ترجمهی سخنان این خانم: ... پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دختری از ونزوئلا از تغییر دینش به اسلام میگوید:
علت اسلام من، به خاطر دوستی یا عاشقی نبوده است. برخی که به خاطر عاشق شدن با مسلمانی، اسلام میآورند. اما من به این دلایل مسلمان نشدهام.
ماجرای مسلمان شدن من از این قرار است که وقتی در کاراکاس دانشگاه را رها کردم، سعی کردم در منزل به مطالعه و تحقیق بپردازم. از این رو با یک پرفسوری از مصر آشنا شدم و تحقیقاتی را از ایشان میگرفتم و بعد از انجام دادن ایمیل میکردم. در مراجعه به اینترنت مطالب بد و ناروایی نسبت به اسلام یافتم ولی سعی کردم تا حقیقت را بیابم. به مسجد رفتم و با مسلمانان صحبت کردم. مطالبی را یافتم: اینکه خدا یگانه است، ما باید او را پرستش کنیم، بهشت و جهنمی وجود دارد و ...
به خانه برگشتم و بیشتر فکر کردم. تصمیم گرفتم به مسجد برگردم و بیشتر راجع به اسلام بدانم. شخصی به نام ابراهیم در مسجد به من گفت: آیا میخواهی مسلمان شوی؟ گفتم: بله. ولی فکر میکردم که اسلام یعنی قبولی خداوند یکتا و به جا آوردن نماز. نمیدانستم که لوازم دیگری نیز دارد مثل ترک الکل، رابطه نزدیک با مردان، حجاب و ... اما به هر حال شهادتین را گفتم و یک سجاده هدیه گرفتم. بعد از سه ماه تصمیم گرفتم یک مسلمان واقعی شوم و حجاب اسلامی را بپذیرم؛ و اکنون پایبند به شریعت اسلامی هستم و از رفتن به مسجد لذت میبرم. نحوه نماز خواندن، سورههای قرآن و برخی دیگر از آداب اسلامی را از اینترنت فرا گرفتم.
پدرم بازنشسته ارتش است. او خیلی ناراحت بود که من مسلمان شده و حجاب را برگزیدهام. میگفت: تو دیوانه شدهای. تو جزء تروریستها شدهای و هیچ یک از فامیلها از تو خوششان نخواهد آمد.
واقعاً شرایط سخت و وحشتناکی بود. یک جنگی بود بین من و خانوادهام. باید برای دفاع از عقیدهام تلاش میکردم. عادات گذشتهام را کنار گذاشته بودم چون واقعاً از صمیم قلب اسلام را پذیرفته بودم و این برای من لذت بخش بود. اما من باید نسبت به پدر و مادرم احترام میگذاشتم چون آنها من را بزرگ و مراقبت کرده بودند. آنها به من اجازه خواندن نماز و قرآن در خانه نمیدادند برای همین گاهی من به خانه دختر عمویم میرفتم. ولی الآن هفت سال است که مسلمانم و الحمد لله بسیار خوشحالم.
saman
1393/08/02 - 11:44
لینک ثابت