افزودن نظر جدید
ابلهی از نور خورشید بیزار بود
ابلهی از نور خورشید بیزار بود چون نور زشتیهایش رابرملا میکرد پس مشتی خاک برداشت و به طرف خورشید پاشید ،خورشید در نظرش تیره و تار شد بیچاره خیال میکرد خورشید را خاموش کرده اما خود کور شده بود ،،،این حکایت امثال این فرد است
کریم
1400/09/23 - 07:14
لینک ثابت