اقرار به فضائل امیرالمؤمنین و ناگزیری به کتمان آن

  • 1397/05/04 - 10:38
در متون تاریخی فریقین آمده که برخی اصحاب اصل خلافت را از محلش دور کردند و مانع از نشر و گسترش احادیث نبوی شدند، چرا که بیشتر احادیث ایشان در مناقب و فضائل اهل بیت بوده، لذا با جلوگیری از آن سعی کردند تا مردم چیزی از احادیث منقوله از طرف پیامبر را ندانند و متمایل به اهل بیت نشوند.

خلاصه مقاله
نقل احادیث پیامبر اکرم توسط خلفا ممنوع شد، 500 حدیث نبوی سوزانده شد، مردم به سوی قرآن سوق داده شدند، این روش در زمان خلفای بعدی هم ادامه پیدا کرد، چرا که خوب می‌دانستند که اگر از نقل احادیث جلوگیری نشود، احادیث فضائل اهل بیت منتشر شده، مردم از ایشان پیروی نکرده، احتمال شورش بر علیه آن‌ها هم بعید نبود؛ عمر بن عبدالعزیز از پدرش نقل کرده است که به هنگام خطبه خواندن، حالش عادی بود، اما همین که به سبّ و لعن حضرت علی (علیه‌السلام) می‌رسید، زبانش به لکنت می‌افتاد، رنگ چهره‌اش زرد و حالش دگرگون می‌شد. وی در جواب به عمر گفت: اگر مردم آن‌چه را که من از فضائل امیرالمؤمنین می‌دانم بدانند، دیگر از ما پیروی نمی‌کنند.

متن مقاله
در اوائل دین اسلام بعد از رحلت پیامبر با دسیسه و کودتایی شوم از طرف برخی اصحاب خلافت و جانشینی از خاندان اهل بیت پیامبر دور شد و آن وقتی که به این امر مهم دسترسی پیدا کردند با شدت تمام در نقل احادیث و فضائل و مناقب نقل شده از سوی پیامبر جلوگیری کردند و به نقل تاریخ، برخی از خلفا مانع شدند و بیش از 500 حدیث منقوله از طرف پیامبر را سوزاندند و نابود کردند،[1] و مردم را فقط به سوی خواندن قرآن سوق دادند و با گفتن: «حسبنا کتاب الله.[2] کتاب قرآن برای ما کافی است.» از ذکر نقل حدیث و شنیدن آن ممانعت کردند. در حالی‌که صریح حدیث پیامبر در کتب فریقین است که فرمودند: «انّی تارک فیکم الثقلین...[3] من دو چیز را در میان شما باقی گذاردم...» و این رویه در زمان خلفای غاصب بعدی هم ادامه داشت، چرا که خوب می‌دانستند که اگر این‌گونه احادیث و فضائل در وصف خاندان اهل بیت پیامبر گفته شود، مردم از ایشان علاوه بر این‌که متابعت و پیروی نمی‌کنند، احتمال شورش و طغیان بر علیه آن‌ها هم بعید نبود، کما این‌که در طول این مدت برخی قیام‌ها به دلایلی صورت گرفت که یک طرف آن به یقین، به خاطر اهل بیت پیامبر بود.
مثلاً ابن ابی الحدید با ذکر سند از عمر بن عبدالعزیز نقل کرده است که: پدرش به هنگام خطبه خواندن، حالش عادی و به طور مستمر ایراد سخن می‌کرد. اما همین که به سبّ و لعن و ناسزاگویی حضرت علی (علیه‌السلام) می‌رسید، زبانش به لکنت می‌افتاد، رنگ چهره‌اش زرد و حالش دگرگون می‌شد.
در این باره از او سؤال کردم؟ گفت آیا متوجه -حال من - شدی؟ گفتم: آری. سپس در پاسخ به من گفت: «انّ من‌تری تحت منبرنا من اهل الشام و غیرهم لو علموا من فضل هذا الرجل ما یعلمه أبوک، لم یتبعنا منهم احد...[1] اگر این‌هایی که در پایین منبر ما از اهل شام و غیر آن را می‌خواهی رام خود کنی، اگر مردم آن‌چه را که من از فضائل و مناقب این مرد -علی (علیه‌السلام)- می‌دانم بدانند، دیگر آنها از ما پیروی نخواهند کرد.»
و در ادامه به عمر بن عبدالعزیز خاطر نشان می‌کند که: باید به هر شکلی که هست امتیازات علی را با سبّ و لعن و ناسزا به او مخفی کرد، تا بتوانیم به ریاست و خلافت بر این مردم ادامه دهیم و گرنه این مردم حضرت علی (علیه‌السلام) را ترک نمی‌کنند تا به ما بپیوندند و از ما متابعت و پیروی کنند.
در نتیجه تو خود از این مجمل کلام مفصل خوان. یا اولی الابصار

پی‌نوشت:

[1]. کنزالعمال، متقی هندی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، (1401ق)، ج10 ص285.
تذکره الحفاظ، ذهبی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص5.
[2]. صحیح بخاری، بخاری، بیروت، لبنان، ج1 ص5.
[3]. مسند، احمد بن حنبل، المکتبه الاسلامیه للنشر و التوزیع، استانبول، ترکیه، کتاب العلم، باب 39 حدیث 4.
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مکتبه آیه الله نجفی مرعشی، بیروت، لبنان، ج1 ص475. 

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام خدا قوت. با تشکر از مطلب خوبتان. قسمتی از مقاله شما در کانال ( ترورکور ) در ایتا و سروش بارگزاری کردم. https://eitaa.com/terorkor/1080 http://sapp.ir/terorkor

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.