استکبار
امروزه از مصادیق بارز دشمنان دین خدا و مستکبران و ظالمان، آمریکا و اسرائیل هستند و به همین جهت شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل شعار قرآنی ملت ایران و ملل مسلمان جهان است که حضرت امام خمینی (ره) آن را در ملت ایران و ملل مسلمان زنده کرد.
از آنجا که وحدت، عامل موفقیت و پیشرفت تمامی امتها است، همواره مخالفان پیشرفت یک امت، سعی در ایجاد تفرقه و از هم گسیختن وحدت ملتهای موفق دارند.
جریان شیعه انگلیسی، جریانی جعلی و شیعه نما، با پنهان شدن در پشت نقاب دین، سعی می کنند جلوه های واقعی شیعه بودن را به صورت کاملاً وارونه نشان دهند و با برخورداری از شبکههای ماهواره ای متعدد، در پی القای این شبهه هستند که طرح مسائل سیاسی در هیئات، موجب فرار مردم می شود!
مهمترین اصل اسلام ناب محمدی، اصل تساوی انسانها و برابری بی قید و شرط انسانها است و دو اصل دیگر یعنی آزادی و برادری، در کنار آن قرار دارند. به موجب این اصل، تمام انسانها در فضیلت انسانی با یکدیگر برابر و مساوی هستند.
قدرتهای استعماری برای سلطه خود بر کشورهای ضعیف و به غارت بردن ثروت های مادی و معنوی آنان، همواره با موانع عمده ای روبر بوده اند، اما آنچه در میان این عوامل، توانسته همیشه مانع عمده و سد محکمی در برابر این اهداف استعماری باشد، قدرت دین و نفوذ مذهب در بین مردم بوده است؛ مخصوصاً دین اسلام که همیشه مورد اعتراف استعمارگران نیز بوده است.
انگلیس با سیاست "تفرقه بیانداز و حکومت کن" پس از فرقهسازی بر بستر اختلافات عقیدتی، با تضعیف تشیع در برابر سایر مذاهب اسلامی، با پرورش "روحانی لندنی" ادامه پیدا کرد و امروز با معرفی "مرجعیت انگلیسی" و جریان تشیع لندنی اهداف استعماری و استکباری خود را پیش میبرند.
جامعیت دین اسلام، در تمام امور و شئون مسلمانان بروز و ظهور دارد. احکام دین اسلام گاهی در امور کلان جامعه هویدا میشود و گاهی در ابتدائیات روزمره هر فرد مسلمان بروز میکند. اما آنچه مهم است این است که اسلام دینی است که برای حکومت صالحین بر روی زمین ظهور کرده و برنامههای الهی آن، برای تمام شئون زندگی یک مسلمان کفایت میکند. از جمله شئون زندگی اسلامی، مبارزه با ظالم و دفاع از مظلوم است.
خوب دیدن بدیها، از بین بردن احساس گناه و پذیرش آن به عنوان بخشی از واقعیت و کمال شخصی، بخشیدن خدا یا شعور برتر به خاطر هر آنچه فکر میکنیم بد بوده و در زندگی ما پیش آمده، بخشی از نگرش خوشبینانه است. اساسا اینگونه مسائل میتواند منافع استکبار جهانی را در یک حاشیه امنیت قرار دهد.
پس از سفر عبدالبهاء به آمریکا، روابط نزدیکی او با نظام آمریکا شکل گرفت. اما تأثیرپذیری بهائیت از آمریکا، جایی بیشتر نمایان میشود که عبدالبهاء، تدوین قانون اساسی بهائیت را متوقف بر پیروی از آمریکاییها نمود. بنابراین، آیا میتوان بهائیت را دینی الهی و برگفته از اعتقادات قلبی دانست و یا آن را تشکیلاتی نظاممند و پیرو آمریکا برشمرد؟!