بهائیت وشیخیه
هرچند پیروان جماعت شیخیه، در زمرهی شیعیان به شمار میآیند، اما التزام پیشوایان شیخی به باورهایی خاص و مخالف صریح آیات و روایات؛ نظیر: انکار معاد موعود جسمانی، غلو در مقام اهلبیت (علیهم السلام) و ایجاد بدعتی به نام رکن رابع؛ موجب شده تا پیشوایان این نحله (خصوصاً پیشوایان شیخیهی کرمان)، از خط اصیل شیعه منحرف گردند.
با توجه به اشغال بسیاری از مناطق ایران به دست امپراطوری روستزار؛ دولت روس بر آن شد تا بافت جمعیتی این شهرها را تغییر داده و مسلمانان را در اقلیّت قرار دهد. از این رو شهرهایی چون بسیاری از شهرهای مناطق اشغالی را جولانگاه اقامت و تبلیغ ضداسلامی بهائیان قرار داد و اجازهی تأسیس اولین مشرق الأذکار را در خاک خود صادر کرد.
پیشوایان فرقهی بهائیت، بر خلاف سیرهی ادیان الهی در زمینهی امر به معروف و نهی از منکر، به مخالفت با این اصل پرداخته و اعمال آن را تنها به صورت تشریفاتی و تحت اختیار نهادهای اداری خود دانستهاند. اما در عین حال پیشوایان بهائیت، تبلیغ را که مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر است را وظیفهای عمومی و همگانی برشمردند!
با در نظر داشتن تمام اسناد ارتباط بهائیت با استعمار، امانالله شفا (از بهائیان بازگشته از این فرقه)، نظریهای در خصوص تابعیت روسی پیامبرخواندهی بهائیت مطرح نموده است. او معتقد است که حضور کنسول روس در دادگاه محاکمهی حسینعلی نوری و دفاع از او، خود گواه بر تابعیت روسی پیامبرخواندهی بهائی و استفاده از مقرارات کاپیتولاسیون دارد.
پس از ماجرای ترور ناصرالدینشاه که با برنامهریزی پیامبرخواندهی بهائیت صورت گرفت و به زندانی شدن او انجامید، سفیر دولت استعماری روس تزار، تلاش وافری برای حفظ و صیانت از او نمود. اما به راستی پیگیری جدی سفیر دولت اجنبی استعمارگر، برای نجات جان و آزادی بهاء، چه معنایی جز جاسوسی و ذینفعی او برای استعمار میدهد؟!
بهائیان در حالی سعی بر انکار ارتباط پیامبرخواندهی بهائیت با استعمار روستزار دارند که وی صراحتاً، به حقوقبگیری خود از امپراطوری روس تزار اعتراف کرده است. با این حال، چگونه یک مواجببگیری امپراطوری ظالم، ستمگر و غاصب میتواند پیامبری الهی باشد؛ حال آنکه خدای تعالی صراحتاً از تکیه بر ظالمین نهی کرده است.
پیامبرخواندهی بهائیت یکی از نگرانیهایش را امکان فراموشی آیات (به اصطلاح) الهی نازله به خود دانسته است. اما لازم است بدانیم در حالی پیامبرخواندهی بهائیت از امکان فراموشی آیات الهی ابراز نگرانی نموده که بر اساس عقل و شرع، امکان فراموشی آیات توسط پیامبران و معصومین (علیهم السلام) محال برشمرده شده است.
حجت زنجانی (سرکردهی بابیان شورشی زنجان)، پس از ارتکاب جنایات فجیع، هنگامی که ادامهی جنگ با قوای دولتی را به ضرر خود دید، دست به دامن دولتهای خارجی، خصوصاً روستزاری شد. اما به راستی چگونه ممکن است یاران مهدی موعودی که از بارزترین صفاتتش دادگستری است، از حکومتی کافر و ظالم، طلب کمک نمایند؟!
شوقی افندی، کتمان عقیده را حرام دانسته و حتی در جایی که ابراز عقیده منجر به تلف جان شخص محترمی شود، باز هم ابراز عقیده را بر نجات جان آدمی مقدم دانسته است. اما شوقی افندی در حکمی متناقض، کتمان عقیده در خصوص نوع دفن اموات بهائی (به سمت قبلهی مسلمانان) را تا قبل از علنی شدن مسلک بهائیت، جایز برشمرده است!
پیشوایان و نهاد رهبری بهائیت، برای مشروعیتبخشی و تداوم رهبری خود بر این فرقهی ضالّه، متوسل به تحریف وصیّت و یا نوع رهبری ترسیمی از جانب پیشوایان سابق خود شدهاند. اما به راستی اگر انتخاب این اشخاص و نوع جانشینیها در بهائیت، به انتخاب و خواست خدای تعالی بوده، پس چرا پیشوایان و نهاد رهبری بهائیت در عمل به آن خیانت کردهاند؟!
یکی از آموزههای اساسی در فرقهی بهائیت که تمام بهائیان موظف به اجرای آن هستند، مسئلهی تبلیغ حداکثری است. اما از آنجا که پیشوایان و رهبران بهائیت، از پوچی و بطلان اساس مسلک خود اطلاع داشتند، در عین دستور مؤکد به تبلیغ حداکثری، پیروان خود را از هرگونه مناظرهی علمی با مطّلعین بهائیت، بر حذر داشتهاند.
مبلّغان بهائی بروز شک برای حکیمهخاتون (علیها السلام) را دلیلی بر انکار میلاد حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام) میدانند. این در حالیست که با توجه به سنّ کم حکیمه خاتون در زمان میلاد امامین عسکرین (علیهما السلام)، تعجب ایشان عجیب بعید نیست. بعلاوه به دلیل خفقان حکومت عباسی، وضع حمل نرجسخاتون (علیها السلام) نیز عادی نبود.
پیشوایان بهائی یکی از تعالیم خود را تعدیل معیشت معرفی نموده و مدعی شدند ثروتهای عالم باید به گونهای بین انسانها تقسیم شود که افراد طبقات مختلف در راحتی باشند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، گامهایی در جهت خلاف این رویه برداشتهاند که از جملهی این اقدامات را میتوان حکم فاخرانهی دفن اموالت در بهائیت برشمرد.
پیامبرخواندهی بهائی ضمن تشریع وجوب احترام به بستگان خود، برای آنان حقی در اموال مردم تعیین کرد. این در حالیست که پس از مرگ او، با شکلگیری نزاع درون خانوادگی که به طرد نزدیکانش منجر شد، عملاً اجرای این فرمان بر زمین ماند. اما تشکیلات بهائیت پس از شوقی، برای به چنگ آوردن اموال هنگفتش، دو مرتبه با این نزدیکان به مذاکره نشست!