علیه السلام) را از جهت فضیلت برتر از عثمان می‌دانستند که به این‌ها شیعیان سیاسی اطلاق می‌شده و گروهی هم که در آن زمان تعداد زیادی نبودند با ردّ فضیلت برای خلفاء، خلافت را حق علی ابن ابی طالب (علیه السلام) می‌دانستند، که به این گروه در اصطلاح خاصه «شیعه» و در اصطلاح عامه «رافضی» اطلاق می‎شود.[1]

با توجه به اختلاف موجود بین مذاهب متعدد در اعتقاد به جایگاه ویژه اهل بیت (علیهم السلام) اگر به کسی نسبت محبت اهل بیت (علیهم السلام) داده می‌شود باید بررسی شود، اولاً تحت کدام مذهب، این محبت را ابراز می‌کند و ثانیاً آیا این حبّ و محبّت، همان محبّتی است که اهل بیت به آن راضی هستند یا نه؟

در رابطه با ابوحنیفه و محبت او به اهل بیت (علیهم السلام) مواردی را که به یقین می‌توان به عنوان نقاط مثبت زندگی او برشمرد، یکی این است که برخی از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) نظیر عباسیان دشمنان او نیز محسوب می‌شدند و علی‌رغم پیشنهاداتی که از دو دستگاه عباسی و اموی جهت تصدی بعضی امور، نظیر قضاوت به او شد از پذیرفتن هرگونه همکاری با آن‌ها سرباز زد و زیر بار مسئولیت سیاسی نرفت.[2] او در مقابله با حکومت عباسی به همین مطلب بسنده نکرد و در پاره‌ای از قیام‌ها نظیر قیام نفس زکیه و برادرش ابراهیم به همکاری با آن‌ها پرداخت و مردم را در پیوستن به این قیام‌ها تشویق کرد،[3] تا جایی که واکنش‌های دربار نسبت به او شدت گرفت و برخی معتقدند جان خویش را هم در همین راه از دست داد.

با همه این وجود نمی‌توان او را حتی تابِعِ نسبی و حداقلیِ ائمه معصومین (علیهم السلام) هم دانست، چون او در آرای فقهی و کلامی استقلال رأی داشت و طبق مبنایی که داشت، اهمیتی به آراء دیگران نمی‌داد تا جایی که گاهی اقوال پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیز تخطئه می‌کرد و الفاظ زشتی نسبت به قول پیامبر (صلی الله علیه و آله) به کار می‌برد [4] و در بعضی موارد قائل بود اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم در زمان او حضور داشتند نظر او را می‌دادند. این‌ دو مطلب یعنی حمایت از نفس زکیه و مخالفت با دربار عباسی دو شاهدی بود که در زندگی ابوحنیفه می‌توان بر اثبات محبت او نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) اقامه کرد که در هر دو مناقشاتی مبنی بر عدم دلالت بر دوستی اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد که ذکر آن مناقشات در گنجایش این مختصر نیست.

اما برای انکار دوستی او و اثبات مخالفت او با ائمه معصومین (علیهم السلام) شواهد بسیاری وجود دارد که یکی از آن‌ها انکار فضائل اهل بیت (علیهم السلام) توسط شخص ابوحنیفه است که در ادامه به یک مورد از آن‌ها اشاره خواهیم کرد.

علامه مجلسی در بحار الانوار روایتی را از امالی شیخ طوسی نقل می‌کند که بدین شرح است: «عَنْ شَرِیكِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقَاضِی قَالَ: حَضَرْتُ الْأَعْمَشَ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا فَبَینَا أَنَا عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ عَلَیهِ ابْنُ شُبْرُمَةَ وَ ابْنُ أَبِی لَیلَى وَ أَبُو حَنِیفَةَ فَسَأَلُوهُ عَنْ حَالِهِ فَذَكَرَ ضَعْفاً شَدِیداً وَ ذَكَرَ مَا یتَخَوَّفُ مِنْ خَطِیئَاتِهِ وَ أَدْرَكَتْهُ رَنَّةٌ فَبَكَى فَأَقْبَلَ عَلَیهِ أَبُو حَنِیفَةَ فَقَالَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ اتَّقِ اللَّهَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِكَ فَإِنَّكَ فِی آخِرِ یوْمٍ مِنْ أَیامِ الدُّنْیا وَ أَوَّلِ یوْمٍ مِنْ أَیامِ الْآخِرَةِ وَ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ بِأَحَادِیثَ لَوْ رَجَعْتَ عَنْهَا كَانَ خَیراً لَكَ قَالَ الْأَعْمَشُ مِثْلُ مَا ذَا یا نُعْمَانُ قَالَ مِثْلُ حَدِیثِ عَبَایةَ أَنَا قَسِیمُ النَّارِ قَالَ أَ وَ لِمِثْلِی تَقُولُ یا یهُودِی أَقْعِدُونِی سَنِّدُونِی أَقْعِدُونِی حَدَّثَنِی وَ الَّذِی إِلَیهِ مَصِیرِی...[5] شریك بن عبد اللَّه قاضى می‌گوید: من در آن بیمارى كه اعمش از دنیا رفت به عیادت او رفته بودم، در این حال ابن شبرمه و ابن ابى لیلى و ابوحنیفه وارد شدند. حال او را پرسیدند از شدت ضعف شكایت می‌كرد و از گناهان خود بیمناك بود در این موقع ناله‏ اى كرد و گریه نمود. ابو حنیفه گفت: یا ابا محمّد از خدا بترس مواظب خود باش تو آخرین روزهاى دنیا و اولین روزهاى آخرت را طى می‌كنى در باره على بن ابى‌طالب حدیث‌هایى نقل كرده ‏اى كه اگر از آن‌ها برگردى برایت بهتر است. اعمش گفت: مثل كدام حدیث؟ ابوحنیفه گفت مانند حدیث «من تقسیم‏ كننده آتشم». اعمش با ناراحتى گفت: یهودى به من چنین می‌گویى؟ مرا بنشانید! مرا تكیه بدهید. سپس گفت: قسم به خدا مرا موسى بن طریف كه بهترین افراد قبیله بنى اسد است نقل كرد از عبایة بن ربعى گفت: شنیدم على (علیه السّلام) می‌فرمود: من تقسیم‏ كننده جهنم هستم خطاب می‌کنم به آتش و می‌گویم: این دوست من است با او كارى نداشته باش و این دشمن من است او را بگیر و این یک سند و یکی دیگر را هم گوش کن...» و در این روایت اعمش تا سه سند برای این حدیث می‌آورد آنگاه ابوحنیفه که از این برخورد تحقیر شده بود پیراهنش را روی سر انداخت و رو به دوستانش کرد و گفت: «حركت كنید برویم كه براى ما روایتى سخت‏تر از این نیاورد.»

این روایتی بود که علامه مجلسی در بحار و شیخ در امالیشان آورده‌اند و نظیر این روایت در جوامع روایی ما به وفور یافت می‌شود و بیان از حالت شخصی دارد که سعی در کتمان فضائل اهل بیت (علیهم السلام) دارد و به هر دلیلی در این راه قدم‌هایی هم برداشته است.

پی‌نوشت:

[1]. محسن امین، الشیعه فی مسارهم التاریخی، قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، ص 43
[2]. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، بیروت: دارالنشر، ص 16
[3]. أبو الفرج الأصبهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت: دارالمعرفة، ص 310
[4]. محمد بن اسماعیل مازندرانی، منتهی المقال فی احوال الرجال، قم: موسسه آل البیت، ج 6 ص 384
[5]. علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران: اسلامیه، ج 47 ص 376

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.