سکوت امیرالمؤمنین در زمان غصب خلافت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آیه شریفه قرآن این است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.[مائده/54] ای کسانی که ايمان آورده ايد، هر که از شما از دينش بازگردد چه باک، زود است که خدا مردمی را بياورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند، در برابر مؤمنان فروتن اند، و در برابر کافران سرکش، در راه خدا جهاد میکنند، و از ملامت هيچ ملامتگری نمیهراسند، اين فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزانی دارد، و خداوند بخشاينده و داناست». با مراجعه به کتب اهل سنت جوابهای قابل تأملی را خواهیم یافت، که علمای بزرگ اهل سنت به آن اقرار نمودهاند، خصوصاً کشمکش جریان خلافت بعد از رحلت پیامبر اکرم. به ویژه دشمنان اسلام که منتظر فرصت بودند، تا اسلام را نابود کنند، از جمله:
- دلیل اول سکوت حضرت علی(علیه السلام) به خاطر کمی پیروان او بود و اکثر مردم از حق گریزان بودند، لذا اگر جنگ میشد به ضرر اسلام بود. خود حضرت در شعری به معاویه خطاب کرد و فرمود: «اگر من مثل حمزه و جعفر را داشتهام، ستارگان شب را در وقت ظهر به قریش نشان میدادم. یعنی روز را به شب تار در می آوردم».[1]
- دلیل دوم سکوت حضرت علی(علیه السلام) را از زبان خودش بشنویم که فرمود: «ابوطفیل میگوید، در زمان شوری من در خانه بودم که سر و صدا از درون خانه بلند شد، که با هم بحث و گفتگو میکردند، شنیدم که حضرت علی فرمود: «زمانی که مردم با ابوبکر بیعت کردند بخدا قسم من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود، اما سکوت و اطاعت کردم تا مبادا مردم کافر شوند و بر هم شمشیر بکشند، و همین طور بر خلافت عمر و عثمان...».[2]
- دلیل سوم سکوت حضرت علی(علیه السلام) فتنه و آشوب برخی از مسلمانان بود: «و آن زمانی بود که مردم با ابوبکر بیعت کردند، در این هنگام ابوسفیان نزد امام علی آمد و صدا زد: «أین المستضعفان؟ أین الأذلان؟» یعنی کجایند آن دو مستضعف (علی و عباس). ابوسفیان با آن سابقه بد در اسلام به حضرت علی میگوید: «و ان شئت لأملین المدینه خیلآً و رجالاً»، یعنی یا علی اگر بخواهی کوچههای مدینه را پر از مردان سواره و پیاده میکنم، که لشگری در خدمت تو باشند، دست خود را بده که با تو بیعت کنم».[3] لذا حضرت فهمید که او میخواهد بر پیکره اسلام ضربه بزند، پس بر ابوسفیان نهیب زد و فرمود: «انک ما اردت بهذا الا الفتنه... » یعنی تو در این سخن آشوب و فتنه، چیز دیگری در نظر نداری و مدت زیادی است که بر اسلام شر به پا میکنی و ما به اندرز و خیرخواهی تو نیاز نداریم و نهایتا او را طرد کرد.[4] در این هنگام وقتی ابوسفیان با علی نتوانست بیعت کند، لذا به طرف ابوبکر و عمر رفت. وقتی این دو ابوسفیان را دیدند، عمر به ابوبکر گفت: «او آمد و شری به وجود میآورد، تو هم مثل پیامبر از در رأفت قلوب با او برخورد کن. لذا ابوبکر همان کرد که عمر گفت، پس ابوسفیان آمد و با پست کوچکی که به او دادند بیعت کرد و رفت.[5]
- دلیل چهارم سکوت حضرت علی(علیه السلام) وجود منافقان داخلی بود. در تاریخ آمده که آنها در منزل سویلم اجتماع کردند.[6] در تاریخ نام آنها نیامده، ولی پیامبر در برگشت از جنگ تبوک نام 15 نفر از منافقان را که قصد ترور و قتل پیامبر را داشته اند را به افراد خاصی مانند: حذیفه بن یمان، سلمان، عمار، و اهل بیت خود معرفی کردند.[7]
- دلیل پنجم سکوت حضرت علی(علیه السلام) شبیخون برخی از قبایل به شهر و ترک نماز جمعه در همه جا، به جز در مکه و مدینه بود.[8]
- دلیل ششم سکوت حضرت علی(علیه السلام) ادعای پیامبران دروغین مثل سران قبایل مختلف بود. لذا عدهای از تازه مسلمانان، مانند شبث بن ربعی دور آنان جمع شده بودند، و این برای دین اسلام بسیار خطرناک بود.[9]
- دلیل هفتم سکوت حضرت علی(علیه السلام) اینکه عدهای از قبائل و افراد عرب مرتد شدند: «لذا احتمال خطر بزرگی بر علیه مسلمانان میرفت، مثل قبایلی همچون: قبیله کنده به رهبری اشعث بن قیس، قبیله مذحج به رهبری اسود عنسی، قبیله بنی تمیم به رهبری سجاح، قبیله بنو حنیفه به رهبری مسیلمه، قبیله غطفان به رهبری طلیحه و...».[10]
البته دلایل دیگری از جمله خطر پادشاه روم که هم مرز با کشور اسلامی بود و چندین بار بین سپاه روم و سپاه اسلام هم جنگ در گرفت، و افرادی مثل جعفر طیار و زید بن حارثه و... در این جنگها به شهادت رسیدند. و همچنین خطر پادشاه ایران، که یمن از چنگ او به توسط سپاهیان اسلام خارج شده بود وجود داشت، لذا در صدد انتقام و عودت آن بود.[11]
پینوشت:
[1]. نصر بن مزاحم سیار، وقعه صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، آموزش و انقلاب اسلامی، (1366ش)، ص44.
[2]. ابن عبد ربه اندلسی، عقد الفرید، تحقیق محمد التوبخی، بیروت، دارالفکر، (2001م)، ج4 ص276.
[3]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق جمیل عطار، بیروت، دارالفکر، (1418ه-1998م)، ج3 ص209، باب حدیث سقیفه.
[4]. ابن اثیر جزری، کامل فی التاریخ، دارالفکر، بیروت، (1424ه/2003م)، ج2 ص326.
[5]. ابن عبد ربه اندلسی، عقد الفرید، تحقیق محمد التوبخی، بیروت، دارالفکر، (2001م). ج4 ص85.
[6]. ابن هشام، سیره النبویه، تحقیق سعید محمد اللحام، بیروت، دارالفکر، (1423ه/2002م)، ج3 ص517.
[7]. احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دار صادر، ج5 ص454.
[8]. ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، تحقیق یوسف محمد البقاعی، بیروت، دارالفکر، (1419ه/1998م)، ج6 ص312.
[9]. ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، تحقیق یوسف محمد البقاعی، بیروت، دار الفکر، (1419ه/1998م)، ج6 ص313.
[10]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، بیروت، دارالفکر، (1421ه/2001م)، ج2 ص205.
[11]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، بیروت، دارالفکر، (1421ه/2001م)، ج2 ص211، ترجمه ضحاک.
دیدگاهها
سید مهدی
1393/11/29 - 15:00
لینک ثابت
عالی آقا عالی
asadi
1393/12/02 - 15:34
لینک ثابت
سلام آقا سید. پیگیر باش مطالب
rقلی زاده
1393/11/29 - 15:21
لینک ثابت
خیلی قشنگ بود و متشکرم از
افزودن نظر جدید