تغییر نظام باوری ادیان وظیفه جنبشهای نوپدید
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دونالد والش همسو با سایر رهبران معنوی، بخش نظام باوری ادیان را مورد انتقاد قرار داده است. رهبران این جنبشها کسی را که اندیشهٔ خود را تبدیل به اعتقاد نماید به شدت نفی میکنند. البته با توجه به کتب و آموزههایی که جنبشهای نوپدید القا میکنند، تناقضی آشکار با این دیدگاه دیده میشود؛ زیرا آنها خودشان تلاش میکنند تا باورها و ارزشهای جدیدی را برای مردم بسازند.
باید توجه داشت که تمام مکاتب ناچارند به سه موضوع اساسی بپردازند: تفسیر هستی، تعیین غایت و ارائهٔ برنامهٔ رفتاری. هر مکتبی خواه ناخواه نگرش و تعریفی خاص از جهان و کائنات دارد و در پی آن، تعریفی روشن از تکامل و سعادت آدمی (نشان دادن هدف) بیان میکند و سپس برنامهای عملیاتی از سلوک عملی ارائه میدهد. نظام باورها نقش بسزایی در حیات دنیوی و اخروی هر فردی ایفا میکند. در دین اسلام باور به خدا، شناخت خدا و خدا محوری، حیات طیبه را در این دنیا شکل میدهد و در آخرت نیز زندگی جاودانه بهشتی را موجب میشود. فلسفه بعثت انبیا نیز آشنایی مردم با مبدأ خویش است و سیر مردم به این سمت در نظام تشریعی دین و سبک زندگی سعادتمندانه ترسیم شده است. در کنار این باور، اعتقاد به معاد نقشی بازدارنده و بازسازندهای در نظام تربیتی دارد. از اینرو این باورها، اصول و اساس دین معرفی شده و انحراف در هر کدام از آنها سر از بیراهه در میآورد که بزرگان دین نسبت به آن هشدارهای فراوانی دادهاند.
با نیم نگاهی به آثار رهبران جنبش تفکر نوین و مطالعه گزارشهای سازمانی این جنبش، با حرکتی حساب شده در جهت تغییر باورها مواجه خواهیم شد. هریک از رهبران معنوی وظیفهای را در انجام این هدف به دوش میکشند. دونالد والش در کتاب «ابداع زندگی» پرده از مأموریت خویش بر میدارد؛ مأموریتی که در کتابهایش به خوبی ایفا کرده است. «من خودم هم این ایده را داشتهام که مأموریتی به من محول شده است. وظیفه من، مأموریت من، تغییر ذهنیت جهان نسبت به خدا بود (همین و بس)؛ فقط تغییر ذهنیت بشر در مورد اینکه خدا کی هست و چی هست، درباره اینکه خدا چه میخواهد و درباره دلیل و هدف زندگی بشر من باید اطلاعات را مستقیماً از هوش الهی میگرفتم و گفتوگوهایی را که با آن داشتم مینوشتم.»[1]
بعد از آنکه در غرب، دین و خدا از صحنه زندگی حذف شد، نیاز فطری بشر به دین، محدود به دین شخصی شد؛ خدا هم خدایی شخصی شد که فقط با تجربه میتوان چنین خدایی را درک کرد و دیگر خبری از آموزههای وحیانی برای شناساندن پروردگار به بشر نبود. در همین تجربههای مختلف شخصی بود که تلقی از خداوند زیاد شد و هرکس خدا را به قدر تخیل و وهم خویش توصیف میکرد. والش نیز بر مبنای تجربه عرفانی خویش خدایی را به تصویر کشیده که نه تنها مطابق با آموزههای ادیان الهی نیست، بلکه خدایی است عاجز که حکمت وجودی او، نظارهگر خودخدایی انسان میباشد؛ خدایی ماورای ادیان الهی و حتی بینش سنتی مسیحی که متکلمان مسیحی از خدای تشخصی سخن گفتهاند و برای او اوصافی نیز برشمردهاند. [2]
پینوشت:
[1]. ابداع زندگی، باربارا مارکس، 1391، نشرمیم، ص 77.
[2]. نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسنزاده، مؤسسه علمی-فرهنگی بهداشت معنوی، قم، ص 35
افزودن نظر جدید