احکام ازدواج و معاشرت در یزیدی و بهاییت

  • 1392/03/10 - 18:24
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ يزيديان تيغ بر صورت نمي گذارند و ريش را نشانه ي مردي مي دانند بهاء و عبدالبهاء هم چنين بودند ولي شوقي بر خلاف ايشان تيغ را از صورت بر نمي دارد و اگر برداشت بند به جاي آن مي گذارد تا با زن هيچ فرقي ملحوظ نگردد
ازدواج و معاشرت

احکام ازدواج یزیدی ها را از نظر می گذرانیم:

در طايفه يزيدي نواختن طبل و شيپور علامت وقوع ازدواج و عروسي است و از شرايط صحت عقد يكي اين است كه گرده ي ناني از خانه شيخ يا امير قبيله به مجلس عقد آورده آن را به دو حصه كرده نيمي به عروس و نيمي به داماد مي دهند و بايد هر دو در همان مجلس حصه ي خود را بخورند تا حضار بتوانند بر وقوع عقد ازدواج گواهي دهند و پس از آنكه نان خورده شد تيرهاي هوائي مي اندازند و شيپور مي نوازند براي اعلان اينكه عقد ازدواج واقع شد و بعد از انداختن تير هوائي صريحا حضار را از مجلس مي رانند عبارت تاريخ است كه (فيرفض المدعوون) يعني دعوت شدگان رانده مي شوند و خانه را به عروس و داماد مي گذارند. (1)

و شرط است كه هر صنفي با همكاران خود ازدواج كنند و كفويت را كاملا مراعات نمايند مگر مشايخ و امراء كه آزادند و هر دختري از طبقات عاليه يا دانيه بپسندند بايد طرف قبول واقع شود و احدي حق ندارد خطبه ي شيخ و مير را رد نمايد و حد بلوغ نزد ايشان سن دوازده است و ختم زواج سن هشتاد است يعني كمتر از دوازده و بيشتر از هشتاد را اجازه ي ازدواج نمي دهند و هر مرد مي تواند تا شش زن بگيرد ولي شرط است كه زن اولي را راضي كند و اگر صاحب اولاد شده باشد ديگر تجديد فراش بر او روا نيست و دختر را از ميراث پدر بهره نيست و دختري كه از قبول شوهر سرباز زند و استنكاف كند بايد به خدمتكاري پدر پردازد و پدرش بايد در مقابل خدمت به او اجرت بدهد و اگر پدر خواست كسي ديگر را به خدمت برگزيند بايد اين دختر تارك دنيا را راضي كند به هر قسم كه بتواند و هر مردي كه يك سال غيبت كرد و خرجي و خبر به زنش نرسيد آن زن بر او حرام مي شود و بي طلاق شوهر مي كند و زن برادر و عم و خال را نمي توان گرفت خواه به مرگ شوهرش بيوه شده باشد و خواه به طلاق و طلاق واقع نمي شود مگر بعد از تفريق فراش به سه طهر و ميان دو خواهري كه از يك پدر و مادر باشند جمع نمي كنند.

تذييل

من الغرائب اينكه اغلب اين احكام به جزئي تصرف و تغييري در شريعت بهاء وارد شده و اگر كسي انكار يا شبهه كند كه كتاب اقدس مقتبس از احكام يزيديان است يا بي خبر و عامي صرف است يا بي انصافي مي كند زيرا در كتاب اقدس و سؤال و جواب ضميمه ي آن چنين است اولا اگر مردي يك سال در سفر بماند و خرجي و خبر براي زنش نفرستد آن زن مي تواند خود را طلاق دهد و شوهر اختيار كند و اين عينا حكم شريعت يزيديان است ثانيا در طلاق يزيدي مي گويد جدا كردن فراش به سه طهر يعني تا سه بار زن قاعده و پاك شود بسترش از شوهر جدا باشد اگر آشتي نكردند مي توان طلاق داد بهاء سه طهر را به يك سال ممتد كرده مي گويد اگر تا يك سال زن و شوهر در يك خانه طاقت بياورند كه به هم رجوعي نداشته باشند آن وقت روا بود كه طلاق واقع گردد اين تربص اعم از اينكه خوب باشد يا بد اقتباس است از شريعت يزيدي ثالثا شيخ يزيدي هر دختري بخواهد بايد به او داده شود بهاء هم هر دختري مي خواست بدون عقد و تشريفات به انزال يك لوح مالك او مي شد چنانكه جماليه دختر برادر محمد حسن خادم را نزد خود خوانده لوحي به او داد با اين مضمون كه حمد كن خدا را كه تو را براي خدمت خود برگزيد و بعد از تسليم لوح او را تصرف كرد پس طريقه ي بهاء قدري هم از شيخ يزيدي سربازتر و آبدارتر است ولي حق بايد گفت كه تخم اين مفاسد را سيد باب كاشته بود كه اختيار جان و مال و هستي اهل بيان را به كف كفايت من يظهر گذاشته بود گو اينكه باب مرادش از من يظهر شخص موهومي بود كه شايد در عدد المستقاث يعني دو هزار و يك سال ديگر طلوع كند ولي بعد از آنكه بهاء توانست به سفسطه و مغلطه خود را به جاي آن مرد موهوم جا زند دليل نداشت كه از اختياراتي كه در بيان به من يظهر داده شده بود استفاده نكند خصوصا پس از آنكه ديده بود شيخ يزيدي مختار دختران شده و در بين بشر احمق هائي پيدا مي شوند كه هر كس گفت من خدايا برگزيده و مظهر خدا هستم هستي خود را تسليم او كند ديگر دلش قوي شده يك روز لوح براي مادر محمد علي نازل كرده او را مهد علياي حرم خود مي ساخت يك روز لوح به ايران مي فرستاد و دختر مي طلبيد و بابي هاي كاشان گوهر خانم كاشي را كه زيباترين دختران آن محيط بود برايش مي فرستادند يك روز هم در اواخر ايامش جماليه را به نفس خود انتخاب مي كرد و با وجود اين تعدد زوجات را به دو تا محدود كرده به زبان حال مي گفت مرا روا است چهار دختر و بيشتر هم اختيار كنم ولي شما به دو تا بلكه يكي قناعت كنيد مگر آنكه اولاد بخواهيد و اگر چه در اولاد خواستن هم حضرت نقطه (باب) فرموده از هر كدام از زن و شوهر علت دارد ديگري را اجازه دهد كه از بيرون تحصيل اولاد كرده به خانه برگردد ولي من جرئت نمي كنم اين حكم را ترويج كنم لهذا تا دو زن به شما اجازه مي دهم كه اختيار نمائيد! سخن در همين جا بگذاريم و بگذريم و به اين بيان خاتمه دهم كه جناب بهاء بهانه خوبي به دست داده كه مي فرمايد من اتخذ بكرا لخدمته لابأس عليه تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل (اين همان متعه است به اضافه لفظ بكر!)

معاشرت در بين يزيديان

يزيديان تيغ بر صورت نمي گذارند و ريش را نشانه ي مردي مي دانند بهاء و عبدالبهاء هم چنين بودند ولي شوقي بر خلاف ايشان تيغ را از صورت بر نمي دارد و اگر برداشت بند به جاي آن مي گذارد تا با زن هيچ فرقي ملحوظ نگردد يزيديان آب دهان در حضور كسي نمي اندازند حتي اطفال اما شوقي فرمان به مريدان داده كه هر كس كلمه اي بر خلاف عقيده ي شما بگويد يا بنويسد بجاي اينكه جواب متين و معقول بدهيد از او رو بگردانيد و هر جا او را ديديد آب دهان بيندازيد به طوري كه بفهمد به او توهين مي كنيد مگر آنكه مقتدر باشد و از او بترسيد در آن صورت چند قدم كه گذشت كار خود را انجام دهيد تا نتواند بگويد توهين كرديد يزيديان نشسته شلوار نمي پوشند ولي شوقي را از سن بيست به بعد خبر ندارم يزيديان اسم شيطان و هر اسم و لفظ مكروهي بر زبان نمي رانند و در حضور كسي نامي از مردمان به دو صفات ايشان نمي برند بهاء هم نخواست از ايشان عقب بماند و بعد از آنكه در الواحش دشنام ها به خان كرماني و صبح ازل و حاجي ميرزا هادي دولت آبادي و حاجي ميرزا آقاسي و آقاي نجفي و شيخ محمد حسن نجفي و حكيم سبزواري داده بود در اواخر ايام پشيمان شد و به جبران آن زشت گوئي ها در وصيت نامه (كتاب عهدش) نوشت لسان از براي ذكر خير است آن را به گفتار زشت مي آلائيد از لعن و طعن و مايتكدر به الانسان اجتناب نمائيد! ولي افسوس كه كرد يزيدي به نصيحت شيخ و مير خود عمل كرد و بهائيان كه (جامع جميع كمالات انسانيند!) نصيحت و وصيت رئيس خود را كان لم يكن انگاشته فاتحه ي بي الحمد برايش خواندند اين است نفوذ كلام كه حتي ميرزا شوقي كه جدش چنين ناني برايش پخته نسبت به حق گوياني كه فقط گناهشان راستگوئي بود هر ياوه به قلم و زبانش آمد در اداي آن خودداري نكرده ترهاتي به قالب زد كه مخالفين خود را بر معامله ي به مثل وادار و تحريض نمود: يزيديان گوشت خوك و آهو و ماهي نمي خورند و بهائيان حتي گوشت توله سگ را مي خورند يادم نمي رود كه مرشد آقاي بهائي اصفهاني توله سگي را كشته و بر سر بار گذاشته بود كي او را منع كرد جواب داد كه نخورده اي ببيني چقدر لذيذ است و گفت طايفه ي حنفي يا مالكي هم آن را حلال مي دانند گويا اين شعر را شنيده بود (و يجوزا كل الجرف مالم يفتحن له بصر - و يجوزنيك المرد للرجل المجرد في السفر) يزيديان نيم خورده ي غريبان را نمي خورند و بسيار چيزها را نجس مي دانند مگر كافر را ولي بهائيان همه چيز حتي فضله ي سگ را پاك مي دانند به نص كتاب اقدس كه (قدا نغمست الاشياء في بحر الطهارة) يزيديان مرگ را آخرين منزل زندگي ندانسته معتقدند كه بعد از مرگ كرارا آدمي به دنيا بر مي گردد تا به حد كمال برسد و حد كمال نزد ايشان رتبه ي مشيخت است زيرا همه آرزو دارند كه شيخ شوند و مي گويند هر فردي بارها عود و حلول مي كند تا به آن پايه برسد ولي بهائي را كافي است كه پس از مردن يا كشته شدن صورت مرده شو برده ي رئيس خود را ببينند كه الجنة لقائي! يزيدين را كلمات قدسيه اي است كه گمان مي كنند ملك طاوس از آسمان براي شيخ فرستاده و آن در كتاب جلوه ثبت و ضبط است و آن بدين گونه آغاز مي شود المال مالي و الانسان عيالي مال مال من است و بشر عيال من است من فقير مي كنم و من توانگري مي دهم سعادت و شقاوت را من مي فرستم تا آنكه مي گويد من دوست دارم كه احباب مرا از ته دل دوست دارند (اين عين عبارت از كلمات قدسيه است) اكنون برويم بر سر كلمات مكنونه ي بهاء آري او هم كلماتي دارد به نام كلمات مكنونه بخشي عربي و بهري فارسي كه چنين شروع مي شود اي صاحبان هوش و گوش اول سروش دوست اين است تا آنكه در جمله هاي عربي مي گويد انا و حقي عليك اكون محبالك فبحقي عليك كن لي محبا من باحقي كه بر تو دارم ترا دوست دارم پس ترا قسم مي دهم به حق من كه مرا دوست بداري اكنون ملاحظه كنيد چقدر اين دو جمله به هم شبيه است كه هر دو حكايت از فرط ميل و شهوت گوينده مي كند كه مردم ايشان را دوست بدارند (:) پس براي سومين بار گفته مي شود كه قطعا آقاي بهاءالله در همين دين سازي ناقص خود هم مبتكر نبوده بلكه مقلدي است كه از يزيديان به دو معني تقليد كرده اول اينكه همان قسم كه يزيديان هر اصل و قاعده اي را از مذهب گرفته اند بهاءالله هم چنين كرده دوم اينكه قسمت مهمي از رسوم و عوائد و كلمات يزيديان اقتباس و از زمينه ي حاضر استفاده كرده پس نترسيد كه اسم بهائي را از اين مذهب برداريد و نام يزيدي جديد به آن بگذاريد اكنون قلم را از ذكر يزيديان قديم و يزيديان جديد باز گرفته سخن را به اين دو فرد خاتمه مي دهيم.

اگر خود طالب دين جديدي

بهائي هست تجديد از يزيدي

و گرنه دين ندارد كهنه و نو

مگر باشي پي هو در تك و دو

 

(1)کتاب سیاه یزیدی یا مصحف رش (به کردی: Masḥafā Reš)‏ یکی از دو کتاب مقدس یزیدیان.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.