حکایت اسلام سامانیان

  • 1393/03/31 - 10:05
سامانیان، قومی اصیل و ایرانی، از نسل بهرام چوبین (سردار ساسانی) بودند که بر اثر اتفاقاتی مسلمان شدند. البته سامان‌خُدات-سامان‌خُذاه- جدّ سامانیان، که از بزرگان بود، در اثر محبت والی خراسان به وی، در اواخر عصر بنی‌امیه، از روی اختیار مسلمان شد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سامانیان، از طوایف ایرانی بودند که بین سال‌های 279-389 هجری (قرن 10 میلادی) به مدت حدود یک قرن، در بخشی وسیع از فلات ایران حکومت می‌کردند.[1] قلمرو سامانیان:

اینان نسب خود را به بهرام چوبین(از سرداران و اشراف عصر ساسانی) می‌رساندند.[2] اجداد سامانیان، همگی از بزرگان زرتشتی در شمال شرق ایران -ماوراء النهر- بودند. سامان‌خُدات-سامان‌خُذاه- جدّ سامانیان، از بزرگان بود و در اثر محبت والی خراسان به وی، در اواخر عصر بنی‌امیه، از روی اختیار مسلمان شد، در حالی که هیچ کس او را مجبور به پذیرش اسلام نکرده بود. ابى‌بكر محمد بن جعفر نرشخى‏، متوفای 348 هجری، نگارنده‌ی کتاب تاریخ بخارا می‌نویسد: «چون اسد بن عبداللّه القسرى‏، امير خراسان شد و همان جا بود تا از دنيا برفت، در سال صد و شصت و شش‏. آورده‏‌اند كه مردى‏ نيكوكار بود و جوانمرد، و دل او بدان جانب نگران كه خاندان‌هاى بزرگ قديم را تيمار كردى، و مردمان اصيل‏ را نيكو داشتى، هم از عرب و هم از عجم. و چون سامان‏‌خدات‏ كه جدّ ايشان‏ [سامانیان] بود، از بلخ بگريخت، و به نزديك (وى) آمد، به مَرو، وی را اكرام كرد، و حمايت كرد، و دشمنان او را قهر كرد، و بلخ را باز به وى داد، سامان‏‌خدات‏ به دست وى ايمان آورد».[3] برخی منابع تاریخی گویای این هستند که نیاکان سامانیان، خود از مغان زرتشتی بوده‌اند که به آیین اسلام درآمدند.[4] در ماجرای اسلام آوردن سامان‌خدات، روشن است که وی در حالی مورد اکرام و محبت والی خراسان قرار گرفت، که زرتشتی بود. لذا بر همین اساس و از روی اختیار و علاقه مسلمان شد. منابع بسیاری از تاریخ گویای این امر است.[5]
دیگر نکته‌ی قابل توجه این است که سامانیان وقتی به قدرت رسیدند که حکومت بنی‌عباس، در ضعف و تزلزل فرو رفته بود، به این معنا که سامانیان بسیار قوی‌تر از خلفای بنی‌عباس بودند و نیز چنان قدرتی یافته بودند که همسایگان و سرزمین‌های دوردست به سامانیان باج و خراج می‌دادند و بسیاری نیز با دادن هدیه خود را از خشم سامانیان در امان نگه می‌داشتند. این به معنای قدرت سرشار سامانیان در عصر طلایی حکومتشان است.[6] با این وجود، سامانیان هرچند برای احیای زبان فارسی تلاش بسیاری کردند،[7] اما هیچ تلاشی برای بازگشت به سنت‌های زرتشتی انجام ندادند. حتی در منابع تاریخی آمده است که سلاطین سامانی، به طرزی جدی، محکم و همه جانبه از علمای اسلامی (مخصوصاً مفسرین و محدثین) حمایت می‌کردند.[8] شاهان و اشراف سامانی با این که خود از نسل ساسانیان بودند، اما هیچ علاقه‌ای به اسامی ایرانی و باستانی نداشتند، بلکه همواره فرزندان خود را به نام‌های اسلامی نامگذاری می‌کردند.[9] آنان سمرقند و بخارا و ... را به عنوان مراکز مهم فرهنگی احیاء کردند،[10] و این شهرها تحت حمایت بزرگان سامانی، مرکزی برای تقویت علوم حدیث، فقه اسلامی و تفسیر قرآن گردید. تأکید می‌شود که حمایت سامانیان از اسلام و تلاش آنان برای ترویج اسلام، در زمانی صورت می‌گرفت که خلافت عباسیان به شدت ضعیف شده بود، سامانیان نیز در پایان نه به دست عرب، بلکه به دست ترکان آسیای میانه از بین رفتند.[11] ترویج اسلام و گرایش محکم سامانیان به آیین مسلمانی را به وضوح می‌توان در سکه‌های ضرب شده توسط آنان مشاهده نمود. چند نمونه از این سکه‌های مربوط به حکومت سامانی که منقوش به عبارت «لا اله الّا الله» و «محمد رسول الله» است [12]:

 

پی‌نوشت:

[1]. عزيزالله بيات‏، تاريخ تطبيقى ايران با كشورهاى جهان‏، تهران، انتشارات اميركبير، 1384، ص223
[2]. ابى‌بكر محمد بن جعفر نرشخى‏، تاريخ بخارا، تهران، انتشارات توس،‏ 1363، ص82 و 263
محمد ميرک بن مسعود منشى‏، رياض الفردوس خاني‏، به تصحیح: ايرج افشار و فرشته صرافان‏، تهران‏، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1385، ص211
مجمل التواريخ و القصص، به تصحیح ملك‏‌الشعراء بهار، تهران، نشر كلاله خاور، چاپ دوم، ص386
ابى‌سعيد گرديزى‏ (متوفای 433 هـ)، زین الاخبار، تهران، انتشارات دنیای کتاب، 1363، ص320-319
ابوريحان بيرونى، الآثار الباقية عن القرون الخالية، تهران، مركز نشر ميراث مكتوب، 1422 هـ‌ ق، ص46
شهاب‌الدين نويرى، نهاية الأرب في فنون الأدب، قاهره، دار الكتب و الوثائق القومية، 1423 هـ ق، ج25، ص331
[3]. ابى‌بكر محمد بن جعفر نرشخى‏، تاريخ بخارا، تهران، انتشارات توس،‏ 1363، ص81
[4]. ابى‌سعيد گرديزى‏ (متوفای 433 هـ)، زین الاخبار، تهران، انتشارات دنیای کتاب، 1363، ص320
[5]. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، انتشارات فردوس، 1278، ج‏1 ص204 
[6]. أبوعبدالله محمد بن أحمد مقدسى (قرن 4)، أحسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم، ترجمه ع.منزوى، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361، ج2، ص492
ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، انتشارات فردوس، 1278، ج‏1، ص207
[7]. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، انتشارات فردوس، 1278، ج‏1 ص206
[8]. تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363، ج‏2 ص484 
ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، بیروت، دارالفكر، 1415 هـ ق، ج52 ص251
یاقوت حموی، معجم الادباء، ترجمه عبدالمحمد آيتى، تهران، انتشارات سروش، 1423 هـ ق، ج1، ص398-399
[9]. عزيزالله بيات‏، تاريخ تطبيقى ايران با كشورهاى جهان‏، تهران، انتشارات اميركبير، 1384، ص229
[10]. يان ريپكا، تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان تا قاجاريه‏، ترجمه: عيسى شهابى‏، تهران‏، انتشارات علمى و فرهنگى‏، 1381، ص206
[11]. عزالدين على بن اثير (متوفای 630 هـ)، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج22 ص182 ؛ ج21 ص261
[12]. بنگرید به کلکسیون davidmus ، کلیک کنید.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.