نظر "همه دنیا" درباره همجنس بازی کوروش هخامنشی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بسیاری از باستانگراها، ریاکارانه و به دروغ، دم از آریایی بودن میزنند، از صبح تا شب نام کوروش را به زبان میآورند. اما در حقیقت برای انگلیس و اسراییل مزدوری میکنند. هدف آنان، در هم شکستن ایران با اسم رمز «کوروش» است. همان طور که معاویه، در جنگ صفین، قرآن فِیک را بر سر نیزه کرد و در مقابل قرآن حقیقی ایستاد، اینان نیز میهن پرستی فِیک و دروغ را بر سر نیزه کرده اند تا ایران را نابود کنند.
یکی از مغالطات این جریان این است که میگویند:
"همهی دنیا" اسلام را دین تروریسم میدانند. "همهی دنیا" کوروش را به بزرگی ستایش میکنند. "همه دنیا" در برابر عظمت هخامنشیان سر تعظیم فرود آورده اند. همهی دنیا... همهی دنیا...
روشن است که همهی دنیا بر سر هیچ چیزی توافق ندارند. حتی وجود خدا (که از دید من بدیهیترین مسئله جهان است). در همین نیز برخی منکر قضیه هستند. یعنی هر مسئله بدیهی را مثال بزنیم، به هر حال یک عده در دنیا با آن موافق و یک عده هم مخالف اند. پس این ادعا که همهی دنیا کوروش را به بزرگی ستایش کنند، یک مغلطهی خام و ناپخته است.
اما اگر بخواهیم با همین ادبیات، سخن بگوییم آنگاه باید بگوییم: «همهی دنیا، کوروش را به همجنسبازی میشناسند»!
آثنايوس نوكراتيسى (قرن دوم میلادی) به نقل از هرودوت، پس از بیان رسم چندهمسری در میان پارسیان میگوید که رسم همجنسبازی نیز از یونان به میان پارسیان رسیده و پارسها نیز به این قضیه دچار هستند.[1] گزنفون (مورخ یونانی) هم اشاره صریحی میکند بر اینکه کورش با مردان مختلف، تماسهای جنسی داشت و از این تماسها با عنوان سرگذشت عشقی یاد میکند.[2]
در تخت جمشید در اتاق شخصی خشایارشا، پسرهای جوان حضور داشتند که طبق اسناد یونانی (که اشاره شد)، گویا این پسران وظیفه سرویس دهی جنسی به شاه هخامنشی داشتند. تصویری از خشایارشا در کنار پسرانی که حوله به دست دارند و در حال رفتن به جایی هستند:
اما به کتاب کوروشنامه گزنفون برگردیم. در متن اصلی کتاب آمده که کوروش به عشق پسرانه (boyish love) مبتلا بود و هنگام خداحافظی، لب پسران و مردان را میبوسید. گزنفون داستانی را تعریف میکند که کوروش لب یکی از مردان خویشاوند خود را بوسیده بود و آن مرد از تماشای صورت خوشکل کوروش (beauty of your face) به وجد آمده بود و پس از آن، موقع خداحافظی، اشک در چشمان کوروش جمع شده بود و به آن مرد دستور داد که از من دل بِکَن و برو![3] متن انگلیسی این سخن از این قرار است:
(27) And here, if a tale of boyish love is not out of place, we might tell how, when Cyrus was just about to depart and the last good-byes were being said, each of his kinsmen in the Persian fashion—and to this day the custom holds in Persia—kissed him on the lips as they bade him god-speed. Now there was a certain Mede, as beautiful and brave a man as ever lived, who had been enamoured of Cyrus for many a long day, and, when he saw the kiss, he stayed behind, and after the others had withdrawn he went up to Cyrus and said, "Me, and me alone, of all your kindred, Cyrus, you refuse to recognize?" And Cyrus answered, "What, are you my kinsman too?" "Yes, assuredly," the other answered, and the lad rejoined, "Ah, then, that is why you looked at me so earnestly; and I have seen you look at me like that, I think, more than once before." "Yes," answered the Mede, "I have often longed to approach you, but as often, heaven knows, my heart failed me." "But why should that be," said Cyrus, "seeing you are my kinsman?" And with the word, he leant forward and kissed him on the lips. (28) Then the Mede, emboldened by the kiss, took heart and said, "So in Persia it is really the custom for relatives to kiss?" "Truly yes," answered Cyrus, "when we see each other after a long absence, or when we part for a journey." "Then the time has come," said the other, "to give me a second kiss, for I must leave you now." With that Cyrus kissed him again and so they parted. But the travellers were not far on their way when suddenly the Mede came galloping after them, his charger covered with foam. Cyrus caught sight of him:—"You have forgotten something? There is something else you wanted to say?" "No," said the Mede, "it is only such a long, long while since we met." "Such a little, little while you mean, my kinsman," answered Cyrus. "A little while!" repeated the other. "How can you say that? Cannot you understand that the time it takes to wink is a whole eternity if it severs me from the beauty of your face?"
Then Cyrus burst out laughing in spite of his own tears, and bade the unfortunate man take heart of grace and be gone. "I shall soon be back with you again, and then you can stare at me to your heart's content, and never wink at all."
در این موضع، باستانگرایان میگویند که کتاب کوروشنامهی گزنفون (Xenophon) یک کتاب داستانی خیالی است و ارزش تاریخی ندارد. در پاسخ میگوییم:
اولاً چرا باستانگرایان هر جا به نفعشان باشد از این کتاب به عنوان سند تاریخی استفاده میکنند؟ و هر جا به ضررشان باشد این کتاب را سند تاریخی نمیدانند؟ (اساساً اکثر باستانگرایان به همین منوال افرادی سبکمغز، لجباز و خودخواه هستند و هر چیزی را با معیار منافع شخصی خود میسنجند و ارزشی برای حقیقت قائل نیستند).
ثانیاً فرض کنیم کتاب کوروش نامه گزنفون، ارزش تاریخی نداشته باشد، همین که یک داستان نویس، از کوروش به عنوان مغعول یاد میکند، نقضی است بر آن ادعا که «همه دنیا، در برابر عظمت کوروش سر تعظیم فرود آورده اند»!
پینوشت:
[1]. آثنايوس نوكراتيسى، ترجمه جلال خالقى مطلق، ايرانيات در كتاب بزم فرزانگان، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1386، ص 101-102.
[2]. گزنفون، كوروشنامه، ترجمه رضا مشايخى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1386، ص 24-25 و 219.
[3]. بنگرید به:
Xenophon, Cyropaedia. Translator: Henry Graham Dakyns, Last updated: August 9, 2011. Gutenberg.org. BOOK 1: 27-28.
دیدگاهها
Mj
1400/09/18 - 10:37
لینک ثابت
الان بی خردگان و اون مدیر بد
PouriaCFC
1400/10/27 - 16:59
لینک ثابت
سلام،،،درست،،،اما باید این رو
saman
1400/10/27 - 22:27
لینک ثابت
سلام. اکثر باستانگراها از
PouriaCFC
1401/01/04 - 12:09
لینک ثابت
سلام آقای سامان، طی اتفاقاتی
نبیره یزدگرد سوم
1401/04/22 - 12:42
لینک ثابت
در خود دین اسلام هم آمده است
نبیره یزدگرد سوم
1401/04/22 - 17:48
لینک ثابت
خود هرودوت هم در کتاب یکم بند
saman
1401/04/31 - 22:02
لینک ثابت
وقتی چند سند و مدرک و شاهد و
محمد رضا
1402/03/19 - 15:15
لینک ثابت
متاسفانه عده ای از پانترک ها
saman
1402/03/20 - 09:27
لینک ثابت
سلام بر شما. در اینکه علیف
افزودن نظر جدید