گوشهای از رفتار امام سجاد(علیه السلام) در برابر امویان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مواضع امام سجاد(علیه السلام) در دوران ۳۴ ساله امامتشان با خلفای اموی و حکمرانان آنان، متفاوت بود و بر اساس تغییر اوضاع و شرایط، فراز و نشیبهایی داشت. از ابتدای دوره امامت آن حضرت(علیه السلام) یعنی از عصر عاشورا تا بازگشت از اسارت در شام، برخورد ایشان با عبیدالله، یزید و اطرافیان آنها، حماسی و شجاعانه بود. در این دوره کوتاه، امام تقیّه را به مصلحت اسلام نمیدانستند و با طنین فریادشان سکوت شب ستم را شکافتند. امام(علیه السلام) در آن برهه، پیامآوری بودند که خاموشیاش، مرگ پیام عاشورا و فراموشی حماسه کربلا را به دنبال داشت و ازاینرو، هرگز بدین سکوت تن ندادند. اما پس از بازگشت از سفر کربلا، روش مبارزاتی امام(علیه السلام) فرق کرد. ایشان به مدینه بازگشت، درحالیکه مردم مدینه به سبب مشغول شدن به امور دنیایی، نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) گرایش ضعیفی داشتند.
سیاست کنارهگیری و سکوت
با توجه به شهادت بسیاری از شیعیان مخلص در واقعه جانگداز کربلا و اختناق شدیدی که در اثر این فاجعه ایجادشده بود، زمینه برای فعالیت آشکار امام(علیه السلام) از بین رفته و درنتیجه، کسی جرأت تماس گرفتن با امام(علیه السلام) بهعنوان بازمانده اهلبیت(علیهم السلام) را نداشت. بنابراین، امام(علیه السلام) چارهای جز تغییر روش نداشتند. ازاینرو، در بقیه دوره حکومت یزید، امام(علیه السلام) از مردم کناره گرفتند و حتی بنا بر بعضی نقلها، در خارج از شهر مدینه، زیر خیمه و چادر زندگی میکردند.
امام باقر(علیه السلام) دراینباره میفرماید: «کَانَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع) قَدِ اتَّخَذَ مَنْزِلَهُ منبعد مَقْتَلِ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) بَیْتاً مِنْ شَعْرٍ وَ أَقَامَ بِالْبَادِیَةِ فَلَبِثَ بِهَا عِدَّةَ سِنِینَ [۱] پدرم علی بن حسین(علیه السلام) پس از کشته شدن پدرش، حسین بن علی(علیه السلام)، چندین سال در بادیه و چادر زندگی کرد.» کنارهگیری امام سجاد(علیه السلام) از اجتماع آن روز، کاری کاملاً مطابق با مصلحت زمان بود. مهمترین اصل دینی، که امام(علیه السلام) با استفاده از آن، خود و شیعیانشان را از گزند اقدامات سرکوبگرانه امویان محفوظ نگه داشتند، «تقیّه» بود؛ سپری که هستی و دوام زندگی شیعه را در طول تاریخ تضمین کرده و ائمّه اطهار(علیهم السلام) بارها رعایت دقیق و توجّه جدی به آن را به پیروان خود سفارش کردهاند. آنچه صحیح به نظر میرسد این است که امام(علیه السلام) تا پس از بازگشت به مدینه سیاست کنارهگیری از جامعه را ادامه دادند. البته باید توجه داشت که امام(علیه السلام) در این مدّت، بهطور کامل زیر نظر مأموران اطلاعاتی بنی امیّه بودند. وقتی امام(علیه السلام) ازنظر آنان فردی کنارهگیر و بیخطر معرفی شد، دیگر احتیاجی به کناره گرفتن از اجتماع نبود و بدینسان، افراد جامعه هم میتوانستند با آسودگی خاطر با امام(علیه السلام) ارتباط برقرار کنند و از او استفاده ببرند. بنابراین، بهاحتمال قوی، دوره زندگی ایشان در خارج از شهر، از سال ۶۱ تا پایان ۶۳ بوده و پسازآن امام(علیه السلام) به شهر مراجعت کرده و مردم نیز به ایشان گرویدهاند.
امام (علیه السلام) و حجاج بن یوسف ثقفی
پس از مرگ یزید در سال ۶۴ تا کشته شدن ابن زبیر به دست حجاج در سال ۷۳، حکومت اموی بر حجاز تسلّطی نداشت. در این دوره، شهر مدینه تحت سلطه زبیریان بود.[۲] چون عبدالملک بر عراق مسلط شد، حجاج را با سپاهی عظیم به جنگ عبدالله بن زبیر فرستاد و ابن زبیر به دست حجاج کشته شد و او از طرف عبدالملک، حکومت حجاز را عهدهدار گردید[۳]. او بیش از بیست سال بر حجاز و عراق حکم راند و در این مدت، حکومت وحشت و اختناق و ترور را بنا کرد و مردم را به کوچکترین اتهام مورد ضرب و شتم و قتل قرار میداد. در چنین شرایطی، امام(علیه السلام) چگونه میتوانستند بدون یار و یاور و احتمال تأثیر در مردم، علیه دستگاه حاکم اقدام کنند. ظاهراً بین امام(علیه السلام) و حجاج برخورد تندی صورت نگرفته باشد و علت آنیکی موضعگیری تقیّهای امام (علیه السلام) بوده که از اظهار مخالفت و بهانه دادن به دست دشمن سفّاکی همچون حجاج امتناع میورزیدهاند و دیگری دستور عبدالملک به حجاج بوده است.
اما از دید حجاج، اقدامات زیربنایی و سازنده امام(علیه السلام) برای حکومت، بسیار خطرناک بود. ازاینرو، حجاج برای تعرّض به حریم امام سجّاد(علیه السلام) به دنبال اجازه خلیفه بود. بدین روی، او طی نامهای به عبدالملک نوشت: «اگر ثبات و دوام حکومت رامی خواهی، علی بن حسین را به قتل برسان». عبدالملک در جواب نوشت: «از خون بنیهاشم بر حذر باش و آن را حفظ کن؛ زیرا من دیدم که آل ابوسفیان هرگاه در ریختن خون آنان حریص بودند، مدت کمی نگذشت که خدا حکومت آنان را از بین برد.»[۴]
امام (علیه السلام) و عبدالملک بن مروان
بین امام سجاد(علیه السلام) و عبدالملک برخوردهای گوناگونی روی داد. البته عبدالملک بنا داشت با بنیهاشم به نرمی برخورد کند و از رویارویی و مبارزه با آنان دوری جوید، ولی در طول دوران حکومتش، بهشدت امام(علیه السلام) را زیر نظر داشت و جاسوسهایی گمارده بود که حتی مسائل داخلی و خصوصی زندگی امام(علیه السلام) را به او گزارش میدادند.
برخوردهای تعرضآمیز امام(علیه السلام) با عبدالملک مربوط به زمانی است که شرایط مناسب این نوع برخوردها فراهم بوده است. با توجه به اینکه عبدالملک در سال ۷۳ هجری -یعنی دوازده سال پس از شروع امامت امام(علیه السلام)- بر حجاز مسلط شد، برخوردهای بعدی امام با عبدالملک نیز تعرّض آمیز بود. یکی از روشهای مبارزاتی امام سجاد(علیه السلام) با حاکمان جور، دوری گزیدن از آنان بود. حضرت(علیه السلام) با این سیاست، مهر بطلان بر روش حکومتی آنان میزدند. از سوی دیگر، حاکمان اموی برای آنکه مردم را بیشتر اغفال کنند و حاکمیت خود را مشروع و مقبول جلوه دهند، علاقه زیادی داشتند که امامان شیعه با آنان رفتوآمد داشته باشند و هدایای آنان را بپذیرند.
عبدالملک در مراسم حج شرکت کرد. هنگام طواف، امام سجاد(علیه السلام) را دید که پیشاپیش او مشغول طواف است و هیچ توجهی به او ندارد. عبدالملک با آنکه حضرت(علیه السلام) را از پیش میشناخت، برای حفظ موقعیت، خود را به تجاهل زد و گفت: «این کیست که پیشاپیش ما طواف میکند و به ما بیاعتناست؟» وقتی گفتند که او علی بن الحسین(علیه السلام) است، امام(علیه السلام) را احضار کرد و گفت: «ای علی بن حسین، من که قاتل پدرت نیستم. چرا پیش ما نمیآیی؟» امام (علیه السلام) فرمود: «قاتل پدرم با عملش دنیای خود را تباه کرد و آخرتش را هم پدرم خراب میکند. تو هم اگر دوست داری مثل اوباشی، باش.» عبدالملک گفت: «منظورم این بود که بیا و از دنیای ما بهره بگیر.» امام (علیه السلام) ردای خود را پهن کردند و گفتند: «خدایا، حرمت و موقعیت اولیایت را به او نشان ده.» ناگاه ردای امام(علیه السلام) پر از دُرهای درخشان شد و امام(علیه السلام) خطاب به عبدالملک فرمودند: «کسی که چنین مقامی نزد خدا داشته باشد، چه احتیاجی به دنیای شما دارد.»[۵]
بهراستی اگر امام(علیه السلام) بهعنوان یک عابد و زاهد گوشهنشین معرفیشده بود، نه کنارهگیری ایشان از حکومت اهمیتی داشت و نه خلیفه با این تهدید و اصرار خواستار رابطه با او بود. پس چرا عبدالملک خواهان حضور امام(علیه السلام) در کنار خود بود؟ آری سالها فعالیت مستمر تبلیغی امام سجاد(علیه السلام) در ردای تقیه به ثمر نشسته بود و هواداران حضرت(علیه السلام) رو به فزونی بودند و حکومت چارهای جز پذیرش این واقعیت نداشت لذا در ابتدا کوشید تا امام(علیه السلام) را به خود جذب نماید.
عبدالملک چون با این روشها و برخوردها نتوانست امام(علیه السلام) را با خود همراه کند و دید که حضرت(علیه السلام) در یک مبارزه سیاسی حسابشده علیه او، به تهیه زمینه و امکانات میپردازند و مردم، بهویژه شیعیان، او را بهعنوان امام و مقتدای جامعه اسلامی میشناسند، دست به اقدام دیگری زد و خواست بعضی از حجتها و دلایل امام بر امامت، ازجمله شمشیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از ایشان بگیرد. بدین روی، طی نامهای تهدیدآمیز از امام(علیه السلام) خواست که شمشیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به او ببخشد، وگرنه مستمریاش را قطع خواهد کرد. امام(علیه السلام) درجواب او نوشتند: «خداوند برای باتقوایان خروج از گرفتاریها را از طریقی که گمان نمیکنند، ضمانت کرده است» و در آخر اضافه کردند که خدای تعالی فرمود: «إِنَ اللَّهَ لا یُحِبُ کُلَ خَوَّانٍ کَفُور [حج/ ۳۸]خداوند هیچ خیانتگر ناسپاسی را دوست ندارد». اکنون بنگر کدامیک از ما به این آیه سزاوارتریم».[۶] و به این ترتیب دست رد به سینه او زد.
در مجموع رفتار عبدالملک و کارگزاران او، بهویژه حجاج با شیعیان بسیار ناشایست بود؛ رفتاری که حتی با کافران و زندیقان صورت نمیگرفت. اعمال انواع شکنجهها، مجازاتها، کشتارها و بسیاری جنایات که اگر کسی ادعا میکرد از اهل کتاب است، در امنیت بیشتری بود تا بگوید شیعه است. البته امام سجاد(علیه السلام) همچون دیگر امامان(علیهم السلام)، حکومت امویان را نامشروع و غاصبانه میدانستند و روش حکومتی آنان را مردود اعلام کرده بودند با درایت، زمانشناسی و تدبیرهای حکیمانه امام سجاد(علیه السلام)، حضرت و بسیاری از شیعیان را از گزند عبدالملک و عاملانش حفظ کرده و خطر آنان را در حد امکان برطرف ساخت.
پینوشت:
[۱]. سید ابن طاوس، فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)، ناشر رضی، بیتا، قم، ص۴۳.
[۲]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج۲، ص۲۵۵.
[۳]. یعقوبی، همان، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۶.
[۴]. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، مدرسة الإمام المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول قم ۱۴۰۹ ه.ق، ج ۱، ص ۲۵۶.
[۵]. قطب الدین راوندی، همان، ص۲۵۵.
[۶]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ناشر علامه، قم، ۱۳۷۹ق، ج ۴، ص ۱۶۵.
دیدگاهها
طه
1393/10/29 - 13:07
لینک ثابت
سلام علیکم
افزودن نظر جدید