سخن کفرآمیز و کینه معاویه نسبت به پیامبر اکرم (ص)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معاویه در سینه خود کانونی از آتش و کینه را نسبت به پیامبر اکرم داشت و آن را شعلهور میساخت، پیامبری که به تصریح قرآن رحمةٌ للعالمین است، رحمة للعالمینی که بعد از فتح مکه پدر و اقوام و خویشاوندان معاویه را بخشید.[1] و فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء» یعنی بروید شما آزاد هستید، تا عطوفت و خویشتن داری خود را به آنها متذکر شود، اما این افعال پیامبر باعث نشد تا عقدههای درونی معاویه و خاندانش فروکش کند، لذا در هر مناسبتی سعی در ضربه زدن و حذف دین اسلام و شخص پیامبر را داشت، که همه اینها حاکی از خباثت و پلیدی این شجره ملعونه بنا به فرمایش خداوند در کتاب قرآن را داشت، لذا عقدههای او بعد از رحلت پیامبر آشکار شد تا به حدی که سخنان بیهوده و... بر زبان میراند لذا به هر قیمتی، معاویه میخواست نام پیامبر و دین او از بین برود، پس برای رسیدن به این هدف به دو شکل عمل میکرد:
اول: از بین بردن بنی هاشم، تا به حدی که یک نفر از آنان زنده نمانند، و این گفتار را امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به این نیت پلید معاویه تصریح میفرماید: که به خدا سوگند معاویه خواهان آن است که یک فرد از بنی هاشم زنده نماند، او به این وسیله میخواهد نور حق را خاموش سازد، اما حق جز به اتمام نور خویش راضی نمی شود، اگر چه کافران هم به خواست او خوشنود نباشند[2].
دوم: ساخت حدیث و سیره، لذا او برای رسیدن به این هدف شوم و بدنام کردن انوار تابناک بنی هاشم و در مقابل رفع بدنامیها و عیبهای فراوان خاندان بنیامیه، دستگاه حدیث سازی و جعل سیره تاریخ را برپا کرد، لذا ابن ابی الحدید معتزلی به این نکته تصریح دارد و میگوید: «حق این است که معاویه در داشتن دین مورد شک و تردید و دچار طعن و عیبجویی بوده است و در زمان حکمرانی خود چه اعمالی را مرتکب نگردید، و از طرف دیگر شیوخ معتزله در کتب خود معاویه را زندیق و کافر معرفی کردند به خاطر اعمال ننگینش، چرا که معاویه از طعن و مسخره کردن و گفتار زشت و ناهنجار درباره رسول خدا و دین او پروا نداشت و گاه و بیگاه از خلال اظهارات او تراوش میکرد. مثلاً روزی مؤذن اذان میگفت، وقتی بعد از شهادت به توحید، شهادت به رسالت پیامبر را شنید: «معاویه سر برداشت و گفت ای محمد! روح پدرت شاد ای پسر عبدالله، چقدر بلند همت بودی تو که به کمتر از این قانع نشدی و رضایت ندادی تا سرانجام نام خود را در کنار نام پروردگار عالم قرار دادی».[3]
و یا باز ابن ابی الحدید میگوید: «زبیر بن بکار در کتاب خود -الموفقیات- از قول مطرف فرزند مغیره مینویسد: «به همراه پدرم به سفر شام رفتیم و پدرم بر معاویه وارد شد و بعد از مراجعت از هوش و کیاست معاویه تعریف میکرد، اما یک شب دیگر وقتی از نزد معاویه برگشت خیلی ناراحت بود... بعد از سؤال از اینکه چرا ناراحتی؟ در جوابم گفت: «فرزندم من از نزد خبیثترین و کافرترین مردم بازگشته ام»، گفتم برای چه؟ گفت: «مجلس معاویه وقتی خالی از اغیار شد به او گفتم یا امیر شما به خواستههای خود رسیدهای... لذا نظر لطفی به خویشاوندان خود بکن (بنیهاشم) تا نام نیکی از خود به یادگار بگذاری... اما معاویه پاسخ داد، دور است، دور است آنچه میگویی، ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و حکومت کردند و... اما نام آنها باقی نماند... در حالی که این مرد هاشمی (پیامبر) را هر روز پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام فریاد برمیدارند و به بزرگی یادش میکنند... ای بیمادر به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این اسم را مدفون سازم».[4]
حال سؤال در این است که چگونه میشود که او را یکی از صحابه پیامبر نامید، چگونه میشود او را خال المومنین نامید، چگونه میشود او را کاتب وحی نامید، در حالی که او دشمن پیامبر و دین مبین اسلام است، و عده زیادی از علمای اهل سنت هم از او به بزرگی یاد میکنند و سعی در تبرئه اعمال ننگین او را دارند.
پینوشت:
[1]. مروج الذهب، مسعود، دار احیاء التراث العربی، بیروت (1442 ق) طبع اول، ج 3 ص 28.
[2]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، ج 1 ص 113، ج 2 ص 537، طبع دوم، تحقیق محمد ابراهیم ابوالفضل (1385 هـ ق)
[3]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مرحوم رضا رجب زاده، ج 5 ص 129، چاپ اول، مشهد (1379 ش)
[4]. السیرة النبویة، ابن هشام، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، ج 4 ص 870، چاپ اول. (1993 م)
دیدگاهها
babak
1394/03/02 - 09:04
لینک ثابت
هر وقت وهابیت کسی را بیش از
افزودن نظر جدید