وهابی انتحاری که تبدیل به یک طلبه شیعه شد!
خلاصه
سُنی به دنیا آمد، تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفت، سپس شیعه شد. میگوید: کینه عجیبی از شیعیان به دل داشتم، به حدّی که آماده شده بودم تا به عنوان انتحاری، خود را در تجمعات شیعی منفجر و آنان را تکه تکه کنم، به حرم امام رضا (علیهالسلام) رفتم تا با چشم خود بوسیدن آهن توسط شیعه را ببینم؛ در حرم حلقهی معرفتی نظرم را جلب کرد، روحانی با هیبتی گفت هرکسی سوالی دارد بپرسد، با این جمله به فکر فرو رفتم که چرا پیروان اهل سنت و وهابیت حق ندارند کتب شیعیان را مطالعه کنند و کسی حق پرسیدن سوال از استاد را ندارد. پیشنهاد مناظره دادم، پذیرفت و مناظره از ساعت ۷ شب شروع و تا نیم ساعت مانده به صبح طول کشید؛ فهمیدم متاسفانه اهل سنت یکطرفه قضاوت میکنند.
حال به حرم هرکدام از ائمه (علیهمالسلام) مشرف میشوم عرض میکنم: اجازه دهید لذت نوکری کردن شما برایم مادام العمر باشد. تاکنون هرچه طلب کردم، مرحمت فرمودند. از امام رضا (علیهالسلام) کربلا خواستم، برات این سفر را امضا کردند، در کربلا هم از اربابم حسین (علیهالسلام) خواستم عقیدهام را نسبت به مذهب غنی تشیع افزایش دهد و یاریم دهد تا این ندای حق را به گوش همگان برسانم.
متن حکایت
به نقل از خبرگزاری حوزه، قرار ملاقاتمان در مدرسه علوی آیت الله گلپایگانی واقع در خیابان امام خمینی(ره) قم بود. در چوبی اتاق مدیر را زدم و وارد شدم. جوانی ساده پوش و لاغراندام که در صندلی انتهایی اتاق نشسته بود؛ توجهم را بیشتر جلب میکرد. نامش «ابوحسن حلّی» بود. صدای نسبتا زیری داشت و ته لهجه عربی به بیان شیرین خاطراتش کمک شایانی میکرد. تا سؤالی نمیپرسیدم، لب به سخن نمیگشود. برخلاف ظاهر آرامش حرفهای جنجالی بسیاری برای گفتن داشت. سُنی به دنیا آمد، تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفت، سپس شیعه شد. اصلا باورم نمیشد ابوحسنی که مقابلم نشسته، روزهای نه چندان دور به خاطر کینهای که از شیعه داشت، میخواست خود را در میان پیروان اهلبیت(علیهم السلام) منفجر کند. تا به حال معنای عاقبت به خیری را به این وضوح درک نکرده بودم.
- تفکرتان درمورد شیعه چگونه بود؟
- کینه عجیبی از شیعیان به دل داشتیم.
- عجیب است، اهل سنت که چنین عقیدهای نسبت به شیعیان ندارند!
- مدتی تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفته بودم.
- چگونه جذب وهابیت شدید؟
- از طریق شبکههای ماهوارهای و شبنامههایی که وهابیون به منازل میانداختند. صبح که بیدار میشدیم، جزوهای در حیاط منزل افتاده و در آن نوشته بود: «ید الله فوق ایدیهم» پس خدا دست دارد؛ «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظره» پس خدا صورت دارد.
- چیزی از کافر بودن ما شیعیان نوشته نشده بود؟!
- اصلا همه رفتار و اعمال وهابیت برای سرکوب و ملحد معرفی کردن شیعیان است.
- در سوالات قبلی گفتید که نسبت به شیعیان کینه شَدیدی داشتید. تا چه حد؟
- به حدّی که آماده شده بودیم تا به عنوان انتحاری، خود را در تجمعات شیعی منفجر و آنان را تکه تکه کنیم. چون وهابیون معتقدند با کشتن هفت شیعه به بهشت میروند و شام را با پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخورند، به ما نیز میگفتند حتما با خود یک قاشق ببرید! این موضوع در کشورهایی که وهابیت عملیات انتحاری انجام میدهد کاملا مشهود میباشد و پس از انفجارها، قاشقهایی همراه با جسد وهابیون پیدا میکنند.
- جرقه گرایش به تشیع کجا زده شد؟
- من اصلا قصد شیعه شدن نداشتم، میخواستم شیعه را نابود کنم. پنج سال پیش بود. خبری به گوشم رسید که یکی از وهابیون قصد دارد از میان جوانان اهل سنت خوزستانی، تعداد محدودی از آنها که اهل علم و تحقیق هستند را به عربستان ببرد تا در شبکههای ماهوارهای علیه شیعیان صحبت کنند. از نظر رفاهی نیز تمام زمینهها را فراهم خواهد کرد؛ از بهترین خودرو و حقوق گرفته تا فراهم کردن زیباروترین زنها برای ازدواج. تصمیم خود را گرفتم تا با رفتن به عربستان، به تمام آمال و آرزوهای خود برسم. گفتم بمانم در ایران چه کنم؟! خودم را منفجر کنم؟! به عربستان میروم تا از لحاظ علمی، حق بودن مکتب وهابیت را اثبات کنم. این خدمت فراتر از انتحاری شدن است و درنتیجه بهتر میتوان داغ بر دلهای شیعیان گذاشت. کمی تفکر کردم. گفتم بروم مقابل دوربین و بگویم من شنیدم که شیعیان فلان کردند و بهمان؟! عقلانی نیست. باید بروم با چشمان خودم ببینم تا اگر کسی اشکال وارد کرد، بگویم من دیدم که شیعیان آهن میبوسیدند و به غیر خدا توسل میکردند؛ مشاهده موارد شِرک شیعیان، توشه راه خوبی میتواند باشد. گفتم به کجا بروم که از دیدگاه شیعیان هم بسیار مقدس و هم مستند باشد؟! گفتم حرم امام رضا(علیه السلام). آنچه نیاز بود برداشتم و روانه مشهد شدم. وارد حرم شدم، از خدّام پرسیدم ضریح کدام طرف است که نشانم دادند. در چند متری ضریح به جایی رسیدم که حلقههای معرفت مدرسه پریزاد در سمت راست و دارالقرآن در سمت چپ قرار داشت. چند قدمی رد شدم که عبارت “حلقه های معرفت” در ذهنم سؤالی ایجاد کرد. عزم بازگشت کردم که همزمان با رسیدن من مقابل حلقههای معرفت، روحانی با هیبتی که وقار خاصی داشت بر صندلی نشست. حدوداً ۶۰ نفر از زائرین دورش را گرفته بودند. گفت هرکسی سوالی دارد بپرسد. این جمله مرا در فکر فرو برد.
- نکته شگفتی در جمله “هرکس سوالی دارد بپرسد” وجود داشت؟!
- بله برای من بسیار عجیب بود. پیروان اهل سنت و وهابیت حق ندارند کتب شیعیان را مطالعه کنند. در مکتبخانهها، کسی حق پرسیدن سوال از استاد را ندارد. میگویند به کتب شیعی مراجعه نکنید، آنها پُر از سحر و جادو هستند و موجبات خیانت شما به صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را فراهم میسازد. همینها باعث عدم شناخت حق از باطل میشود. حال، شما با تصور چنین فضایی که من در آن قرار داشتم، بشنوم یک روحانی شیعه به همکیشان خود میگوید: هرکه سوالی دارد بپرسد... مقابل حلقه معرفت که ایستاده بودم، به ذهنم خطور کرد که به آن روحانی پیشنهاد مناظره بدهم، قطعا او نمیپذیرد و من توشه راه خود به عربستان را تکمیل خواهم کرد. به یکی از خدام گفتم من سُنی هستم، به آن روحانی که رو صندلی نشسته بگویید حاضر به مناظره با من هست؟ گفت بله! شُکّه شدم ولی به خودم روحیه دادم و گفتم میخواهد تظاهر کند. خادم نزد او رفت و به گونهای که زائران نشنوند به سخن پرداخت. گفتم نکند این روحانی مرا با دست نشان دهد و فریاد بزند که فلانی سنی است بگیرید و تکه تکهاش کنید! چند قدم به عقبتر رفتم و پشت پلهها ایستادم تا فرصت فرار داشته باشم. «... سلام علیکم، برادر سنی بفرمایید.» این صدایی بود که من از پشت دیوار شنیدم. با تعجب و قدمهای فوق العاده آهسته، خود را نمایان کردم. نگاهم به جمعیت کثیری افتاد که دور او نشسته بودند و با جملهای که گفت، تمام سرها به سوی من چرخیده بود. با احتیاط خاصی قدم برمیداشتم، دل به دریا زدم و به سمتشان رفتم. برخلاف انتظارم، زائران برایم کوچه باز کردند تا رفتم و کنار آن روحانی شیعه نشستم. جمعیت نزدیک تر آمد و زائران در کنارم نشستند. حاج شیخ خیلی مرا تحویل گرفت و طوری احوالپرسی میکرد که انگار چند سال رفیق بودهایم. پرسیدم مناظره میکنی؟ گفت بله. اینکه چنین با سرعت و بدون هیچ هماهنگی جوابم را داد، جا خوردم. گفتم شرطی دارم، تمامی استدلالهایت باید بر مبنای کتب معتبر اهل سنت باشد، اگر حق با تو بود که من شیعه میشوم ولی اگر حق با من بود، تو و تمام این جمع میبایست سُنی شوید. قبول کرد! پیش خودم گفتم، علمای ما بدون هماهنگی به هیچ عنوان مناظره نمیکنند، اگر هم هماهنگی شود آنقدر شرط و شروط میگذارند تا عرصه بر طرف مقابل تنگ گردد. ضمناً اینکه اگر تمام بزرگان مذهب ما در مناظره شکست بخورند، احتمال اینکه زیر همه چیز بزنند زیاد است؛ دیگر چه برسد به اینکه مسئولیت تغییر مذهب مردمی را هم به عهده گیرند! مهمتر از همه اینکه علمای ما به هیچ عنوان حاضر به مناظره در میان خیل مردم نیستند. مناظره از ساعت حدوداً ۷ شب شروع شد و تا نیم ساعت مانده به صبح به طول انجامید.
- مناظره چطور بود؟
- تمام اندیشههایم درمورد بیسواد بودن طلاب و روحانیون شیعه نقش بر آب شد. من نجنگیده خود را پیروز میدانستم ولی وقتی به میدان مناظره آمدم، همچون سربازی بودم که به کوچه پسکوچههای شهر فرار کرده و به هرجا میرود با بن بست مواجه میگردد. من هرچه اشکال وارد میکردم، حاج شیخ از نسخ قدیمی کتب خودمان پاسخ میداد و او هرچه میپرسید، من از این شاخه به آن شاخه میپریدم. بیشتر من سوال میکردم، از هر ترفندی استفاده کردم ولی بیجواب ماند. میفهمیدم که پیروزی در مناظره را از دست دادم، از آن لحظه به بعد فقط برای شکست نخوردن تلاش میکردم. گنگ بودم. چیزی برای گفتن نداشتم و در مقابل، تمام سوالاتی که من از قرآن مطرح میکردم را با استناد به صحیح بخاری و صحیح مسلم پاسخ میداد. خواستم به بهانهای از مجلس خارج شوم ولی گفتم پیامبر(صلی الله علیه و آله) را که قبول دارم. اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود با اینکه حق را دیدی چرا به سویش نرفتی چه پاسخ بدهم؟! بگویم به خاطر تعصبات کورکورانه؟!
- پس سرانجام قانع شدید؟
- در همان لحظه رو به حرم حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) ایستادم و “اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد ان مولای امیرالمومنین و اولاده المعصومین حجج الله” را بر زبان جاری ساختم. الحمدالله که نجات یافتم. زائران به گرمی از من استقبال میکردند. همگی برای تبریک به سویم میآمدند و برخی میگریستند. به یکی گفتم، من کسی نیستم چرا آنقدر مرا مورد احترام قرار میدهید؟ گفت، تو راه یافته اهلبیت(علیهم السلام) هستی.
- شیعه شدن خود را چگونه با خانواده درمیان گذاشتید؟
- تا چند روز اول در برزخ فکری بودم. سعی میکردم با مطالعه کتبی همچون “شبهای پیشاور”، “آنگاه که هدایت شدم”، “شیعه پاسخ میدهد” و... آرامش بگیرم. وقتی به آرامش درونی رسیدم، دیگر وقتش بود تا خانواده ام را از این حقیقت مطلع سازم تا تصمیم بگیرند. یک روز که عزم را برای گفتن حقیقت شیعه جذب کردم، به منزل آمدم همه بودند. تلویزیون را روشن کرده و شبکهای از اهل سنت که غالبا کارشناسان و مجریان افراطی در آن مقابل دوربین میرفتند، را انتخاب کردم. این بار فردی به نام «ملازاده» در حال صحبت بود و فحشهای رکیک به شیعیان و نظام حاکم ایران میداد. پدرم سریعاً سر برگرداند و پرسید این چه شبکهای است؟ گفتم، شبکه اهل سنت. گفت، این کارشناس کیست؟ پاسخ دادم، از علمای بزرگ اهل سنت. با تعجب به من رو کرد و گفت، این پیرو سنت است که اینگونه رهبر و مراجع ایران را به فحش و ناسزا بسته است؟! گفتم، بله متاسفانه. سپس، قرآن و کتب شیعه و سنی را آوردم. همانند همان روحانی مستقر در حرم امام رضا(علیه السلام)، ولایت حضرت علی(علیه السلام) را بر اساس قرآن و کتب معتبر اهل سنت برایشان اثبات کردم. آنها نیز با دیدن حق و حقیقت، شهادتین را گفتند و شیعه شدند.
- چه شد که طلبگی را برگزیدید؟
- با فعالیت در این عرصه میخواستم از شیعه و تشیع بیشتر بدانم. الان بیش از ۴ سال است که لیاقت سربازی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) را پیدا کردهام.
- یکسالی که در مشهد بودید، حضور وهابیت را حس کردید؟
- بله، باعث تاسف است که وهابیون در مشهد نمازجمعه نیز برگزار میکنند.
- نمونهای از اقدامات ضدشیعی آنها که برای خودتان مشهود بوده را بیان بفرمایید.
- حدوداً ساعت یک بامداد یکی از شبهای ماه مبارک رمضان عازم حرم امام رضا(علیه السلام) شدم. نمیدانم چطور بود که قسمت بازرسی ورودی حرم، زائران را آنطور که باید و شاید تفتیش نمیکرد. گویا دو تن از وهابیون نیز از این فرصت استفاده کرده و از دو ورودی مختلف به همراه اجزای تفکیک شده یک بمب دستی، وارد حرم میشوند. وقتی از قسمت بازرسی عبور میکنند، در محلی به هم میرسند و اجزای تفکیک شده آن بمب دستی که میان یکدیگر تقسیم کرده بودند را در کنار یکدیگر قرار میدهند. سپس خود را به ضریح رسانده و بمب دستی را به سمت آن پرتاب کردند. خیلی عجیب بود؛ به مدد حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بمب عمل نکرد و بر روی زمین آرام گرفت. در همان لحظه یکی از زائران که صحنه را زیر نظر داشت، با گرفتن دست آن وهابی موجبات دستگیریاش را فراهم کرد. اما تا وقتی که خدّام خود را به آن وهابی برسانند، زائران کاملاً از خجالت این فرد ملعون درآمدند. اینجاست که باید گفت: با آل علی هرکه درافتاد؛ ور افتاد...
- الان که به مذهب شیعه نائل شدید، فتوای وهابیت را چگونه میبینید؟
- واقعا مضحک است. به یقین عرض میکنم که وهابیت یعنی یهودیت، آن هم یهودیتی که مورد تایید اسراییل است. اسراییل هم مخالف اسلام است. حالا خوب توجه کنید. اسراییل اگر بخواهد اسلام را بد جلوه دهد باید چه کند؟ باید اسلامی معرفی کند که غیرعقلانی بودنش برای همگان مشهود باشد. پس فرقهای با نام وهابیت را به وجود میآورد تا با انجام اقداماتی همچون کشتار فجیعانه و صدور فتاوای مضحک مثل “حرام بودن فوتبال”، “حرام بودن رانندگی و خرید میوههای مردانه یعنی خیار و موز و بادمجان توسط زنان” و... افکار مردم جهان را نسبت به اسلام مخدوش نماید و درنتیجه اسلام هراسی را ترویج دهد.
- بزرگترین ضعف اهل سنت را در چه میبینید؟
- عدم مطالعه و تحقیق. متاسفانه اهل سنت یکطرفه قضاوت میکنند درصورتی که باید به عنوان یک انسان (نه شیعه و نه سُنی) کتب را در مقابل گذاشته و باهم مقایسه کنیم.
- افراطیون در هر مذهبی وجود دارند. در این گفتگو از افراطیون اهل سنت بسیار سخن گفتیم، شبکههایی در فضای ماهوارهای فعالیت میکنند که به اسم شیعه، تیشه به ریشه تشیع میزنند.
- بله، دقیقاً به یاد دارم که شبکه های وهابی از اهانتهای شبکههای شیعهنما به اهل سنت سوء استفاده ابزاری میکردند تا مردم سُنی از شیعیان کینه به دل بگیرند و به سوی وهابیت سوق پیدا کنند.
- زمانی که تحت تاثیر افکار وهابیت بودید، کلیپ مراسمهای جشن مرگ خلیفه دوم به شما میرسید؟
- بله، شبکه وهابی وصال بصورت مداوم این کلیپها را پخش میکرد تا تمام پیروان خلفا را تا سرحد جنون نسبت به شیعیان ،کینه توز کند.
- آقای حلّی، بنده معتقدم اگر اهل سنت به همان اندازه که بدنبال توجیه اشتباهات سه خلیفه اول خود هستند، در فرمایشات خلیفه چهارم خود (حضرت علی(علیه السلام) تفکر میکردند؛ از ظلمت تعصب خارج میشدند.
- دقیقاً. این موضوع که شما میفرمایید در یکی از مناظرهها بر من ثابت شد. از یکی از اهلسنت پرسیدم اگر کسی علیه خلیفه اول شورش کند حکمش چیست؟ گفت، “کافر و مرتد است و میبایست اعدام شود”. گفتم، اگر کسی علیه خلیفه دوم شورش کند حکمش چیست؟ گفت، “کافر و مرتد است و میبایست اعدام شود”. گفتم، اگر کسی علیه خلیفه سوم شورش کند حکمش چیست؟ گفت، “کافر و مرتد است و میبایست اعدام شود”. گفتم اگر کسی علیه خلیفه چهارم شورش کند حکمش چیست؟ گفت،”همچون سه مورد قبلی، کافر و مرتد است و میبایست اعدام شود”. گفتم، خودت حکم را صادر کردی. گفت چطور؟ گفتم جنگ جمل و صفین چه کسی علیه چه کسی شورش کرد؟ خودت حکمش را صادر کردی!
- تا به حال واسطه شیعه شدن کسی شدهاید؟ البته به غیر از خانواده.
- سال گذشته برای حفظ قرآن کریم به شیراز سفر کرده بودم. در ترمینال بودم که برای اقامه نماز به نمازخانه رفتم. متوجه نماز خواندن یکی از افراد شدم که بدون مُهر اقامه کرده بود. فهمیدم که سُنی است. برای چگونگی شروع بحث به فکر فرو رفتم که خداوند عنایت کردند و از وی پرسیدم، برایتان مُهر بیاورم؟! گفت، نه متشکرم. پرسیدم، تعارف میکنید؟! گفت، نه عزیزم نیازی نیست. گفتم، واضح است که تعارف میکنید چون بدون مهر که نمیتوان به نماز ایستاد. گفت، مذهب من با شما متفاوت است، من سُنی هستم. گفتم، سنی چیست؟ با مذهب ما شیعیان متفاوت است؟ با این مقدمه وارد بحث شدیم. تمام کتابهایم را باز کردم. از قرآن و معتبرترین کتب اهل سنت برایش دلیل و مدرک آوردم. انسان بسیار منطقی بود. کم و بیش قانع میشد. در آخر، روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و چگونگی شهادت این بهانه خلقت را تعریف کردم. از جراحات عمیقی که خلیفه دوم بر دختر رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) وارد کرد سخن گفتم و به ماجرای عیادت عمر و ابوبکر از حضرت زهرا(سلام الله علیها) که چه اتفاقاتی افتاد پرداختم. درنهایت، با علم و یقین به حقانیت شیعه پیبرد و شهادتین را بر لب جاری کرد. پیش از خداحافظی نیز نحوه وضو ساختن از منظر شیعه و چگونگی اقامه نماز را به او تعلیم دادم و رفت.
- واسطه عاقبت به خیر شدن یکی از مخلوقات خداوند، چه احساسی دارد؟
- هرگز قابل توصیف نیست.
- بزرگترین خواستهای که از اهلبیت(علیهم السلام) دارید چیست؟
- به آدمیت برسم. حرم هرکدام از ائمه معصومین(علیهم السلام) که مشرف میشوم عرض میکنم “حالا که مرا خریدید، به راحتی آزادم نکنید. اجازه دهید لذت نوکری کردن شما برایم مادام العمر باشد. شکر خدا تا کنون هرچه طلب کردم، مرحمت فرمودند. از امام رضا(علیه السلام) کربلا خواستم، برات این سفر را امضا کردند و اربعین گذشته رهسپار سرزمین عشق شدم. در کربلا هم از اربابم حسین بن علی(علیه السلام) خواستم عقیدهام را نسبت به مذهب غنی تشیع افزایش دهد و یاریام دهد تا این ندای حق را به گوش همگان برسانم.
دیدگاهها
babak
1394/03/12 - 12:19
لینک ثابت
سخن حق همیشه بر دل می نشیند
مسعود
1394/03/16 - 09:28
لینک ثابت
باتشکر .اگر شماره ی تماسی هم
babak
1394/03/17 - 19:59
لینک ثابت
برای پرسش و پاسخ شما می
افزودن نظر جدید